سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه شماره18

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:37 عصر

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

امام رضا(ع) فرمود: چنانچه در مورد چیزی خواستى غضب کنى و براى خدا برخورد نمائى، پس متوجّه باش که غضب و خشم خود را در جهت و محدوده رضایت و خوشنودى خداوند، اِعمال کن.                                                                                                                                                              (عیون أخبارالرّضا (ع))

آزادی

آزادی! چه کلمه‌ی زیبایی!!!! نمیدونم چرا من زیاد از این کلمه خوشم نمیاد!

من از آن روز که در بندِ تو‌ام آزادم!

شاید آزادی برای ما کمی بد معنا شده. آزادی به معنای آزادگی و آزاداندیشی نه به معنای آزادی. اصلاً ما برای عبد بودن خلق شدیم نه اینکه سر خود و بی بند و بار راه بریم و ...

حالا خصوصیات یک بنده، یک عبد چیه؟ بهترین عبد و غلام یک نفر چطور میتونه باشه؟ آیا یک عبد آزاد هست هرکاری دلش میخواد انجام بده؟ آیا دوست داره هر طور که دلش میخواد رفتار کنه؟ آیا فکر میکنه که اربابش غیر از تأمین ملزومات زندگیش وظیفه‌ی دیگه‌ای هم داره؟! آیا اگه اربابش بگه اینجوری با من رفتار کن، میشه بگه چون من اینجوری بیشتر حال میکنم پس اینجوری رفتار میکنم؟

شاید خیلی بهمون بَر بخوره اگه بهمون بگن غلامی! عبدی! اما این چه مقامی هست که هر روز 9 بار شهادت میدیم که برترین مخلوقِ خدا حضرت محمد(ص) "عَبد" است و این عبد بودنش بر رسول بودنش سبقت داره!! اَشهَدُ اَنّ مُحمّداً عَبدُهُ و رَسولُه

"بشر" کسی بود شهوتران و میگسار! یک روز حضرت امام موسی ابن جعفر(ع) از جلوی منزل بشر در عبور بودند. صدای ساز و آواز از منزلش شنیده میشد. کنیز بشر به درب منزل اومد و با حضرت مواجه شد. حضرت سئوال فرمودند ای کنیز! صَاحِبُ هَذَا الدَّارِ حُرٌّ أَمْ عَبْدٌ؟! صاحب این منزل بنده است یا آزاد؟ کنیزِ بشر با اطمینان جواب میده: بَلْ حُرٌّ. حتماً آزاد است. حضرت هم میفرمایند: صَدَقْتِ؛ لَوْ کَانَ عَبْدًا خَافَ مِنْ مَوْلاَهُ ؛ راست گفتی ای کنیز! که اگر عبد بود از مولای خود خجالت میکشید و میترسید. انسان آزاد است که هرکاری که بخواهد انجام میدهد. کنیز به داخل برگشت و بشر علت تأخیر را پرسید و کنیز شنیده ها را گفت. بشر با پای برهنه دنبال حضرت دوید و گفت میخواهم عبد شوم. بشر به مقامی رسید که همیشه حالت حضور را داشت و تا آخر عمر، به یاد آن لحظه‌ای که با پای برهنه دنبال حضرت دوید، پابرهنه راه میرفت به طوری که به بشر حافی مشهور شد. مردم عرب آن زمان هم به احترام بشر در کوچه ها آب دهان نمیریختند.

_______________

پی.نوشت1: تغییر ماهیت از آزادی به بندگی و عبد بودن تغییر سرنوشت است از دوزخ به بهشت که نه! به رضوان الهی!

پی.نوشت2: فرق بسیار است بین "آزاد" بودن و "آزاده" بودن! در ظاهر تفاوتش فقط در یک "ه" هست ولی ... ولی امان از بطنش.

پی.نوشت3: یک نظر الهی مسیر رو تغییر میده. میخوام بگم آقا! بُشر مشغول خوشگذرانی بود که سراغش رفتید. ما خودمون به سراغتون میایم به امید یک نظر...     

یک چشم زدن غافل از آن شاه نباشیم             شاید که نگــــاهی کند آگاه نباشیم

**

 

 

* می گویند«حاجب»، شاعر شوریه؛ درباره مولا، امیر المؤمنین(ع) شعری گفت و به عنوان حسن ختام قصیده اش، سرود که :

حاجب! اگر معامله حشر با علی است         من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن

شب خوابید و حضرت امیر(ع) را در خواب دید که برگ شعر او را میخواند و سری به رضایت تکان می داد تا رسید به بیت آخر ... کمی سکوت کرد و آهسته فرمود: حاجب! .. درست سروده ای، به هر حال، ما نمی گذاریم دوستانمان در قیامت، تنها بمانند ... اما بگذار این بیت را برایت اصلاح کنم ... اینگونه بگو:

حاجب! ... اگر معامله حشر، با علی است        شرم از رخ علی کن و کم تر گناه کن!

از زمانی که این حکایت را شنیده ام و خوانده ام، هرگز به درستی یا نادرستی وقوعش (علم رجال!) فکر نکرده ام، اما اینقدر
می دانم که با همه وجود به روح نهفته در مفهومش معتقدم و از روزی میترسم که چشمانم در برابر امیر و مولایم شرمنده باشد ...

*  وقتی مدتی طولانی نمی نویسی دستت یخ می زند و آب کردنش سخت است، خیلی سخت! حالا از آن بدتر این که دلت یخ بزند، آن وقت هست که ... (فرمانده برگشت بهم گفت: به جای ... «سه نقطه» توضیح بدی بهتره، با خودم گفتم: نمیشه ... نمیشه ... بعضی کلمات رو نمیشه رو صفحه کاغذ آورد ... یا اینجوری بهتر میشه منظور نویسنده رو رسوند، نمیدونم ... !!! شاید اصلاً بهتر باشه هیچ وقت رو کاغذ نیاد و تو دل نویسندش بمونه!! تُف به ریا!!!)

 اون وقت هست که ... باید آواره بشی تو این کوه و اون بیایون تا ... تا بگردی دنبال یه (یک!) گرما ... گرمای داااااااااغ که ذوبت کنه ... یخ دلت رو باز کنه ... وقتی که این یخ دلت آب شد تأثیرش رو میتونی ببینی ... از چشات میزنه بیرون ... وقتی که گریه کردی بدون که یخ دلت باز شده ... میدونید که یکی از نشانه های سنگ دلی (یخ زدگی دل!) خشک شدن اشک است.

* آدمهایی که قهرند، باید غرورشان را بشکنند تا به سراغ خدا بیایند. آدمهایی هم که رفیق همیشه خدایند، زورشان می آید که به جای «عبادت عاشقانه», برای «مشکل»شان خدا را صدا کنند .... تند نرویم!

یادمان باشد که همه این ها در دایره «توجیه الهی» است. گاهی برخی ملاحظه کاری ها، بی آنکه حواسمان باشد، بوی شرک می دهند. او میسوزاند تا قلب مان بشکند و دو چیز را تجربه کنیم:  طراوت «رقیق شدن» و شکوه «گریستن».

**

هم چـــاه، سر راه تو بایــد بکنیم          هم اینکه از انتــظار تو دم بزنیم

این نامه ی چندم است می خوانی تو؟         داریم رکوردِ کوفه را می شکنیم!!

**

اللهم انی اسئلک بحق محمد و ال محمد علیک صل علی محمد و ال محمد؛ واجعل النور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی

(مفاتیح الجنان، در تعقیبات نماز صبح)

التماس دعا

***

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره 17

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:37 عصر

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

اللهم ان اسئلک باسمک یا عاصم، یا قائم، یا دائم، یا راحم، یا سالم، یا حاکم، یا عالم، یا قاسم، یا قابض، یا باسط

(دعای جوشن کبیر - فراز 29)

اهالی دل

هر روز، لابلای آدمیانی که در صف نان و بقالی و پمپ بنزین و محل کار و کوچه و خیابان می بیند، لختی به چشمانشان خیره میشود، تا شاید در برق نگاه، یا حتی نگاشته ای بر جبینشان، نشانی از دیار عشق و شهود بیابد. دریغ!

گاه با برخی همکلام می شود و گاه، می نشیند و ساعتها به تمام موضوعات و بحثهایشان گوش می کند. احساس می کند از ایشان و دنیایشان بیگانه است.

اینجا سخنان، تنها، حول و حوش قیمت ملک و زمین و ماشین و برد و باخت استقلال و پرسپولیس و این اواخر، سهمیه بندی بنزین و سهام عدالت و طرح نقدی کردن یارانه ها می چرخد.

اینجا از صبح تا شب کار می کنند و دروغ می گویند، تملق می گویند و می شنوند و اوقات فراغتشان را با جک های ترکی و لری و کردی و رشتی، پر می کنند، البته اگر راه گناهی باز نباشد!

اینجا آدمها در "امروز" می زیند و "فردا" را در صفحات باقیمانده تقویمها می جویند. اینجا آدمهایی می زیند که دنیایشان به کوچکی ماشین مدل بالا و خانه بالا شهر است و کت و شلوار هاکوپیان و بزرگی اتاق ریاست!!! دریغ!

احساس میکند از اینجا بیگانه است. اصلاً زبان ایشان را نمی داند. کلام همان کلام است، آری، لکن زبانشان قابل فهم نیست.

او اهل یک وادی دیگریست. نمی داند به اینجا تبعید شده است و یا چگونه او را اینجا آورده اند.

او نشان اهالی دل را می خواهد و اینجا، کسی نیست که او را بدانها حوالت دهد. اینجا کسی هیچ نشانی را، جز آنچه در نقشه تهران و حومه آمده نمی داند!

او نشان اهالی دل را می خواهد.

همانان که آسمان به عطر نفسشان معطر می شود و زمین از ترنم بهاریشان سیراب. همانان که در آسمان مشهورند و در زمین گمنام. همانان که او و دیگران، از ثمرات وجودشان بهره ها می برند و لکن نه نامشان را می شنوند و نه یادشان می کنند. همانان که محرمان اسرار این عالمند و ملائک در وصفشان "انی اعلم ما لا تعلمون" شنیده اند.

کسی سراغی از ایشان ندارد!؟ ...

"مرامنامه اهل دل"  را می گشاید، دیوان حضرت لسان الغیب:

ای پیــک راستـان خبر یــار ما بگــو       احــوال گل به بلبـل دستانسرا بگو

ما محــرمان خلوت انســیم غم مخــور       با یــار آشــنا سخـن آشــنا بگو

بر هم  چـو می زد آن سر زلفـین مشکبار       با ما سر چه داشت ز بــهر خدا بگو

هر کس که گفت خاک ره دوست توتیاست       گو این سخن معاینه در چشم ما بگو

آن کـس که منــع ما ز خـرابات می کند       گو در حضـور پیر من این ماجرا بگو

گر دیـگرت بر آن در دولـــت گـذر بود       بعد از ادای خدمـت عـرض دعا بگو

هر چنـد ما بدیـم تو مــا را بـدان مگیر       شـاهـانه ماجـرای گنـاه گـدا بگو

حافـــظ گرت به مجلس او راه می دهند       می نوش و تــرک رزق ز بهر خدا بگو

**

خدای را سپاس ...

پس از روزهایی زیبا و پربار،  باز این قلم بشکسته،  فرصت یافت مشق کند، بر صفحه دل.

اهالی دل را بر این سیاه مشق اگر نگهی اوفتاد، زیر لب، فاتحه ای نثار خستگان این دیار کنند، شاید اثری بخشد، این روزهای ما را.

**

* حکماً کور بهتر می بیند. چرا؟ چون چشمش به کار دیگران نیست، چشمش به کار خودش است، چشمش به معرفت خودش است ...

