سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه شماره 32

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 10:33 عصر

نشریه منتظران ظهور _ شماره 32

1/10/1388

یا ربّ الحسین

باذن  ا.. و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین و اعوذ با.. من نفسی

مهدویت

سؤال: چرا نام حضرت بقیه ا... (ارواحنا فداه و عجل ا... فرجه) در قرآن کریم نیست؟ مگر شأن و منزلت ایشان از ذوالقرنین و لقمان کمتر است که نام آنها در قرآن آمده ولی نامی از ایشان نیست؟ آیا روش کتاب هدایت این باید باشد که هر چیز که مهمتر است آنرا کمتر بیان فرماید یا به کلی نپردازد و امور کم اهمیت تر را توضیح بیشتر بدهد؟

یکی از جوابهایی که به این سؤال می دهند این است که: آیات زیادی در قرآن هست که وقتی به یکدیگر ضمیمه می شوند و با هم می شوند خصوصیات ظهور حضرت وضوح پیدا می کند. مانند سوره نور آیه 55 یا سوره انبیاء آیه 105. البته جواب را به گونه ای دیگر امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز فرموده اند و اینکه: خداوند می دانست که اگر ائمه را بطور روشن در قرآن معرفی فرماید دشمنان اهل بیت(علیه السلام) به هر وسیله آن را از قرآن حذف می کنند و بلایی که بر سر تورات و انجیل و زبور و دیگر کتب آسمانی قبل آمد و از دست تحریف معاندان و خود خواهان در امان نماند،‌ آن نیز نخواهد بود،‌ لذا خداوند وعده صریح داده اند که قرآن را حفظ می فرماید و مسئله امامت را از این بابت به نحوی بیان فرموده که از راه تدبیر در آیات بدست آید نه به طور واضح.

(حوزه علمیّه اصفهان)

بعضی علل قیام امام حسین (علیه السلام) :

در بیان حقایق تاریخی آنچه که بیشتر از چگونگی رخ داد آن حادثه عظیم حائز اهمیت است چرایی آن می باشد. بنابر این
می بایست علل و ریشه های آن رخداد را برجسته نموده حادثه ها مانند حلقه های زنجیر یکی به دیگری بسته است و نمی توان آن ها را از هم جدا کرد. برای درک این مطلب به سؤالاتی راجع به عاشورا نیاز است تا پاسخی که برای آن ارائه می شود الهام بخش و عبرت جویانه باشد.

·        چه شد اجتماع مسلمانان آن روز در مقابل این حادثه تا آن حد خونسردی و بی اعتنایی نشان داد؟

·        حسین(علیه السلام) و یاران او چه جرمی مرتکب شده بودند که مسلمانان کیفر آن را قتل می دانستند؟

نگاه مرسوم به حادثه عاشورا را که صرفاً‌ عاطفی(شور!) است برای یافتن پاسخ این سؤال ها ناتوان است. بنابر این می بایست با
واقع‌بینی و تحلیل عقلانی(شعور!) به این حادثه نگریست.

·    از همان روز که سقیفه بر پا شد خلافت رسول خدا از موضع خود خارج شد و عدالت به فراموشی نهاد و در همان حد متوقف نماند و آرام آرام بی عدالتی به دیگر شئون زندگی مسلمین نیز راه یافت. در اجرای احکام خدا تبعیض قبیله ای و نژاد را مجاز شناختند.

·    در بهره مندی از بیت المال مسلمین اصل مساوات را نادیده گرفتند. با همه این تبعیض ها دیگر برادری و برابری و
دست‌گیری از مظلوم فراموش گردید. مال و مقام اصالت یافت و مال اندوزی برای صحابه پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) و دیگر مسلمانان، اشرافیت مالی را به جای اشرافیت معنوی به همراه آورد و در پی این امر گرایش به راحت طلبی و زندگی آرام در بین مسلمانان رواج یافت و سنت رسول خدا(صلی ا.. علیه و آله) از رونق افتاد و بار دیگر ارزش‌های جاهلیت رواج یافت.

·    استثناء بر عدالت تا آن حد فزونی یافت که عدالت، خود خلاف اصل گردید. مسلمانان سال ها پیش قبل از عاشورا عدالت را سر بریدند. کار مسلمانان به جایی رسید که یزید حکومت اسلامی را در دست گرفت. چاره کار جز به قیام نبود.