* دوست داشتم برای کسی از خودم بگویم و چه کسی بهتر از او و چه کسی شنواتر از او و چه کسی داناتر از او، برای کسی از خودم بگویم که چقدر نارس بوده ام (خدا کند که برسم!)، مثل میوه کال که باید به زور بکنندش، و نه مثل میوه رسیده که حکماً هر وقت رسید خودش می افتد!!

* هنوز از حبس در نیامده بود ... توی خودش ... این حبسی، آزادی خواه نیست! نگو که سیاسی مینویسم ... نه! (دیگه مسئول کاروان هم نیست که من رو توبیخ کنه و بگه از سیاست ننویسم! ولی خداییش وقتی هم که میز ریاست<خادمی> این کاروان دستش بود اصلاً مخالفت نمیکرد با این نوشته ها!!! ... فقط میگفت طوری حرف نزنم که به کسی بر بخورد ... خطی ننویسم که آزار دهد کسی را ... نگاهی نکنم که بشکند دل کسی را ... گوش دادنم طوری باشد که اطرافیان گمان بد نکنند!! میگفت محمد! اگر این جسم خاکی رو تونستی در اختیار بگیری خدا گوش و چشم و دل و زبان اخروی بهت هدیه میکنه ... پرانتز زیاد شد، بگذریم نه؟) این حبسی آزادی خواه نیست ... و الا کلید هم دست خودش است ... این حبسی نای باز کردن در را ندارد ... مشکل اینجاست !!

* به هوا پری مگسی باشی ... بر آب روی خسی باشی ... بی جا گفته که دل به دست آر تا کسی باشی، حکماً باید دل از دست داد ... نه که به دست آورد ... دل از دست داده کَس باشد یا نا کَس، باکش نیست ... باید خانه دل خراب شود ... خدایا خانه دل ما را خراب کن ... پس کی؟!

* ان شاء ا... که همه احوالات ما نتیجه اش خیر باشد ... السابقون السابقون .. اولائک المقربون ... شما دعا کنید ... مواظب باشیم از بعضی چیزای دیگه جا نمونیم ... نشیم مصداق این شعر: یک لحظه من غافل شدم         صد سال راهم دور شد ...

* شب نیمه شعبان ... سر قرارش زودتر رفته  بود و به دور و برش می نگریست (چقدر ادبی!) ... هنگام اذان مغرب ... صدای مولودی ... « اگر آن ماه نمونه ... رخ خود را بنمونه ... همه بت های جهان را ...» و انبوه چراغ ها ... شیرینی ها و صورتهای نقاب زده که می رفتن به سمت شیرینی ها و شربت ها ... بهانه زیاد بود ... این هم بهانه ای برای توجیه کار هاشون ... به ساعتش نگاه کرد ... اگر این صداهای موسیقی غربی و شرقی (نه غربی نه شرقی!) و مولودی های (چی بگم!) بذاره میشد صدای اذان رو شنید ... برای اینکه مطمئن بشه و بره برای نماز گوششو چشبوند به بلندگوی مسجد ... توی اون ترافیک صدا دقت کرد ... شنید بالاخره ... حی علی خیر العمل!! 

* ممّد آقا (نونوای محل رو میگم)، با اخمی که از خستگی کار روزانه رو چهرش مشخص بود داد میکشید و میگفت:

- «تنور آخر» است ... فقط به اول صفی ها میرسد .. بقیه نایستند ... !!

و هیچ کس نمی‏دانست که منظور ممد آقا از اول صفی‏ها دقیقاً چند نفر میشود به همین خاطر با کلی امید و آرزو که شاید حداقل یک تکه نانی به کف آورده و ای کاش به غفلت نخورند! همچنان ایستاده بودند و این بار شاید محکمتر از پیش! و اگه خوب نگاه می‏کردی تو چهره‏هاشون یه حالت متفکرانه می‏تونستی ببینی که شاید به نظر من داشتند فکر می‏کردند که ای کاش یکم زودتر میومدند که جزو اول صفی ها باشند ...

* داشتم با خودم فکر میکردم، به دعای شب جمعه ... به دعای کمیل ... وقتی میگم: «الهی! .. و ربی ... من لی غیرک!» یعنی خدایا! ... ای که مرا پرورش دادی! ... جز تو، هیچ کس را ندارم؛ راستِ راست میگم؟! ... وقتی گرفتار میشم، در و دیوار رو نمی‏کوبم تا راهی پیدا کنم؟! ... دست آخر یاد خدا نمی‏افتم؟                          

**

اللهم انی اسئلک بحق محمد و ال محمد علیک صل علی محمد و ال محمد؛ واجعل النور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی

(مفاتیح الجنان، در تعقیبات نماز صبح)

***

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره 16

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:36 عصر

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

 کلاف عاشقی

  نیمه شعبان امسال با همه سالها فرق می کند، چون ممکن است سال دیگر خودت بیایی، یا ممکن است دیگر من نباشم، یا ممکن است باشم و گم شده باشم، یا ممکن است باشم و بالاخره با درک فقر ذاتی از سرچشمه غنای تو سر مست شده باشم ... پس، نیمه شعبان امسال با همه سالها فرق می کند؛ من دلم می خواهد اسمش را بگذارم آخرین نیمه شعبان غیبت، نه غیبت تو از من، که غیبت من از تو!!  تو هم زیر این نامگذاری را امضا میکنی؟

  یکی آذین می بندد خیابان را، خیابان دلش را به نور معرفت تو، یکی شیرینی پخش می کند بین مردم، شیرینی محبت ومعرفت تو را، یکی گلاب می زند فضای دوستانت را، گلاب عطر حضور تو، یکی مراسم عقد دارد روز تولد تو، عقد پیمان وفا و عاشقی به تو، یکی زندگیش را به یمن میلاد تو آغاز می کند، زندگی در پناه نگاه تو  و آغازی زیر چتر ولایتت!  دیدم من امسال هم مثل هرسال دستم خالی است، همه با سـرمایه های آنچنانی آمده اند و من بدون سرمایه و ورشکست، چیزی نداشتم که شأن تو باشد که خریدارت شوم، دلم گرفت، یکهو کلاف عاشقی پیدا شد کنج دلم، همان را برداشتم و آمدم که در صف خریدارانت باشم، میدانم رسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتن، میدانم رسم عاشقی نیست خلف وعده، می دانم با این کلاف یوسف مصری را  نمیدهند چه رسد به یوسف فاطمی، اما دل ما هم به در صف عشاق تو بودن خوش است، این خوشی را از ما مگیر! (گر بیایانی چو مجنونم کنی **   به که از این خانه بیرونم کنی)  راستی این کلاف را تا چند روز پیش در خانه ندیده بودم، نکند این کلاف را هم تو انداخته ای ... راستی در اصل تو خریداری یا ما ؟

منتظر در آیینه قرآن

و می گویند چرا براو آیت و نشانه های از خداوند نیامد؟ پس به ایشان پاسخ ده که خداوند، دانای نهان است و اینک منتظر باشید که من نیز با شما ازمنتظرانم.                                                                                                                                        سوره یونس آیه 20

چرا نمی آیی؟ !

در مورد امام زمان(ع) در روایات آمده است که یحکم بحکم داوود(ع): با حکم حضرت داوود(ع) حکم می کند. حضرت داوود(ع) حکم غیبی صادر می کرد و به شواهد و ادلّه وابسته نبود. در زمان حضرت داوود(ع) شخص فقیری مدتها از خداوند رزق حلالی  می طلبید. روزی گاوی در خانه او را شکست و داخل شد. او هم بر این اساس که دعایش مستجاب شده است گاو را سربرید و گوشت آن را کباب کرد و با خانواده اش خوردند. صاحب گاو که به دنبال گاوش می گشت فهمید که آن شخص فقیر گاو را کشته و مصرف کرده است. او را نزد حضرت داوود(ع) برد و حضرت داوود(ع) از آن شخص فقیر علّت کارش را پرسید: او هم گفت من هفت سال بود که دعا می کردم خدا رزق حلالی مرحمت کند، وقتی گاو در را شکست و داخل شد به خود گفتم دعایم مستجاب شده است؛ لذا آن را سر بریدم و با خانواده ام خوردیم. حضرت داوود(ع) به صاحب گاو فرمود: از شکایتت صرف نظر کن، صاحب گاو عصبانی شد و اعتراض کرد که این چه نحو قضاوت کردن است. حضرت داوود(ع) به او فرمود: علاوه بر آن، نصف دارائیت را هم به او بده. صاحب گاو هم به شدت برآشفت. حضرت داوود(ع) فرمود: تمام دارائیت را به او بده. در بین مردم در اثر این حکم سر و صدا بلند شد. حضرت داوود(ع) همراه با مردم بر سر قبر پدر کسی که گاو را کشته بود حاضر شد و او را زنده کرد و علت مرگش را از او جویا شد. او گفت پدر این صاحب گاو غلام من بود. او مرا کشت و تمام دارائیم را هم تصاحب کرد. در نتیجه روشن شد علاوه بر اینکه تمام دارائی صاحب گاو متعلق به آن شخص فقیر است، خود صاحب گاو و فرزندانش هم بچه های غلام پدر او هستند و متعلق به او می باشند، امام زمان(ع) هم این گونه حکم می کند.

یعنی ای توئی که طالب دیدار امام زمانی چقدر خود را برای شهروند مهدوی شدن آماده کرد ه ای؟! اگر امام زمان(عج) بیاید بگوید پست و مقام و مال و ... همه را بده! می توانی شکوِه و شکایت نکنی یا اظهار نظر و سلیقه از خود ابراز خواهی کرد؟! خود را گول نزنیم! مثال ما جماعت مثال همین مرد شاکی است ... تا دیر نشده به خود بیاییم!!!                                                                             مرحوم دولابی

سخنى درباره نیمه شعبان

شیخ حرّعاملى(ره) از بزرگان اصحاب نقل مى کند که امام صادق(ع) فرمود:

«شبى که حضرت قائم(عج) در آن متولّد شد، هیچ نوزادى در آن شب متولّد نمى شود مگر اینکه مؤمن خواهد شد، و اگر در سرزمین کفر متولد گردد، خداوند او را به برکت امام مهدى(عج) به سوى ایمان منتقل مى سازد.» (و من میگویم: قابل ذکر است مراد از مؤمن و در جایی شنیدم مهدی«هدایت شده» آفریده شدن این نیست که وی هرگز به خطا نمیرود بلکه باید این متولد نیمه شعبان، این استعداد نهفته خدایی را آبیاری کرد ... مثل بذری که در زمین خوبی کاشته شده باشندش اگر آبیاری و رسیدگی نشود آن هم میشود هرزه ...)

...

محبتی در دلت احساس می کنی، هر از چند گاهی می جوشی و می خروشی از این عشق ناب، اما در عرصه زندگی، نمی دانی محبتّت کجا میرود؟ می دانی سرچشمه محبت چیست؟ معرفت! شناخت! بعد از آن جذبه اولی که تو را می کشاند، این معرفت است که تو را در این دیار ساکن و مقیم می کند، یا علی بگو و پا در میدان شناخت امامت بگذار!

 بوی پیراهن یوسف

  پیراهنی شد بافتن این کلافها به هم مولا جان! ما که منتظر نیستیم، اگر یعقوب وار منتظر بودیم، چشمان نابینایمان به بوی این پیراهن روشن می شد،

عمری بود که حسرت میخانه می کشم        یاد  لب تو منـــت پیمانه می کشم

آنقدر پافشـــاری و اصـــرار می کنم          دل را به یاری تو به میخانه می کشم

گر تو بیـــایی ای گل من در دل خراب         دستی به روی این دل ویرانه می کشم

حالا که کلافها و پیراهن را نگاه می کنم، می بینم که من کلاف نیاورده بودم آقا! کلافی در خانه مان نبود اصلا! ببخشید که باز هم اشتباه کردم،  برایم پیراهنِ یادت را فرستاده بودی و امید به خریداری ام داشتی  هنوز، بنفسی انت! گواهی می دهم که تو پسر حسین فاطمه ای! همو که حرّ را در آخرین لحظات خرید! ...........

**

این همه لاف زن و مدعی اهل ظهور      پس چرا یار نیامد که نثارش باشیم
سالها منتظر سیصد و اندی مرد است     آنقدر مـــرد نبودیم که یارش باشیم

هنر آن است که بمیری پیش از آنکه بمیرانندت، و مبداء و منشاء حیات آنانند که چنین مرده اند!      (شهید سید مرتضی آوینی)

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره 15

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:20 عصر

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

سپاس!

لحظه ای آسود. چشمها را بست و گوشها را و ... و ذهن را ...

 "یا رحمن یا رحیم"

خدای را سپاس می گفت که هر روز توفیقش را می افزود؛

 "انت الذی اعززت"

آن گونه که در خواب هم نمی دید. آن گونه که با مرور چندین باره، بر حیرتش می افزود.

"و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا"

"یا من له اکرم الاسماء"

"یا من لا شریک له و لا وزیر"

"یا رحمن الدنیا و الآخره و رحیمهما"

هر وقت خدا با او برخورد می کرد چک نمره درشت تضمین شده به او می داد.

"انت الذی هدیت"، "انت الذی غفرت"، "انت الذی عافیت"، "فلک الحمد داعماً"

ناگهان پریشان شد. ذهنش بیدار شد. روزهای تاریک گذشته زنده شد. در برابرش ایستاد.

"و عظم خطیئتی" چقدر خطاهای من بزرگ و زیاد است ...  

یادش آمد آنچه همیشه آزارش می داد. در برابر چک تضمینی خدا، هر وقت خواسته بود با خدایش صحبت کند گناهانش همراهش بود.

معبودش همیشه گناهانش را می دید، ولی یکی از آنها را هم نشان کسی نمی داد. مانند کاووس ...، دیدگانش تار شد؛ و کمی هم نمناک،  

یادش آمد گناهان گذشته را، و یادش آمد آیه قرآن را، گناهان او چون طنابی به گردنش آویختَست ...

 "یاکلون رزقه و یعبدون غیرهروزی خدا را میخورد و دیگری را پرستش می کرد.

(که بعد از گذشت سی سال ... خون شهید ریخته ... یه عده بشن سیمان پرست(بساز بفروش!) و ماهواره پرست(مشخصه نه؟!) و مُد باز و خلاصه نوکر غرب ... بعد اونا رو نتونی از میز ریاست جدا کنی که به ضرب و زورِ تظاهر و نماز شبای الکی و مسجدای ریاکارانه و ... لا اله الا ا...؛ به قول یه بابایی پای این انقلاب خون رفته و شهدا پاش وایستادن چه ما باشیم چه نباشیم «و به قول حاجی شهدا با خونشون امضا کردن» ؛ «گفته اند و شما هم قطعاً میگید که: بابا تموم شد دوره شهید و شهادت و ایثار و جانباز و مفقودالاثر و مفقودالجسد و تفحص و همسر جانباز و ... مهم نیست!» سخن بس دراز ... بگذریم تا مسئول کاروان من رو از کاروان ننداخته بیرون بقیشو فاکتور می گیرم ... البته تا اینجا هم جرأت کردم و گفتم؛ شاید برا این بوده که یه مدت شما از دست این برگه ها راحت میشید ... حداقل توسط من حقیر!) بگذریم ...

"استغفرالله و اسئله التوبه"

توبه عبد ذلیل خاضع ... مسکین مستکین، عبد عاصی، عبد حقیر، عبد ناشکر، عبد ... اگر بتوان عبد نامید او را ...؛ که در مرام و مسلک عبّاد نیست نافرمانی معبودش را و سرپیچی از فرامین وی ...،

"انا یا الهی المعترف بذنوبی فالغفر حالی"

" انا الذی عصیت"

"انا الذی اخطئت"

"انا الذی جهلت"

"انا الذی ..."

من کسی هستم که:  "ارتکبت نهیک".

"اللهم انک تجیب المضطر و تکشف السوء"

آنگاه یادش آمد آیه قرآن را

"ان الحسنات یذهبن السیئات" 

یادش آمد یاران دیروز را، و دشمنان امروز را، و عادتهای خود را، که راحتش نمی گذارند، رهایش نمی کنند.

" اعوذ بالله من الشیطان الرجیم"

" افوض امری الی ا... ان ا... بصیر بالعباد"

پریشانی رفت، آرامش آمد، آرامش بعد از طوفان

با دل شکسته، تن خسته، گریه

"ربنا لا تحملنا ما لا طاقت لنا فعفو عنا واغفرلنا وارحمنا انت مولانا فانصرنا علی القوم الکافرین"

پرسید: چه تضمینیست آینده را؟ گفتی: هیچ

ولی می توانی معامله کنی، می توانی انتخاب نمایی که او برایت انتخاب کند،

او ببیند، او بشنود، او بگوید، او بیندیشد، او انجام دهد، او ...

 "یا حی یا قیوم یا من لا اله الا انت"

"لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین" (ذکر یونسیه)

"یا معین المتوکلین"

خدای را سپاس می گفت

 "ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب"

**

دنیا

* مشکل دنیا که مشکل نیست. گرفتاری دنیا که گرفتاری نیست. مریضی دنیا که مریضی نیست. مریضی گناه خیلی سخت تر است.

* دنیا پلی است که باید از آن عبور کرد؛ نباید روی آن ماند. البته باید از آن بگذرند، اما دنیا از یک عده کار کشید و به آن ها بار نداد، آن ها را از کار انداخت و از خود بیرون کرد. بعضی ها هم از دنیا کار کشیدند و با عقل و تقوا در دنیا بار بستند. کار کردند، ولی بار هم گرفتند و با آبروی بندگی رفتند.

* آرامش در همه چیز خوب است؛ آهسته راه بروید تا به زمین نیفتید. آهسته حرف بزنید تا حرف اشتباه نزنید و بدانید که چه می گویید. آهسته بنویسید تا اشتباه ننویسید. (در عبادت هم همین طور است) آهسته عبادت کنید تا بدانید که چه کسی را عبادت می کنید. کسی که خدا را آهسته و با آرامش عبادت کند، تمام روح و جسمش در آرامش قرار می گیرد؛ همه هستی دنیا (و دل مشغولی های آن) از او دور می شود و فقط خدا در کنار او می ماند.

* زندگی دنیا بدون رضایت خدا، عاقبتش رنج است، ولی پایان بندگی برای خدا، گنج است. پس به سوی گنج برویم که از رنج بهتر است. به سوی راه راست و صراط مستقیم برویم.

* اگر به سوی خدا بروید، سقوط نمی کنید. هر کس دل به درخت دنیا بست، درخت دنیا پوسید و فرو ریخت؛ یک عمر زندگی درست کرد، همه را ویران کردند. دنیا مال دنیاست. مال و ملک دنیا فقط چند روزی دست شماست، بعد از شما می گیرند و مال کس دیگری می شود.

* دارایی افتخار نیست، کارایی افتخار است. اگر کار کردیم (باعث) افتخار است؛ اگر برای رضای خدا کاری کردیم افتخار است.

* زندگی افتخار نیست، بندگی افتخار است. خندیدن و بازی کردن افتخار نیست، خلق را راضی کردن افتخار است... روزگاری بیاید که همه بدن ما شهادت می دهند و به سخن در می آیند، ولی بر زبانت مهر می زنند.

(حاج محمد رضا الطافی نشاط)

**

 شــراب می دهند هـان ! دو دسـت را سبــو بگیر !      دو دست را بلـــند کن ! بلـــند شو وضــو بگیر

سبــــو وضــو گرفته با شــراب ســرخ چشــم تو       وضــو گرفته با شــراب نـاب ســرخ چشــم تو

بیــا و ســرمه ای به سایـه های پلک شب بکش !        و سـرخی انــار را به لـب بزن ! به لـب بـکش !

عبیــر و مشـک و عـود را سپـند دانـه دانـه کن !        چــــراغ داغ بـــاغ را بـهــانه ی جــوانه کن !

طلــوع دفّ شــمس را به صــبح من غـــزل بگو         دو بیت از شِکَر بخوان سه مصـرع از عسل بگو !

شــکر به شـرط شاهـدی به بـزم خسـروان بده !          اذان بگـو به گـوش گـل! گــلاب زعـفران بده !

تمام شیــشه ها به مـن هر آیـنه، تـو را ... تـو را          در آیـنه حلـــول کن ! مـرا به مـن نشان بده !

عبــا بکــش به روی خمـره های مســت قـونیه          شــــراب را نهان بخر ! نهان بخور ! نهان بده !

فقط توئی هرآنچه در من است، آنچه در من است          هرآنچه در من است، غیر تو ... به دیگران بده !

به احترام آخـــرین سفیـر حـق، قیــــــام کن !          در آسمان ترین زمین، ستــاره زد ســلام کن !

***

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره14 قسمت دوم

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:19 عصر

« خدا به ما شناخته می شود و خدا به ما عبادت می گردد.»

تقوای محض ماییم ، مبدا و مبدع تقوی ماییم، ذات تقوی ماییم، جوهر تقوا ماییم، ما عین تقواییم. (و من میگویم معیار تقوا شمایید)

تقوی به ما شناخته میشود نه ما به تقوی.

از جاده پرسیدن که کجای راه است، مضحک نیست؟ از صراط مستقیم پرسیدن که در چه مرحله ای از هدایت است خنده دار نیست؟

از میزان پرسیدن که چقدر وزن دارد، کودکانه نیست؟

سؤال از میزان تأثیر نور بر خورشید، تأثیر هدایت بر قرآن، و تأثیر قرآن بر خدا، ابلهانه نیست؟

مگر میزان بودن علی و فرقان بودن علی را صحابه از پیامبر نشنیده اند؟

مگر نشنیده اند از پیامبر(ص) که: «یا علی حبک ایمان و بغضک نفاق»

ای علی دوستی تو ایمان و دشمنی تو نفاق است. (نورالابصار)

مگر نشنیده اند که: حزب علی حزب ا... و حزب اعدائه حزب الشیطان.

حزب علی حزب خداست و حزب دشمنان او حزب شیطان. (ینابیع الموده)

مگر نشنیده اند که: علی حبل ا... المتین

علی ریسمان محکم الهی است. (ینابیع الموده)

مگر نشنیده اند که: یا علی انت صراط الحمید

ای علی تو راه پسندیده ای. (الاربعین – محمد بن ابی الفوارس)

مگر نشنیده اند که: یا علی انت صراط المستقیم.

ای علی ! صراط مستقیم تویی. (ینابیع الموده)

مگر نشنیده اند که: یا علی! ان الحق معک و الحق علی لسانک و فی قلبک و بین عینیک.

ای علی حق با توست و حق بر زبان توست و در قلب تو و دیدگان تو. (مفتاح النجاة)

مگر نشنیده اند که: یا علی انت بمنزلت الکعبه

ای علی تو به خانه خدا می مانی. «همانطور که مردم به زیارت خانه خدا می روند و خانه خدا به زیارت کسی نمیرود» (کنوز الحقایق)

مگر نشنیده اند که: یا عیل انت اصلی

یا علی تو اصل منی (کنز العمال)

مگر نشنیده اند که: انت قسیم الجنه و النار

تو تقسیم کنندة بهشت و جهنمی. (ینابیع الموده)

مگر نشنیده اند که: علی رایت الهدی

علی پرچم هدایت است. (حلیة الاولیاء)

مگر نشنیده اند که: ...