·    حسین(علیه السلام) همچون پدرش مرد دین بود. نه مرد سیاست سازشکارانه. دین را همان می دانست که جدش از نخستین روزهای دعوت خود اعلام کرد: اجرای عدالت با گرفتن حقوق ضعیفان از متجاوزان. از نظر او دین در نماز جمعه و خطبه آن که تمام کوشش خطیب صرف می شود تا جمله ها با سجود قافیه ادا گردد خلاصه نمی‌گشت. او دین را سنت خدا می‌دانست که باید در اجتماع مردم جاری باشد. حقیقتی که مسلمانان همواره به یاد آوری آن نیازمندند این است که اگر جزئی بی‌عدالتی در اجتماع پدید آمد و فوری بر طرف نگردید، بی عدالتی های دیگر را یکی پس از دیگری به دنبال خواهد داشت. حسین(علیه السلام) خود، مردم آن روزگار را چنین توصیف نموده بود: «مردم بندگان دنیایند، دین را تا بدانجا خواهانند که دنیا را با آن به سامان رسانند و آنگاه که روز امتحان فرا رسد تنها اندکی از آنان دل در گرو دین دارند.» حسین(علیه السلام) را سرانجام در روز عاشورا، در کربلا به شهادت رساندند. اما حقیقت آن است که آن روزها از همان روز که اساس ظلم را بنیان نهادند در کار کشتن حسین(علیه السلام) بوده اند.  

   (قیام حسین‌(علیه السلام) - دکتر سید جعفر شهیدی)

هویّت:

عمل خارجی هر کس، ‌بازتابی از حالت درونی و شخصیت انسانی اوست.

این که یک فرد،‌ چگونه می اندیشد؟ چه باور ها و معتقداتی دارد؟ تربیت خانوادگی او چگونه است؟ از چه اشخاص،‌کتاب‌ها، فیلم‌ها و داستانهایی تأثیر پذیرفته و چه کسانی در نظر او الگو هستند، ‌تأثیر روشن و حتمی در رفتار اجتماعی او دارد.

می توانیم مجموعه این ها را هویّت بدانیم.

کسانی هم که تحت تأثیر القائات زشت و الگوهای منفی و تفکرات پوچ گرایانه‌اند، نوعی هویّت منفی پیدا می کنند. بی هویّت هم نام دیگری برای آنان است،‌چرا که وقتی شکل گیری شخصیت و هویّت هر کس، ‌مثبت و درست نبود و آنچه که باید باشد نبود، همان بی شخصیتی است،‌ با همان نتیجه!

اعتقادات دینی و باورهای ایمانی، از زلال ترین چشمه هایی است که به یک جوان هویت می بخشد و روحش را سیراب می کند.

برخی روحیّات جمعی و مردم گرا دارند،‌

بعضی هم خصلت فردی و درون گرایانه و انزوا طلبانه.

هویت یاد شده،‌ در همین جا هم نقش خود را ایفا می کند.

آنکه باور مذهبی دارد، ‌در حالتهای تنهایی هم که به ظاهر چشمی مراقب او نیست، تعادل انسانی خود را حفظ می کند، بدی نمی‌کند،‌ سراغ گناه نمی رود، ‌احساس پوچی و بی پناهی ندارد، ‌خود را در ارتباط با جهانی فراتر از محسوسات می یابد و تنها نیست.

ولی یک جوان فاقد ایمان، ‌خلوتی گناه آلود دارد.

در انبار لحظات تنهایی و خلوتش، کالاهای شیطانی انباشته می کند و همیشه دلهره کشف و افشاندن آنها عذابش می دهد.

چون به توبه پذیری خدا هم عقیده ندارد، ‌خیلی زود سرخورده و گرفتار یأس می شود و خود را در بن بست می یابد. این احساس، او را در باتلاق تباهی بیشتر فرو می برد. این است که هویّت را منشأ اثر می دانیم و فقدان شخصیت انسانی یا بی هویّتی را زمینه ساز بروز بسیاری از اختلالات رفتاری و ناهنجاریهای اخلاقی و خلأهای روحی.

شاید یک فرد با ایمان هم،‌ علاقه به خلوت داشته باشد، ولی نه برای ارضای نفس و ارتباطهای مسموم، بلکه برای نجوا با فطرت، نیایش با خدا،‌ تفکر در سرانجام و ... گفتگوی صریح و بی مجادله و صادقانه با خویش.

بحران هویّت، مرحله خطرناکی برای جوانان است.

هر چه هم سرمایه و وقت بگذارید تا در سایه ایمان به یک هویت برسید،‌می ارزد ... گرانبهاتر از آن چیست؟!