مگر اینها را نشنیده اند از خدا و پیغمبرش؟

علی چه بگوید ؟ چه کند با این جهالت محض.

بگوید: من همانم که هزار کتاب از کتب انبیا نزد من است. (بصائر الدرجات و مشارق الانوار و الزام الناصب)

بگوید: من همان کتابم که در آن تردید نیست. (بصائر الدرجات و مشارق الانوار و الزام الناصب)

بگوید: منم باب خداوند ... منم بنینگذار دین.  (بصائر الدرجات و مشارق الانوار و الزام الناصب)

بگوید: من سر مخزون خداوندم من عالِمم به آنچه بوده و خواهد بود.

بگوید ... چه بگوید علی؟

خداوندا تیرگی جهالت را از دلهای ما بزدا، و انوار معرفت بر قلوب ما بتابان و توفیق طاعت و عبادت و ترک معصیت عنایت بفرماید.

آمیـــــــــــــــــن!                                                                                                                                             بر گرفته از کتاب: دریافتی از خطبه نهج البلاغه (سید مهدی شجاعی)

**

به بهانه مبعث حضرت رسول اکرم(ص)

تو زمانی که جهل مردم رو فرا گرفته بود .. نور خدا تابید ... زمانی که هر کس دختری داشت فرو شأن میشد و فقط با زنده به گور کردن دختر میشد یه کاری کرد ... زمانی که خدا زیاد بود و سنگ و خاک در عین اینکه خدایی میکردند، کالای پول سازی بود (بت پرستی!!!) ... زمانی که سوسمار غذای لذیذی بود و اعیانی ... و خون حیوان مرده با غذا، یه مذه دیگه‏ای بهش میداد که نمیشد ازش گذشت ... (ارجاء به آیه 3 سوره مبارکه ولایت «مائده») زمانی که تاریک بود ... همه جا ... زمانی که اختلاف طبقاتی روز به روز زیادتر می‏شد ... فساد سالاری میکرد برا خودش ... جنایت و کشتار حد و مرزی نداشت ... زور گویی و یکه تازی امری طبیعی به شمار می‏آمد ... زمانی که صاحبان زر و زور هر چه می‏خواستند می‏کردند ... هر کس که رنگی تیره داشت محکوم به بدبختی بود ... زمانی که قبیله حرف میزد نه جامعه ... زمانی که خارج از مرزهای جغرافیای صحرای عشق و جنون نیز همین اوضاع بود با رنگی دیگر ... آنکس که از طبقه پایین بود حق نفوذ به طبقه بالا را نداشت ... بعضی طبقات حق نداشتند از چند متری افرادی که در طبقه بالاتری بودند رد شوند !! ... شاهان حکم سر را داشتند و علمای دین حکم بدن و قلب را و نظامیان و فرماندهان سپاه (منظور لشکر هست نه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی!) حکم بازو و تجار و اصناف و کشاورزان حکم پا و برای مردم عادی ... طبیعتا جایی نبود ...

پیام آور نور آمد و مهربانی و بخشش را همراه خود آورد ... برادری و برابری را .... رحمت را و کرامت نفس را ... ارج نهادن به همان‏ها که زنده‏ به گور می‏شدند ... دو طبقه‏ای که تا آن روز حکم مرده را داشتند ارج نهاده شدند ... با بوسه‏ای که پیامبر رحمت و مهربانی بر دستانشان زد ... کارگران و زنان (از دامن زن مرد به معراج رود ...) 

قلب این مرد قناری دارد

چمن سبز گلویش تر باد

پای فواره آوازش

حوض چشمان سر رفت ...

(سهراب)

بلال سیاه با سلمان ایرانی با مقداد فقیر و اباذر یکی هستند .. و تفاوت فقط در میزان تقوای افراد است .. بار پروردگارا ناشکری نمیکنیم .. ولی ... ولی دیگر تاب و توان نداریم دوباره جهل و سیاهی و فساد را به نظاره بنشینیم ...  تو را به حق مقربان درگاهت که با جاری شدن نام آنها بر زبان آدم ابوالبشر بخشیده شد! ... ظهور مولانا و مقتدانا صاحب العصر و الزمان (روحی فداه) را برسان .... آمین! ....

**

مهدویت

 دنیای عدالت محوری‌‌‌، دنیای ظلم ستیزی، دنیایی که همه از حقوق یکسان برخوردار باشند و سلمان ها و بلال ها بر سر یک سفره غذا بخورند، دنیایی که تبعیض و یک چشم نگری کور شده باشد، دنیایی که فساد اخلاقی و مالی فاسد شده باشد، دنیایی که ارزش مرد به ثروت نباشد، دنیایی که ارزش زن به زیبایی او نباشد و از او به عنوان مدل تبلیغاتی یا به عنوان دکور تزییناتی دفاتر و شرکت ها استفاده نشود، دنیایی که هدف نباشد بلکه وسیله ای باشد برای زندگانی جاویدان آخرت، دنیایی که هدف آفرینش، منزل مقصود باشد....

این ها آرزوهایی است که بشر همیشه داشته، از آن زمان که حاکمان زورگو زمین های کشاورزی را غصب می کردند گرفته تا اکنون که بعضی دول خود را کدخدای دهکده جهانی میدانند، ولی هیچ گاه شرایط تشکیل حکومت عدل جهانی به وجود نیامد اما این نوید داده شده که: «و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الائمة و نجعلهم الوارثین» آن هم توسط آخرین امام شیعیان حضرت مهدی (عج).

اما این عقیده مخصوص شیعیان نیست گر چه اختلافاتی در این زمینه بین ادیان وجود دارد. بعضی از فرق مسلمین معتقدند که این منجی هنوز به دنیا نیامده، مسیحیان او را مسیح موعود می نامند، یهودیان او را سرور میکاییلی می خوانند و زردشتیان وی را ایرانی دانسته و از او به سوشیانس یاد می کنند. در قرآن و انجیل و تورات، به منجی آخر الزمان بشارت داده شده که هیچ، حتی در کتاب های مقدس براهمه و بوداییان نیز می توان این موضوع را یافت. خلاصه اینکه همه ادیان عقیده دارند که در یک عصر تاریک و بحرانی که فساد و بیدادگری همه جا را فرا      می گیرد یک نجات دهنده بزرگ جهانی طلوع می کند و به واسطه نیروی فوق العاده غیبی و الهی اوضاع آشفته جهان را اصلاح میکند.  

                                                                                                                                                                                                                                                  به دستور مسئول کاروان

متن قبلیم بر خلاف برخی مصالح یه کم تند نوشته شده بود و البته بر اساس واقعیات جامعه! ... (شخصاً از کسانی که بهشون بر خورد عذر خواهی میکنم) و قطع به یقین مصداق این حرفا اشخاصی که در راه جمکران وقت صرف میکنند نبودند و ان شاء ا... نخواهند بود، به دستور مسئول کاروان، از این به بعد، مسائل امنیتی سیاست بازی! رو باید! رعایت کنم (البته اگر بعد از نظرخواهی که ازتون شده بود جواز ادامه کار از سوی شما صادر بشه!)، وگر نه: ای ریسمان حلاج را از دار بالاتر بکش    بر سردر خورشید زن تندیس یک تکبیر را ... همین!!!

***

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره14 قسمت اول

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:18 عصر

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

متقین10

امشب آخرین فرازهای خطبه همام رو با هم مرور میکنیم، چهل فراز، و به تعبیری چهل جرعه از اقیانوس معرفت رو کما بیش با هم نوشیدیم، کمترینش اینه که شنیدیم که گفتن: ذکر علی(ع) عبادت است. و اما ادامه خطبه همام (خطبه 193، اوصاف متقین):

 

35.آنچه بدو سپارند تباه نمی گرداند و آنچه به یادش آورند فراموش نمی کند.

* خداوند به شما فرمان می دهد که امانت را به اهلشان بازگردانید و اگر داوری کردید، در میان مردم به عدل حکم کنید. (نساء – 58) و نیز ؛ (مؤمنون – 8)

* و آن را که فاقد راستی و درستی در امانت است، فاقد ایمان است. (امیر المؤمنین(ع) – غررالحکم)

* امانت داری فقط به امور مادی و مالی نیست بلکه فاش کردن اسرار و رازها نیز، نوعی خیانت در امانت است.

 

36) و کسی را به عناوین زشت نمی خواند، کلمات و القاب ناپسند بر زبانش نمیراند و هیچ کس را سزاوار و شایسته ناسزا و ناشایست نمیداند. به همسایه آزار و زیان نمیرساند. در غم دیگران شادی نمیکند. از اندوه دیگران خرسند نمیشود و مصیبت دیگران را نمیخواهد. در مسیر باطل گام نمینهد و از مسیر حق پای نمی لرزاند و منحرف نمیشود.

* هر که حرمت مسلمین را نگاه ندارد و در پی استخفافشان(ضایع کردن) باشد، پرده ایمان خویش را دیریده است.   ( امام صادق(ع) – مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)

* هر که حکایتی بر ضرر مؤمنی نقل کند و هدفش لکه دار کردن او و ریختن آبروی او باشد تا از چشم مردم بیافتد، خداوند او را از ولایت خود براند . (امام صادق(ع) – اصول کافی)

* اول همسایه و بعد خانه (بی بی حضرت زهرا(س) – بحار الانوار)

 

37) هرگاه در سایه سار سکوت مسکن گزیدند، اندوه و تأسف بر او مستولی نمیشود، آنگاه که لب به خنده تر کند صدایش از محدوده تبسم فراتر نمیرود.

سکوت برخاسته از وظیفه اش، او را بر زمین حسرت و اندوه نمی نشاند و خنده او را به وادی قهقهه نمی کشاند. سکوت برایش غم نمی آورد و خنده مستانه هرگز نمی کند.

* لقمان حکیم به فرزندش اندرز میکند که: پسرم! اگر پنداشتی که کلام نقره است بدان که سکوت طلاست. 

* خداوند متعال(جل جلاله) در شب معراج به پیامبرش چنین میفرماید: ای احمد! هیچ عبادتی نزد من محبوب تر از سکوت و روزه گرفتن نیست. (حدیث قدسی)

* و هم او جل و علی میفرماید: بر تو باد سکوت که همانا آبادترین دلها، دلهای شایستگان و ساکتان است و خرابترین دلها، دلهای آن کسان است که سخنهای بی فایده میگویند.

* ستوده تر و شایسته تر از بلاغت، خاموشی است، آن دم که سخن گفتن سزاوار نیست. (امیرالمؤمنین(ع) – غررالحکم)

* آنچه را که به تو مربوط نمیشود رها کن و مگو آنچه را که ضرورت ندارد و زبانت را نگاهبان باش همچنان که از مال و ثروتت حراست میکنی. (حضرت رحمة للعالمین(ص) – مکارم الاخلاق)

* با سکوت و خاموشی ملازم باش که کمترین نفع آن سلامتی است. (امیرالمؤمنین(ع) – غررالحکم)

* از نشانه های فهم در دین؛ بردباری و دانش و خاموشی است. به راستی که خاموشی دری است از درهای حکمت، خاموشی دوستی       می آورد و دلیل هر خوبی است. (حضرت شمس الشموس، علی بن موسی الرضا(ع) – اصول کافی)

* ابدال آن باشد که گفتن و خوردن و خفتن ایشان به قدر ضرورت باشد. (کیمیای سعادت)

 

38)نفس از او در عذاب و محنت و زحمت است و مردم از او در آسایش و آرامش و راحت. اژدهای نفس را به زنجیر کشیده است تا مردمان از گزند آن در امان بمانند.

 عذاب نفس را از برای آخرت می خواهد و مردم را از خویش به آسایش می رساند. در به زندان کشیدن نفس، راحت آخرت و آسایش مردم را می طلبد.

* به درستی که دنیا خانه تعب و فناست و تغییرات و عبرتها و جایگاه فتنه است و محنت. (امیرالمؤمنین(ع) – غررالحکم)

* بسیاری دنیا کمی است و عزت آن خواری و آرایشهای آن گمراه کننده و بخششهای آن فتنه. (امیرالمؤمنین(ع) – غررالحکم)

* حضرت جبرئیل امین(ع) از نوح(ع) پرسید: دنیا را چگونه یافتی با این عمر دراز؟ گفت: چون خانه ای که دو در دارد. به یکی اندر شدم و به دیگری بیرون شدم. (کیمیای سعادت)

* دنیا بازار زیان است. (امیرالمؤمنین(ع) – غررالحکم)

* دنیا به صورتی می ماند که سر او کبر و چشم او حرص و گوش او طمع و زبان او ریا و دست او شهوت و پای او عجب و دل او غفلت و رنگ او فناء و حاصل او زوال است. (امام صادق(ع) – مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)

* سودمند کسی است که دنیا را به آخرت بفروشد. (امیرالمؤمنین(ع) – غررالحکم)

* تو برای آخرت آفریده شده ای پس برای آن عمل کن. (امیرالمؤمنین(ع) – غررالحکم)

* امروز میدان عمل است و حساب نیست و فردا تنها حساب است و مجال نیست. (امیرالمؤمنین(ع) – غررالحکم)

* والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان ا... لمع المحسنین.

آنان که در راه ما جهاد کنند، ما راههای هدایت خویش را بدیشان بنماییم و خداوند با نیکوکاران است. (سوره عنکبوت)

 

39) از هر که دوری گزیند سببش زهد است و بی رغبتی به دنیا، و با هر که نزدیکی جوید انگیزه اش لطف و رحمت است و خوشخویی و محبت. دوری اش نه از سر کبر است و نزدیکی اش نه از روی خدعه و مکر.

نه تنها فکر و ذکرش، گفتار و رفتارش که محبت و رأفت و بغض و کینه اش نیز از برای خدا و بر اساس رضایت اوست. سفره خالصانه رأفت برای آن کس می گسترد که بر خوان عشق خداوند روزی محبت می خورند و پشت بی مهری به آن کس می کند که روی از خداوند گردانده باشد.

* حضرت باری تعالی(جل جلاله) به حضرت موسی بن عمران(ع) وحی کرد که: آیا هرگز عملی برای من بجا آورده ای؟

 موسی(ع) عرض کرد: پروردگارا من نمازم را برای تو بجا آوردم. روزه را برای تو گرفتم. صدقه را برای تو دادم و ذکر تو را نمودم.

خداوند فرمود: نماز برهان و حجت توست، روزه سپر تو و صدقه سایبان تو و یاد من نور است از برای تو؛ پس کدام عمل را برای من بجا  آورده ای؟

موسی(ع) عرض کرد: خداوندا! مرا بدان عمل که برای تو باشد راهنمایی کن.

خداوند فرمود: آیا برای من با کسی دوستی و برای من با کسی دشمنی کرده ای هرگز؟ (حدیث قدسی)

 

40) سخن حضرت به اینجا که رسید ، همام صیهه کشید ، فرو افتاد و بر نخاست.

حضرت مولی الموحدین، علی(ع) فرمودند: به خدا که از همین می ترسیدم.

و سپس فرمودند: نصایح و مواعظ درست و کامل با اهلش چنین می کند.

یکی گفت: ای امیر مؤمنان تو چگونه ای؟

حضرت فرمودند: ویحک! وای بر تو! هر اجلی را وقتی است که از آن نمی گذرد و سببی است که از آن تجاوز نمی کند، پس تند مرو، بایست، دم فرو بند و دیگر لب به سخنی چنین تر مکن.

* همام ابتدا در آب چشمه دست و روی شست و جرعه ای نوشید. پس آنگاه دل به آب سپرد و به تغسیل(غسل دادن) جان در زلال چشمه نشست.

* جرقه ای از آن خورشید با بال این پرنده بلند پرواز گرفت و خاکسترش کرد.

* آن که زبان به اعتراض گشود مهم نیست که عبد ا... بن کواه باشد از خوارج یا هر کس دیگر، مهم جهالت حاکم بر زمان علی است و از آن مهمتر مظلومیت علی است در ناشناخته ماندن آن روز و امروز و همیشه علی.

* خطبة شقشقیه را تیغ جهالت کدام کلام برید و تاریخ را به ناکامی کشید؟

* در قبال معجزه «سلونی قبل ان تفقدونی»، (بپرسید از من قبل از اینکه از دست دهید مرا) چه رخ نمود؟

جز همان سؤال که راویان از آن به شرم یاد کرده اند؟

چه کسانی آفرینش و تاریخ را از این چشمه بی نصیب کرده اند؟

و علی چه بگوید؟ چه کند با این ظلمت محض. دست کمیل را بگیرد به بیابان بکشاند و با او راز دل بگوید؟ یا سر در چاه فرو کند و خون دل به آب چاه بشوید ؟

علی چه بگوید در مقابل این سؤال؟

بگوید ای تیره جان سیاه دل! بـــِـنا عُرف ا... و بنا عبد ا...

 


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره 13

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:16 عصر

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

متقین9

ادامه خطبه همام (خطبه 193، اوصاف متقین):

29.  اگر در میان غفلت زدگان باشد، نامش در شمار یادآوران ثبت میگردد و اگر در میان یادآوران باشد در زمره غافلان محسوب نمی‌شود.

 * قلب را قبله زبانت قرار ده، زبان را به حرکت در نیاور مگر به اشارت قلب و موافقت عقل و رضایت ایمان که خداوند عالم به ظاهر و باطن توست و عالِم به اسرار نهانی و خواطر پنهان است چه رسد به افعال پیدا و عیانی. و در دنیا چونان محتضر باش و چون کسی که در روز عرض اکبر در حسابگاه ایستاده است. ( امام صادق(ع) ـ مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)

 * یاد خدا دوای بیماری نفس‌هاست. (امیرالمؤمنین(ع) ـ غررالحکم‌)

 دل آرام گیرد به یاد خدا

30. از آن کس که بر او ستم کرده در می‌گذرد و به آنکس که محرومش ساخته احسان و نیکی و بخشش می‌کند و به آن که از او بریده می‌پیوندد.

 * تو را از قطع رابطه (با برادر مؤمن) بر حذر می‌دارم و مبادا که بیش از سه روز این هجران به طول انجامد که هر کس در حال قهر با برادر خود بمیرد به آتش سزاوار است . (حضرت رحمة للعالمین(ص) ـ مکارم الاخلاق)

?1. از دشنام و سخن زشت به دور است و گفتارش متین و لین و هموار است.

* سخنی گفته نمی‌شود مگر اینکه او را نگاهبانی آماده است . به عبارتی هیچ سخن نا نوشته نخواهد ماند. (سوره ق ـ ??)

* آدمی در زیر زبان خود پنهان است (امیرالمؤمنین(ع) ـ نهج البلاغه)

*  و سخن را بسنج پیش از گفتن و به عقل عرضه کن ، اگر برای خدا و در راه خداست بگو و اگر نه چنین است سکوت بهتر است. (امام صادق(ع) ـ مصباح الشریه و مفتاح الحقیقه)

* هیچ چیز سزاوارتر به زندانی بودن از زبان نیست. (امام صادق(ع) ـ مصباح الشریه و مفتاح الحقیقه)

??. نه نشانی از زشتی در وجود اوست و نه جای پایی از پلیدی و پلشتی .بدی از وجودش رخت بر بسته است و جای خود را به پاکی و خوبی داده است.

* عالم در محضر متقی محضر خداست و در محضر خدا، گناه و معصیت بی‌شرمی است.

* شخصی نزد ثالار شهیدان(ع) آمد و و عرضه داشت که: من مردی معصیت پیشه‌ام،گناه زیاد می‌کنم اما نه چنین است که عصیان خداوند را بخواهم و گناه کردن را دوست داشته باشم، بل گناه نکردن را نمی‌توانم، از پس هوای نفس بر نمی‌آیم. صبر و استقامت  ندارم و در مقابل هجوم طوفان گناه، خم می‌شوم. راهی به من بنمایان و دلالتی بکن که از پس این بیماری برآیم.

حضرت سید الشهدا(ع) فرمودند: پنج کار  بکن و از پس آن هر گناه و معصیتی که می‌خواهی مرتکب شو. 1) روزی خدا نخور و هر گناهی می‌خواهی بکن. 2) از حیطه ولایت و حکومت خدا خارج شو و هر گناهی می‌خواهی بکن. ?) مکانی بیاب و جایی پیدا کن که خدا تو را نبیند و هر معصیت که می‌خواهی بکن. ?) آنگاه که ملک الموت برای قبض روح تو آمد، او را بران از خویش و هر گناهی خواستی بکن. ?) آنگاه که مالک دوزخ تو را به سمت جهنم میکشاند، تو بر آتش وارد نشو و امتناع کن.

?3.  در سختیها و تکان ها با وقار است و بردبار و در ناملایمات و ناگواری ها، شکیبا و تاب دار و در آسایش و خوشیها شاکر و سپاسگزار.

* به راستی آزاده در هر حال آزاده است. اگر گرفتاری برایش رخ دهد در برابر آن صبر کند و اگر مصائب بر او هجوم آورند او را نشکنند و اگر چه اسیر شود و مقهور گردد و به جای رفاه او سختی فرا رسد. چنانچه یوسف صدیق (ع)چنین بود:

این که او را به بندگی گرفتند و اسیر و مقهور شد آزادیش را لکه دار نکرد و تاریکی چاه و هراس آن به او زیانی نرسانید تا اینکه خدا بر او منت نهاد و آن جبار سرکش را بنده او ساخت پس از آن که مالک او بود... و چنین است صبر ، خیر به دنبال دارد . شما هم صبر کنید و دل به صبر دهید تا اجر ببرید. (امام صادق (ع) – اصول کافی)

* خداوند جل و علی در شرح احوال اهل دنیا به پیامبرش میفرماید:

اهل دنیا آنانند که در خوشی و آسایش سپاس گزار نیستند و در بلا و سختی صبر نمی کنند. (حدیث قدسی)

34. متقی در روشنایی چراغ حق و عدالت گام می زند.جازبه های دوستی او را به سمت باطل نمیکشاند و دافعه های دشمنی او را از حقیقت و عدالت نمی راند. بر آنکه دشمنش میشمارد ستم نمی کند و به خواطر پیوندهای دوستی پیوند خود را با خدا نمیگسلد و به گناه نمی افتد. به حق اعتراف میکند، پیش از آنکه بر علیه او شهادت دهند.

* طاعت مخلوق در نافرمانی خالق جایز و روا نیست. (امیر المؤمنین (ع) – نهج البلاغه)

* حق را بگو اگر چه تلخ و ناخوشایند باشد.  (رسول اکرم(ص) – مکارم الاخلاق)

* برای متقی در مسیر رضای خداوند، خشنودی یا ناخشنودی دیگران ملاک نیست. متقی حتی دوستیها و دشمنی های خود را، حب و بغض خود را بر اساس همین ملاک تنظیم و تعیین می کند.

* خود امیرالمؤمنین(ع) نیز از ماجرای عقیل، برادرش می گوید.