(با کمی دخل و تصرّف از کتاب: از همدلی تا همراهی – جواد محدّثی)

**

مباهله:

روزی است که رسول ا... (صلی ا.. علیه و آله) با نصارای نجران مباهله کردند. قرار شد هر کس بزرگان و خویشاوند قوم خود را بیاورد و دست به دعا بردارند تا حق مشخص شود.

نکات فراوان در آیه‌ (آیه 61 سوره آل عمران) که به چند نکته بسنده می کنیم.

1- اصل انجام مباهله به امر خداوند بوده است (فَقُل).

2- نفراتی که در مباهله باید شرکت می کردند، افراد خاصی بودند نه همه افراد (تَعالَوا نَدعُ ...).

3- اولین نفرات شرکت داده شده، پاره‌های، تن یعنی فرزندان بودند (اَبناءَنا و ابناءَکُم).

4- حرمت زن همیشه باید محفوظ بماند و لذا در وسط آمده و دو گروه ابناء و انفس دو طرف آن قرار دارند.

5- پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) نیز دارای فرزندان پسر در هنگام مباهله بوده است (ابناءنا).

6- مقصود از انفسنا کسی غیر از رسول ا... است(امیرالمؤمنین(علیه السلام))؛‌زیرا آن حضرت خود دعوت کننده است و معنا ندارد کسی خود را دعوت کند، همانطور که در مجمع البیان آمده است. روایت است نیز در این روز بود که حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) انگشتر خود را به فقیر دادند و آیه ولایت (آیه 55 سوره مائده) در حق ایشان نازل شد.

(برگرفته از کتاب مفاتیح الجنان – آ شیخ عباس قمی /و 110 علی(علیه السلام) در قرآن علی اکبر صاحبی)

**

در بغداد، دزدی را آویخته بودند، «جُنید» رفت و پای او را بوسه داد. از وی سؤال کردند. گفت:‌«هزار رحمت بر او باد، که در کار خود مرد بوده است و چنان این کار را به کمال رسانیده که سر، در سر آن کار باخته است.»    (این مطالب منبع ندارد، ‌لطفاً‌ سؤال نفرمایید!)

                 الهی عاقبت محمود گردان


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره 31 قسمت اول

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 10:32 عصر

نشریه منتظران ظهور _ شماره 31

17/9/1388

هو الجمیل

باذن  ا.. و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین و اعوذ با.. من نفسی

غدیر زلال وحی

در نقطه غدیر توقفی باید، که با حقیقت انسان سر و کار دارد. بیش از هزار و چهارصد سال است که شیعه زلال پر برکت غدیر را به پای درختان ولایت می افشاند،‌ و از آن باغهای پر ثمر اعتقادی و گلهای زیبای محبت را پرورش می دهد. در این مجال سعی شده است تا به دستور صریح
رسول ا... (صلی ا.. علیه و آله) مبنی بر ترویج این حدیث و این خطبه تا آخر دنیا (هر چند کوتاه و گذرا) عمل شود و می دانیم که همه شما این مطالب را شنیده و یا خوانده اید.  

خطابه غدیر به عنوان آینه تمام نمای ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) بین تمام خطابه های اسلام ویژگیهایی دارد. مهمترین مقاصد حضرت
رحمت لِلعالمین، پیامبر اعظم(صلی ا.. علیه و آله) در خطبه غدیر را می توان در موارد زیر خلاصه کرد:

1-      نتیجه گیری از زحمات 23 ساله رسالت.

2-      حفظ دائمی اسلام.

3-      اقدام رسمی برای تعیین خلیفه که از نظر قوانین ملل سندیت دارد.

4-      ترسیم خط مشی آینده مسلمین تا آخر دنیا.

5-      اتمام حجّت بر مخالفان اسلام اعم از مقصرین و معاندین.

عظمت خاص غدیر را در جهات زیر می توان ترسیم کرد:

1-      شرایطی برای ابلاغ این مهم برپا شده بود که نظیرش را فقط می توان در این قضیه دید؛ مخصوصاً‌ مسئله وداع پیامبر(صلی ا.. علیه و آله).

2-      ابلاغ این مسئله فقط جنبه خبری نداشت بلکه به عنوان حکم، اجرا و سپس بیعت گرفته شد.

3-   شرایط جغرافیایی غدیر، که قبل از تقاطع جاده ها و پیش از متفرق شدن قبائل بوده و همچنین توقف سه روزه در آن بیایان و آن هوای داغ و شرایط زمانی حجه الوداع (و به تعبیری حجه البلاغ!).