**

درسته که میگن: مادر زینب بنت الحیدر(س) یعنی: زهرای مرضیه(س)؛ خطبه ای در دفاع از اول، مولاشون و بعدش همسرشون ایراد میکنن که اولی و دومی (لعنة ا... علیهما) تنشون که پیشکش، کاخشون (کاخ خلافتشون) به لرزه میافته؟ و اگه وساطت امیر المؤمنین(ع) نبود همونجا زیر نفرین فاطمه دفن میشدند ... خوب زینب اخت الحسین(س) هم به مادر رفتند ... خطبه ای ایراد میکنن در جمع ارازل و اوباش و عیاشها در دفاع از برادر و برای حفظ واقعه کربلا که تن کاخ نشینان که پیشکش، کاخشون داشت فرو میریخت ... ؟

کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود

درسته که میگن: شهادت یک بریدن میخواهد از همه چیز و ... بعد پیوستن به ... ؟ (قابل توجه کسانی که میگن اللهم الرزقنا شهادت فی سبیلک!)

درسته که میگن: ویروس خوکی شایع شده: اصلا میدونی ویروس خوکی چیه؟ صاحبان این ویروسهای خوکی رو میشناسی؟ یعنی کسانی که اونا رو آوردن به شهر ما؟

درسته که میگن: کار این ویروس اینه که دخترها به محض ابتلاء به این بیماری درست مثل خوکها (دور از جون خوکها!) ناگهان لباسهایشان را کنده و نکنده، در خیابان های اصلی شهر و در میان پارک ها میروند؟ و پسر ها با ابتلاء به این ویروس درست مثل خوکها (باز هم دور از جون خوکها!) در خیابان ها و در ملاء عام و بدون سر سوزنی شرم و حیا، قضاء حاجت میکنند؟

درسته که میگن: مردم آنچنان درگیر گذران زندگی تجملاتی و معیشت هستند که به هیچ چیز جز تنظیم خرج و دخل فکر نمیکنند؟

باید به خوکداران و عوامل این ویروس خطرناک اعلام جنگ کرد، گرچه میدانیم که در قدرت و قوا نا برابریم ولی صرفاً بر اساس انجام وظیفه. و این در حالی است که همگان ما را بر حذر میدانند که:

- دشمن بسیار قوی تر است.

- دشمن از بیرون حمایت میشود.

- با کدام صلاح؟

- اصلا برای چه؟ زندگیتان را بکنید.

این استدلال ها تنها برای آنان بود که با دنیا کار داشتند (سر قبر شهید مجید پازوکی، فرمانده با اخلاص تفحص لشکر 27 محمد رسول ا..، نوشته : ما تنها با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند!!)

 

یعقوب صبر داشت و دوری کشیده بود       چون نیستم صبور چرا امتحان دهم

یوسف فروختن به زر ناب هم خطاست        نفرین اگر تو را به تمام جهان دهم

 

روزی شبلی از راهی می‏رفت و به قبرستان رسید. دید مردی بر سر قبری نشسته و می‏گرید . پرسید : چرا گریه می‏کنی؟ گفت : دوستم مرده است برای او می‏گریم. شبلی گفت: چرا دوستی بگیری که بمیرد؟ دوستی برگزین که هرگز نمیرد.                                                            (این ظرایف منبع نداره)

**

داشتم تو گلزار شهدا قدم میزدم نگاهم افتاد به این تابلو :          به طرف قطعه سرداران بی پلاک!  

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره12

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:16 عصر

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

متقین8

ادامه خطبه همام (خطبه 193، اوصاف متقین):

24. نفس اگر با متقی سر به ستیز بر دارد، متقی  او را به خاک میکشد.  اگر در آنچه خوش نمی دارد، تمکین(قبول) نکند، ناکامش میسازد. اگر آنچه را نمی پسندد تن در ندهد، به زنجیرش میکشد.  اگر اطاعت دل و عقل را گران بشمرد به زندانش می‌افکند.

* اگر نفسش بخواهد در هوسها گام بردارد، متقی چنان افسار نفس را میکشد که فکرش را هم نکند! اگر نفس بخواهد سر از اطاعت بردارد سرش را به سنگ مجازات میکوبد.

* نفس در پی خوشی های گذراست ولی او تنها به ماندنی ها دل می‌دهد.

* قصه نفس، قصه شترمرغ است؛ زیاد می‌خورد اما تن به پرواز نمی‌دهد.

* دشمنی دشمنتر از نفس برای آدمی نیست.

* هر که نفسش را خوار کند خداوند او را گرامی اش میدارد. (امیر المؤمنین (ع) ـ غررالحکم)

گر بر سر نفس خود امیری مردی 

 ?5.  او را کوتاه آرزو، کم لغزش و خاشع می‌بینی.

* متقی دل به آرزوهای دور و دراز نمی سپارد تا مبادا در گرداب غفلت فرو شود:

یک چشم زدن غافل از آن شاه نباشید             شاید که نگاهی کند آگاه نباشید

* صفات اهل دنیا از قول رب العالمین به پیامبرش:

اهل دنیا هنگام اطاعت خدا کسل است و هنگام نافرمانی او شجاع و قهرمان!! آرزویش دور و دراز است. (حدیث قدسی)

*آرزو به سراب می‌ماند، هر کس که به سراب بنگرد فریب میخورد؛ آرزو هم همانند سراب خلف وعده میکند در رفع عطش (امیر المؤمنین(ع) _ غررالحکم )

  ??. کم خواه و قناعت مرام است و کم خوراک و سهل گیر.

* تنها و تنها به طول راه می‌اندیشد و کمی زاد و توشه در محشر. او که دل به چنین اضطرابی سپرده است، غافل از خواستنی‌های این دنیا است و نمی‌تواند بر کار این معبر(دنیا!) سخت بگیرد و به چند و چونش بیندیشد.

* مسافر بار خود را سنگین نمی‌کند مبادا که از اصل رفتن بماند.

* تفکر نیمی از عبادت است و کم خوری همه عبادت (پیامبر رحمت (ص) ـ فلسفة الاخلاق الاسلامیه)

* ترک لقمه‌ای از طعام با وجود نیاز به آن دوست داشتنی تر است نزد من از قیام به نماز و عبادت در بیست شب (حضرت داود (ع) _ کیمیای سعادت)

27. متقی، دینش را نگهبان است، شهوتش را لجام دار و خشمش را نگاهدار.

 * برترین مردم در نزد خداوند کسی است که عقلش را زنده کند، شهوتش را بمیراند و نفسش را به نفع و صلاح آخرتش در رنج و عذاب افکند. ( امیرالمؤمنین (ع) _  غررالحکم)

* این نکته مهم است که: کشتن شهوت به مفهوم از بین بردن آن و نداشتن آن نیست، بلکه به معنای کنترل و محافظت آنست.

* چون حیوان وحشی که می‌خواهی رام کنی باید در طفولیت رام شود که اگر بگذرد از پس آن سخت برتوان آمد.

28. به او امید خیر میرود و از او بیم شر نمی‌رود؛ مردم به حق به نیکی‌اش دل بسته‌اند و از گزندش مصون و مأمونند.

* سرمنشأ همه گناهان، حب دنیاست. متقی که دلش تهی از این علقه‌ است انگیزه برای اذیت و آزار و گناه ندارد.

* ای پسر جندب! آن که در انجام حاجات برادرش گام زند، همچون کسی است که میان صفا و مروه سعی کند و برآورنده حاجاتش چون کسی است که روز بدر و احد در راه خدا به خون غلطیده باشد . (امام صادق (ع) _  تحف العقول)

* هر که مردی از برادرانش آهنگ او کند و به او پناهنده شود و از او استمداد کند و او علیرغم قدرت در انجام خواهشش، آن را برآورده نسازد، ولایت خدای عزوجل را از خود بریده است. (امام موسی بن جعفر (ع) - اصول کافی)

**

با اینکه میدونم که شنیدید که میگن:  «بهشت را به بها دهند نه به بهانه!» ولی ... :

به بهونه ایام سپری شدن حدود چهل و هفتمین بهار از عمر امام رضا(ع)، در حالی که هنوز فرزندى کاشانه پر فروغش را فروزان نساخته بود. از طرفى حضرت مورد طعنه دشمنان و زخم زبان‏ آنها قرار داشت و گاه بوسیله نامه نیز آن حضرت را مورد آزار قرار مى‏دادند؛ و ترس شیعه از خاتمیت امامت و عدم تحقق وعده رسول اکرم(ع) مبنی بر وجود شیعه اثنی عشری (12 امامی)؛ میلاد امام جواد الائمه(ع)، نور چشم امام رئوف و همه شیعیان امیر المؤمنین(ع)؛ که از وجود ایشون که به کوثر ثانی یاد شده دل همه مؤمنان و دوست داران اهل بیت رو روشن میکنند ...

به بهونه میلاد اسوه صبر، اخی النبی(ع) «قابل ذکر است که این لقب تنها و تنها متعلق به مولی الموحدین علی(ع) دارد»، امیر المؤمنین(ع).

به بهونه اینکه رسیدیم به جایی که الگوی جوونای ما شده محمدرضا (ها) ... که اول گیتار میزد ولی به دلیل خوش تیپی یا هر چی! شد بازیگرکه از فرط محبوبیت و شهرت و ... (به دلایل امنیتی، سیاست بازی! و از همه مهمتر، ناموسی از بقیش معذورم !!!) معلوم نیست چه گندی داره میزنه ... ولی ای کاش به جای گلزار سینما، گلزار شهدا شده بود الگو ... ای کاش !!!  

به بهونه اینکه همه عبد بشیم، (تو تشهد نماز میخونیم: «اشهد انّ محمداً عبده و رسوله» یعنی پیامیر(ص) اول عبد شدند بعد رسول ا... و من و امثال من هم مشکلمون اینه که نمیتونیم یا راهش رو بلد نیستیم که عبد بشیم و بندگی کنیم) مثل همونایی که تو سن ??،?? سالگی فرماندهی یه لشکر رو بهشون میسپوردند؛ امثال شهید آسد مجتبی هاشمی ها‌ و موحد دانش ها و بروجردی‌ها  زیادن ... انتخاب دقیق رو اونها کردند ... پندار ما این است که ما مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده‌اند (آسد مرتضی آوینی) ... که زمانه ما رو رسونده به جایی که کسر شأنمون میاد اسم کوچه مونو بزاریم شهید ... ، شاید خیلی کلیشه ای باشه این حرفا و شاید   به دید بعضیها سر اومده دوره این حرفا ... باز هم باید گذشت ... نه؟! شاید اگه ادامه بدی متهمت کنن به خیلی چیزا من جمله: اُمُّلیسم و تهجُّریسم و تروریسم و چند تا از این ایسمای دیگه!!!

به بهونه اینکه آخه آدمی که منتظر هست نمیشینه به نظاره ... خدا وکیلی،  بینی و بین ا... اگه یکی بگه برا این انتظار چه کردی و چه هزینه‏ای دادی؟‏ ... جوابم همون سه نقطه هست ....گر چه از قبیله ولاالضالیــــــــــــــن باشی ... در روز حداقل10 بار و بعضیا (اهل سنت) 17 بار میگیم اهدنا الصراط المستقیم ... خوب که چی ؟!! فقط میگیم که گفته باشیم ؟!! ...

از صراط گفتم ... چه صراطی؟ چه راهی ؟‏!!!

«کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ ... کار ما شاید این است ... که در افسون گل سرخ شناور باشیم ...» میرم جمکران که 200 بار بگم (دروغ بگم!!!) ایاک نعبد و ایاک نستعین ... یوم الدین رو بچسبیم که دنیا عروس هزار داماد هست ...

به بهونه ... بگذریم ... بهونه زیاده ... اینها رو هم بزارید به حساب شقشقیات من (اگر عمری بود بعد از خطبه متقین خطبه شقشقیه رو با هم مرور میکنیم)

**

یکی از اعتقادات شیعه  این است که هنگام تولد کودکی، با گفتن اذان و اقامه در گوش وی از او استقبال شود  ...

و نیز هنگامی که از دنیا رفت آخرین چیزی که برای وداع با دنیا به او میدهند، نماز میّت باشد ...

پس با یک حساب میشود فهمید؛ دوران زندگی (مدتی که در این دنیا هستیم) به اندازه فاصله بین گفتن اذان _ اقامه و نماز است!!! ...

اهلش ان شاء ا...  فهمیدن تو این سه جمله چی هست ...                                                                                                                                 (از یک عارف اول دبیرستانی)

**

بندگی

"بندگی ریسمانی است که نمی گذارد انسان در چاه گناه بیفتد. اگر طنابی که سطل را با آن میکشیم، بریده شود، سطل در چاه می افتد و غرق می شود.

بندگی هم اگر بریده شود، انسان در آلودگی می افتد. اما تا وقتی که این ریسمان نبریده خدا انسان را می کشد به طرف خودش. البته خدا آن قدر مهربان است که حتی اگر این ریسمان به اندازه تار مویی هم باشد، آن را می کشد و بنده خود را رها نمی کند؛ دست او را می گیرد و از منجلاب دنیا بیرون می کشد.

مشکل دنیا که مشکل نیست. گرفتاری دنیا که گرفتاری نیست. مریضی دنیا که مریضی نیست. مریضی گناه خیلی سخت تر است. گرفتاری های سخت تری پیش رو داریم.

آرامش در همه چیز خوب است؛ آهسته راه بروید تا به زمین نیفتید. آهسته حرف بزنید تا حرف اشتباه نزنید و بدانید که چه می گویید.

آهسته بنویسید تا اشتباه ننویسید. (در عبادت هم همین طور است) آهسته عبادت کنید تا بدانید که چه کسی را عبادت می کنید. کسی که خدا را آهسته و با آرامش عبادت کند، تمام روح و جسمش در آرامش قرار می گیرد؛ همه هستی دنیا (و دل مشغولی های آن) از او دور میشود و فقط خدا در کنار او می ماند."                                                                                                                                                               

(حاج محمد رضا الطافی نشاط)

***

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره 11

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:15 عصر

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

متقین7

21 فراز از 40 فراز خطبه همام رو با هم مرور کردیم، بقیش رو طی این چند هفته به فضل خدا مرور می کنیم، از این پس عربی خطبه را نمی آورم که هم بیشتر بتونم بیارم، هم شاید میل و رغبت شما به خوندن مطالب!!! باشد برای روز مبادا !!!

ادامه خطبه همام (خطبه 193، اوصاف متقین):

??) جویای حلالند، روزی خویش را تنها در عرصه حلال جستجو می کنند و در مسیر حرام گام نمی نهند. دلخوشند از هدایتی که بدان دست  یافته اند و مسرورند از فضای رشدی که در آن تنفس می‌کنند. از طمع بدورند و پرنده دلشان برگرد بام آز(طمع) پرواز نمی‌کند.

طاعت، عبادت و عمل در عین خوردن حرام به حمل آب می‌ماند با غربال. (حدیث قدسی)

ای ابوذر! دنیا مشغول کننده دلها و بدنهاست و خداوند تبارک و تعالی از حلالش حساب می‌کشد چه رسد به حرام (از وصایای حضرت رحمت للعالمین(ص) - مکارم الاخلاق)

عبادت ده (??) جزء است که نه (?) تای آن در طلب حلال است. (حضرت رحمت للعالمین(ص) - جامع السعادات?)

هر کس ?? روز جز حلال نخورد، خداوند قلبش را نورانی می‌کند و حکمت را از قلب او به زبانش جاری می‌سازد. ( حضرت رحمت للعالمین(ص) - فلسفه الاخلاق الاسلامیه)

آورده‌اند که سلمان و اباذر خدمت حضرت رسول(ص) می‌رسند و از حساب و کتاب در روز قیامت می پرسند. حضرت درهمی چند به هر کدام می‌دهند و می‌فرمایند: بروید و این دراهم را به هر گونه که میخواهید خرج کنید و فردا باز پیش من آیید تا برایتان از قیامت بگویم.

سلمان دراهم خویش را از مسجد بیرون نیامده به سائلی میبخشد و ابوذر آن پول  را خرج خورد و خوراک میکند. فردا که باز می‌آیند پیامبر آهنی گداخته می‌کند و به آن دو می‌فرماید: فرا روی این آهن شوید و بگویید که آن دراهم را چه کرده‌اید.  

سلمان به آنی بخشش خویش را به سائل باز می‌گوید و پا از آهن گداخته بر میدارد و اباذر را تأملی چند باید بر روی آهن گداخته تا جزء جزء هر آنچه کرده است را بازگو کند.

حضرت می فرمایند این نمودی است از حساب و کتاب قیامت. باز پس دادن حساب حلالش آدمی را در آن وانفسا بیچاره می‌کند چه رسد به حرام که حسابی دیگر دارد. (نقل به مضمون از منتهی الامال)

??) هر چند هم خویش را مصروف اعمال صالحه میکنند و کمر به کارهای شایسته میبندند، اما همچنان بیمناک و خائفند و نگران حساب و کتاب. شب را به شکر سر می کنند و روز را به ذکر. شب را نگران و هراسان و بیم زده از غفلت، صبح میکنند و صبح را شادمان از فضل و رحمت خداوند به شب می‌رسانند.

آدمی از دو حال خارج نیست؛ یا در دام لغزشهای خود است، یا بر بام نعمت‌های خداوند. و او را در این دو حال جز دو کار شایسته نیست؛ یا ذکر و عذر و استغفار از لغزشها و خطاها و یا شکر و حمد و سپاس از نعمتها و هدایا. چه انسان اگر سر بر سجده می ساید، توفیق و عطای اوست و اگر در بلا به سر می‌برد هم نعمت و ابتلای اوست و لاجرم نیازمند سپاس.

توفیق شکر به درگاه تو نیازمند شکر دیگری است. (مناجات الشاکرین از مناجات خمس عشره)

حقیقت ذکر آن است که جز آنچه ذکرش میکنی فراموش کنی. این ذکر ذکر دل است نه زبان چرا که فراموشی صفت دل است نه زبان و بر این اساس دائم الذکر کسی نیست که لبانش و زبانش دائما میجنبد، بلکه دائم در خلوت دل، کسی را جز خدا راه نمی دهد. 

الذکر مفتاح الانس. (امیر المؤمنین(ع))

الذکر نور العقل و حیاء النفوس. (امیر المؤمنین(ع))

الذکر لذة المحبین. (امیر المؤمنین(ع))

پایین ترین مرحله از شکر، دانستن الطاف و نعمتهای الهی است.

مرحله دیگر شکر در جهت حلال استفاده کردن نعمتها است. یعنی نعمتها وسیله‌ای برای تقرب به حضرت دوست.

بالاترین و کاملترین مرحله شکر این است که آدمی از سپاسگذاری اظهار عجز کند.

**

 و باز هم بهانه! (فدک)

شاید گذشته باشه از ایام فاطمیه، میدونم که مناسبت هایی مثل شهادت دکتر چمران، مثل تولد خانم فاطمه مرضیه(س)، مثل ماجرای ششم تیر و هفتم تیر، مثل ولادت امام محمد باقر(ع)،شهادت امام هادی(ع)گذشته؛ ولی برای یه بچه شیعه که هر ...... (به دلائل امنیتی سیاست بازی سانسور شد!) لازمه همیشه برا خودش این مسائل رو مرور کنه،  میدونم این نوشته شاید تکرار آموخته های شما باشه، ولی برای یادآوری خودم میگم، که یادم نره چرا مینویسم و چرا تو لعن و نفرین هایی که مسئول کاروان به اولی و دومی و دارو دستش (بعضی وقتا!) میفرسته اشک گوشه چشم بعضیا جمع میشه با اینکه آمینشو نمیگن و بعضیها ..... (باز هم بگذریم!)، که یادم باشه بابت این دینی که الآن داریم فیضشو میبریم، شایدم پز میدیم (البته همه قبول داریم این همون مدینه فاضله امیر المؤمنین(ع) و پیامبر(ص) نیست) چه خونهایی ریخته شده، که یادم نره برای چی تا اسم حجاب میاد یاد حضرت زهرای مرضیه(س) میافتم، که یادم باشه کم حجابی و بی حجابی همیشه عناد نیست بیشتر وقتا مریضیه، که یادم باشه وظیفم چیه، که یادم باشه ... که خیلی چیزا باید یادم باشه ... خدا کنه یادم نره ... !!

و اما شرحی مختصر بر ماجرای 1400 و اندی ساله فدک؛

ای کاش فــــدک این همه اســرار نداشت             ای کاش مـدیــنـه در و دیـــوار نداشت
فــریـاد دلِ مـحــسـن زهــرا ایـن است             ای کاش در ســـوخته مســـمار نداشت

فدک سرزمین حاصلخیزی بود که در فاصله‌ی حدود 120 الی 170 کیلومتری مدینه. درآمد سالیانه‌ای حدود بیست و چهار هزار (بنا به قولی هفتاد هزار) دینار داشت که برای هر کسی میتونست وسوسه ‌انگیز باشه. این سرزمین نزدیک قلعه‌ی خیبر بود و طبق اتفاق نظر مورخین شیعه و سنی بعد از فتح خیبر، یهودیان دچار ترس شدند و این سرزمینها رو به مسلمین بخشیدند تا در امان باشند.

(تفاوت فقهى حکم خیبر و فدک: رفتار رسول خدا(ص) درباره فدک و خیبر یکسان مى‏نماید؛ ولى این دو سرزمین حکم همسان ندارند.

مناطقى که به دست مسلمانان تسخیر مى‏شود، دو گونه است:

1. مکان‏هایى که با جنگ و نیروى نظامى گشوده مى‏شود. این سرزمین‏ها که در اصطلاح «مفتوح العنوه» (گشوده شده با قهر و سلطه) خوانده مى‏شود، به منظور تقدیر از تلاش جنگجویانِ مسلمان در اختیار مسلمانان قرار مى‏گیرد و رهبر جامعه اسلامى چگونگى تقسیم یا بهره‏بردارى از آن را مشخص مى‏سازد. منطقه خیبر، جز دو دژ آن به نام‏هاى «وطیح» و «سلالم»، این گونه بود.

2. مکان هایى که با صلح گشوده مى‏شود؛ یعنى مردم منطقه‏اى با پیمان صلح خود را تسلیم مى‏کنند و دروازه‏هاى خود را به روى مسلمانان مى‏گشایند. قرآن کریم اختیار این نوع سرزمین‏ها را تنها به رسول خدا(ص) سپرده است‏‏ و مسلمانان در آن هیچ حقى ندارند)  

بعد از این قضیه آیه‌ی 6 سوره‌ی مبارکه حشر نازل شد که اموالی که بدون جنگ و خونریزی به مسلمانان میرسید رو فیء نامید و اونها رو متعلق به پیامبر(ص) اعلام کرد. و در آیه‌ی بعد هم مصارفش مشخص شد که این اموال در دست پیامبر(ص) و اهل بیتش(ع) باید باشد جهت کمک به یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان. بعد از نزول آیه 38 سوره‌ی روم "فآتِ ذَا القُربی حَقَّه" جبرئیل نازل شد و فرمود: "فدک را به فاطمه(س) ببخش". در تفاسیری از  اهل سنت، بعد از ذکر این آیه نقل کردند که:"لَما نُزِلَت وَ اتِ ذاالقُربی حَقًهُ دَعَا النًبِی(ص) فاطِمَةَ فَاَعطاها فَدَکَ الکَبِیرَ" هنگامیکه آیه نازل شد ، پیامبر(ص) فاطمه(س) را فرا خواند و فدک را به او بخشید. (احمد ثعلبی در تفسیرالبیان، جلال الدین سیوطی در جلد چهارم تفسیر خود از ابی سعید خدری، حاکم ابوالقاسم حسکانی در تاریخ خود، ابن کثیر در تاریخ خود، شیخ سلیمان بلخی در باب 39 ینابیع الموده از تفسیر ثعلبی و جمع الفوائد و عیون الاخبار = تمامی منابع از اهل سنت میباشد!!)