4-   حالت خاص مخاطبین یعنی حاجیان، آن هم پس از اتمام حج و هنگام بازگشت از مراسم حج؛ چه آنکه حضرت رسول(صلی ا.. علیه و آله) هفتاد روز پس از این سخنرانی از دنیا رحلت نمودند (و به روایتی شهید شدند!).

5-   شدّت و جدّیت پروردگار بر ابلاغ این مهم که: «ای پیامبر ابلاغ کن آنچه از طرف خداوند بر تو نازل شده که اگر ابلاغ نکنی رسالت خود را نرساندی» که در هیچ یک از فرامین الهی چنین مطلبی با چنین لحنی گفته نشده است.

6-      بیم پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) از کارشکنی های منافقین و دستور قاطع الهی بر لزوم ابلاغ حکم الهی.

7-   ضمانت الهی بر حفظ پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) از شرّ دشمنان در خصوص ابلاغ این حکم که در هیچ یک از احکام الهی چنین ترسی نبود و چنین ضمانتی هم نبود (البته این ترس پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) نه از جان خویش، که از زمین ماندن این پیام الهی و ابتر ماندن رسالت تمام انبیاء بوده است).

8-      مفاهیم بلند و حسّاسی که در تبیین مقام ولایت در متن خطبه فرموده اند.

9-      مراسم قبل و بعد از خطبه و جریان عمّامه سحاب و تهنیت؛ دلایت بر اهمّیت ماجرا دارد.

10- خطاب خداوند که فرمود: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم» که تا آن روز مشابه آن را هم نفرموده بود.

11- توجه و احتجاج ائمه(علیهم السلام) به سخنان پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) در غدیر که «روز غدیر خم برای کسی عذری باقی نگذاشت».

12- سند و شیوه نقل این حدیث از نظر حدیثی، ‌تاریخی، کلامی، ادبی و تواتر.

و امّا بعد ... آغاز سفر:

در سال دهم هجری پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) برای اوّلین بار به طور رسمی اعلان عمومی حج دادند تا همه مردم در حدّ امکان حاضر شوند. حضرت اشاراتی هم فرموده بودند که امسال سال آخر عمر من است، ‌و این می توانست باعث شرکت همه جانبه مردم باشد.

کاروان بزرگ پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) روز شنبه 25 ذی قعده به همراه حدود 000/70 نفر عازم مکّه شدند. در آن هنگام امیرالمؤمنین(علیه السلام) از طرف پیامبر(صلی ا.. علیه و آله)، با لشکری به نجران و سپس یمن، برای دعوت به اسلام و جمع آوری خمس و زکات و جزیه و حل اختلاف بین اهل یمن رفته بودند، که با دستور پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) با لشکر و کسانی که مایل بودند عازم مکّه شدند. با رسیدن روز 9 ذی حجّه مراسم حج آغاز شد؛ و تا پایان
روز 12 ذی حجه اعمال سه روزه حج پایان یافت.

پس از پایان مراسم حج دستور الهی بر پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) چنین نازل شد که: «نبوت تو پایان رسیده، اسم اعظم و آثار علم و میراث انبیاء را به
علی ابن ابی طالب(علیه السلام) بسپار که او اوّلین مؤمن است. من زمین را بدون عالِمی که اطاعت من و ولایتم با او شناخته شود و حجّت بعد از پیامبرم باشد رها نخواهم کرد». یادگار انبیاء همان صحف آدم و نوح و ابراهیم(علیهم السلام)، ‌تورات و انجیل و عصای موسی(علیه السلام)، انگشتر سلیمان(علیه السلام) و
سایر میراثهای ارجمندی است که فقط در دست حجج الهی است. پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) هم ضمن جلسه خصوصی که با امیرالمؤمنین(علیه السلام) داشتند این ودایع را به او سپردند.

پیش از حرکت به سوی غدیر، در مکّه، جبرئیل لقب «امیرالمؤمنین» را به عنوان اختصاص آن به علی ابن ابی طالب(علیه السلام) از جانب الهی آورد؛ اگر چه قبلاً‌ هم برای آن حضرت تعیین شده بود. پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) دستور دادند طی مراسم خاصی به علی(علیه السلام) به عنوان «امیرالمؤمنین»
سلام دهند. بدین وسیله در زمان حیات خود اقرار بر امیر بودن علی(علیه السلام) گرفتند. در اینجا ابوبکر و عمر به عنوان اعتراض گفتند: آیا این حقی از طرف خدا و رسولش است؟ و حضرت رسول(صلی ا.. علیه و آله) غضب آلود فرمود: «این دستور را خدا به من داده».