این قضیه سه سال قبل از رحلت پیامبر(ص) بود و در طی این مدت حضرت زهرا(س) درآمد فدک را بین فقراء تقسیم میکردند. بعد از رحلت حضرت رسول(ص)، خلیفه‌ی دوم خطاب به خلیفه‌ی اول گفت: اگر فدک در دست آنها باشد با تقسیم درآمد بین فقرا، در دلها نفوذ می کنند. این بود که ابوبکر با استناد به حدیث جعلی که به پیامبر(ص) نسبت داد " نَحْنُ مَعاشِرَ الَانْبِیاء لا نُورث ما تَرَکْناهُ صَدَقَه"، یعنی: ما پیامبران ارث نمیگذاریم و آنچه از ما باقی میماند صدقه است (تا آن زمان این حدیث را جز ابوبکر هیچ کس نشنیده بود!!!!  بسیارى از محدثان نیز بر این نکته اتفاق نظر دارند که راوى این حدیث تنها ابوبکر بود. البته بعدها پشتیبانانى چون مالک بن اوس یافت و در دهه‏هاى بعد عمر، زبیر، طلحه و عایشه نیز در شمار مؤیدان آن جاى گرفتند. این حدیث با آیات متعددى از قرآن که در آن میراث انبیا مطرح شده است، منافات دارد و بدیهى است نمى‏توان تنها با یک حدیث در مقابل این آیات صریح ایستادگى کرد)، به سراغ حضرت فاطمه مرضیه(س) آمد و به اسم گرفتن حقوق بیت المال فدک رو مطالبه کرد. حضرت زهرای مرضیه(س)در خطبه‌ی فدکیه‌ی خودشون این حدیث جعلی رو رد میکنند.

اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد وآل محمد و آخر تابع له علی ذالک

**

یکی از صاحب دلان همواره برای ارادتمندان خود صحبت و موعظه میکرد، ولی مریدان حرکتی که سبب ترقی آنان در عالم معنی باشد از خود نشان نمیدادند، روزی یکی از آنان به استاد گفت: ای شیخ دلهای ما خفته است و سخنان شما در دل ما اثر نمیکند، چه کنیم تا بیدار شود؟ صاحب دل گفت: ای کاش دلهای شما خفته بود که خفته را وقتی صدا زنند و بجنبانند بیدار شود، اما دلهای شما مرده است که هر چه بجنبانند بیدار نمیشود.!!!                                                                                                                                      (این ظرایف منبع ندارد !)

**

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره 10

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:15 عصر

هو الجمیل

متقین6

ادامه خطبه همام (خطبه 193، اوصاف متقین):

 

??. فهم حانون علی اوساطهم ، مفترشون لجباههم و اکفهم و رکبهم و اطراف اقدامهم ، یطلبون الی الله تعالی فی فکاک رقابهم.

 در مقابل خدای خویش قد خم می کنند و می شکنند، بال می گسترند و پیشانی دل بر خاک بارگاه عزتش می سایند.

    متقین را فکر و ذکر، توأم به اینجا میرساند که «ربنا ما خلقت هذا باطلا » و وقتی بر محراب این جهان بینی در می آیند و هدفداری ذره ذره آفرینش و عظمت جای جای خلقت را پی می برند و به خویش و مسئولیت خویش و کِـشته خویش در این دار بلا مینگرند، فریاد بر    می آرند که : « فقنا عذاب النار»

 روز پرهیزکاران

 

??. و اما النهار فحلماء علماء ابرار اتقیاء

و روزها عالمان بردبارند، صبوران دانشمند، دانندگان حلیم، نیکان پرهزکار و خوبان تقوا پیشه.

ان افضل اخلاق الرجال الحلم: (ارزشمندترین خوی  و خصلت مردان، حلم است)

جمال الرجل حلمه: (زیبایی مرد حلم اوست)

لا خیر فی عقل لا یقارنه حلم: (عقلی که همراه و مقارن با حلم نباشد، خیری در آن نیست)

حلم و صبر: حلم بیشتر شیوه صحیح مدارا و برخورد با مردم است و همیشه قرین و ملزوم علم است.

 

??) فمن علامه احدهم: انک تری له قوه فی دین و حزما فی لین و ایمانا فی یقین.

و از نشانه های یکیشان این که: او را در امر دین محکم و استوار و توانا می‌بینی و در نرمی و خوشخویی درو اندیش و عاقبت نگر و در ایمان  یقین مند و باور آکنده.

خداوند دنیا را به هر کس که دوست بدارد یا ندارد می‌بخشد ولی دین را جز به آن که دوستش دارد نمی‌بخشد.      (غررالحکم - ج?)

ایمان اوج دین است.

هرکه دینش قوی باشد یقین میکند به جزا و رضایتمندانه دل میسپرد به جایگاه‌های تقدیر  و قضا       (غرالحکم - ج?)

 حضرت ختمی مرتبت(ص) در مقام حضرت عیسی(ع) میفرمایند که : اگر عیسی کمی یقینش بیشتر میبود قطعا میتوانست علاوه بر راه رفتن روی آب روی هوا نیز راه رود.     (مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)

امام صادق(ع) میفرمایند : حد توکل یقین و حد یقین این است که با وجود خدا از هیچ چیز نهراسی.      (اصول کافی ج?)

 

??) و حرصا فی علم و علما فی حلم

حریص در علمند و علیم در حلم . نه فقط طالبند که جستجوگرند و معتقدند در کسب آن آزمند و حریصند.

آن علم که رسول اکرم(ص) به کرات بر آن تأکید  فرمودند، علم تقوی و یقین است، علم مبدأ و معاد است، علم حق و باطل است و علم به احکام شرع       (امام صادق (ع)  (مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه)

 

??) و قصدا فی غنی و خشوعا فی عباده و تجملا فی فاقه و صبرا فی شده

میانه رو هستند در عین توانگری و خاشعند در عبادت و بندگی و آراسته‌اند در فقر و درماندگی و شکیبا و صبورند در معصیت و سختی و بیچارگی.

اجر صابران از اندازه بیرون است.   ( زمر ـ ?? ) و ( فرقان‌ـ?? ؛‌ مؤمنون‌ـ??? ؛ انسان‌ـ?? ؛ قصص‌ـ?? ؛ بقره‌ـ??? و ??? )

صبر بر دوگونه است: صبر بر آنچه خوش نمیداری و صبر بر آنچه دوست داری؛ اما برترین صبر، صبر از دوست داشتنی هاست. ( امیر المؤمنین(ع))

 

**

 

باز هم بهانه

شب است، شب است یا درد است نمیدانم ...

 فقط میدانم اشک از چشم فرزندان فاطمه خشک نمیشود، فقط میدانم علی تنها میشود، تنهای تنها، فقط میدانم زین پس این بار غم را علی .. امیر مومنان .. باید به تنهایی بر دوش جان بگذارد و ... و کجا برود؟

دلیر میدان های نبرد چه شکسته مینگرد ... به چه فکر میکند؟ به روزهایی که گذشت ... یا به روزهایی که باید بگذراند؟ 

مرهم دردهایش ... آه، چه کند بی او؟ میداند که میرود ... میداند که فردا خورشید وقتی طلوع میکند که دیگر فاطمه نیست، دیگر نیست ...

و فاطمه، گل سر سبد زنان ...... باید برود .. .باید علی را تنها بگذارد و برود .... چه رفتنی

انگار دردهای تنش را یادش رفته،

یک لحظه یاد پدر میکند و شوق رفتن میگیرد، و یک لحظه یاد همسر و فرزندان میکند و رفتنش کند میشود ...

امشب در خانه اش غم فریاد کنان تا آسمان میرود و برمیگردد،

یا فاطمه الزهرا، محبوبه ی علی، به کجا چنین شتابان؟ زخم های دلت را مرتضی میداند ...

دل خسته و بشکسته ات را برمیداری و میروی؟ از کنار مرتضی میروی؟ به کنار مصطفی میروی؟

فرزندان نازنینت امشب را هیچ گاهی از یاد نمیبرند ... هیچ لحظه ای

سفارش به زینب .. .به حسن .. .به حسین، و در تمام این لحظات دلت با علی است، که سکوتش بر دلت ضربه های کاری میزند

بی شک امشب گلوگاه عشق را بوسیدی، برای آخرین بار

خداحافظی هایت تا ابد طعم تلخ بی تو بودن را در کام علی و فرزندانت میریزد،

و دیگر زین پس خانه ی علی بی تو صفایی ندارد،

فقط نمیدانم علی .. امیرمومنان ... چگونه تو را در میان قبر گذاشت، و رفت ...  امشب علی بی تو چه کند؟

یاد خداحافظی های علی می افتم، آن شب که با مدینه، با شهر بی فاطمه اش خداحافظی میکرد:

 

خداحافظ ای بیت الاحزان یار      خداحافظ ای قبــر پنهان یار

خداحافظ ای شهر بـی فاطمه      شده عمر غم های من خاتمه

اگه توفیق بود هفته بعد در مورد فدک میخونیم ... التماس دعا

**

شکوائیه ...

کیســتم من؟ ای که در هـر روز و شب     مـی کـنی از حـق ظـهورم را طـلب
کیســتم من؟ لاف عشــقم مـی زنی      نام مـن بر لــوح  قلبت می زنـــی
کیســتم من؟ ساعتـی با مـن خوشی      ساعتـی با نفــس اهــریمن خوشی
کیســتم من؟ ای بـه حقــم ناشناس       با تـو هســتم ای همیـشه نا سپاس
بارهـــا در غـــصــه ام انداخــتی       بارهـا دیـدی مــرا نـشناخـــتی
بارهـــا دیــدم تو را کـردم ســلام      تــو جـوابم را نـدادی یـک کــلام
بارهـــا دیــدم که در هــر انـجمن       مســت ابــیات منــی غافـل زمن
بارهـــا دیــــدم گنــه کـاری تـو       گریـه کــردم بر تبـــه کــاری تو
بارهـــا با هـر گنــاه و هــر بــدی      آمــدی سیــلی به روی مــن زدی
بس کنم من دیگر این گفت و شنـــود        عقـده بـود و در گلـویم مانـده بود
هر چه بود ایــــام آن دوران گذشــت       هرچه کردی هر چه بودی آن گذشت
حالیـــا از نـو عـــمل آغـــاز کــن       بـاب عشــق دیـگری را بــاز کـن
نیـسـتی تنــها تو در فــکر فـــرج       روز و شــب باشـد مرا ذکـر فــرج

 

**

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آژیر خطر!
اعیاد مبارک
وظایف منتظران (حاج اسماعیل دولابی)
درد و دل!!
یا ایها الذین آمَنوا، آمِنوا!!!!
صیقلی کن!
گنجشک و ماه
ویژه نامه شهادت امام رضا(ع)
با او...
شیعه، محرم، غدیر!
نیایش
چه خبر؟!
بلاتکلیفی!
عادت کرده‏ایم ...!
بلیط
[همه عناوین(188)][عناوین آرشیوشده]