انتظار می رفت پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) چون آخرین سفرشان به مکّه می باشد، مدّتی در مکّه بمانند، ولی ایشان به منادی خود، بلال، دستور دادند اعلان کند: «فردا روز 14 ذی حجّه همه باید حرکت کنند تا در وقت معین در غدیر خم حاضر باشند و به جز معلولین نباید باقی بمانند». همه چنین کردند و به سمت غدیر حرکت کردند و حتی اهل مکّه و اهل یمن نیز برای درک مراسم همراه حضرت آمدند.

ظهر روز دوشنبه 18 ذی حجّه پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) فرمودند: «ای مردم دعوت کننده خدا را اجابت کنید که من پیام آور خدایم» و این کنایه از آن بود که هنگام ابلاغ پیام مهمّی فرا رسیده؛ لذا فرمودند تا منادی ندا دهد: «همه مردم متوقف شوند، ‌آنانکه پیش رفته اند بازگردند و آنانکه پشت سر هستند خود را برسانند» و دستور دادند. پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) چهار نفر از اصحاب خاصّ خود (مقداد، ‌سلمان، ابوذر، عمّار) را مسئول آماده سازی محلی برای سخنرانی و اسکان کردند. با توجه به کثرت جمعیت «ربیعه» را که صدای بلندی داشت برای تکرار کلام حضرت رسول‌(صلی ا.. علیه و آله) انتخاب کردند.

انتظارها به پایان رسید و پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) از منبر غدیر بالا رفتند و بر فراز آن ایستادند. سپس امیرالمؤمنین(علیه السلام) را فرا خواندند تا بر فراز منبر دست راستشان بنشینند. ایشان یک پلّه پایین تر نشستند و دست پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) بر شانه آن حضرت بود.

سخنرانی:

سخنرانی (خطبه) تاریخی پیامبر(صلی ا.. علیه و آله) در غدیر حدود یک ساعت به طول انجامید که در یازده بخش قابل ترسیم است:

بنده خدا وتسلیم اویم:

حضرت در اوّلین بخش سخن، به حمد و ثنای الهی پرداختند و صفات قدرت و رحمت حق تعالی را ذکر نمودند و سپس به بندگی خود در مقابل ذات الهی شهادت دادند. «... به او و ملائکه اش و کتابهایش و پیامبرانش ایمان می آورم. دستور او را گوش می دهم و اطاعت می نمایم و به آنچه او را راضی می کند مبادرت می ورزم و در مقابل مقدّرات او تسلیم می شوم ...»

یا ایّها الرّسول بَلِّغ:

در بخش دوم، سخن را متوجّه مطلب اصلی نمودند و تصریح کردند که «باید فرمان مهمی درباره علی بن ابی طالب ابلاغ کنم، ‌و اگر این پیام را نرسانم رسالت الهی را نرسانده ام و ترس از عذاب او دارم» و فرمودند: «خداوند به من فرموده: «یا اَیّّهَا الرَّسُول بَلِّغ ما اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَهُ وَ ا... یَعصِمُکَ مِنَ النَاس اِنَّ ا... لایَهدِی القَومَ الکافِرین (سوره مائده آیه 67)». فرمود: «جبرئیل سه بار بر من نازل شد و از طرف خداوند مرا مأمور کرده که در این محل اعلام کنم که علی بن ابی طالب برادرِ ‌من و وصیِ من و جانشین من بر امّتم و امام بعد از من است. نسبت او به من همانند نسبت هارون به موسی است جز اینکه پیامبری بعد از من نیست و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است. و نیز خداوند در این مورد آیه ای بر من نازل نموده: «اِنَّمَا وَلِیُّکُمُ ا... وَ رَسُولهُ وَ الَّذینَ اَمَنُوا وَ الَّذینَ یُقیِمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤتُونَ الزَّکاهَ وَ هُم رَاکِعُون (سوره مائده آیه 55)» و در هر حال خداوند از من راضی نمی شود مگر آنچه در حق علی بر من نازل کرده ابلاغ نمایم».

دوازده امام (علیهم السلام) تا آخر دنیا

در بخش سوم امامت دوازده امام بعد از خود را تا آخرین روز دنیا اعلام فرمودند تا همه طمع ها یکباره قطع شود. فرمودند: «خداوند عزّوجل صاحب اختیار شما و معبود شما است و بعد از خدا رسولش که شما را مخاطب قرار داده و بعد از من علی صاحب اختیار شما و امام شما به امر خداوند است،‌ و بعد از او امامت از نسل من و از فرزندان اوست تا روزی که خدا و رسولش را ملاقات خواهید کرد». و فرمود: «حلالی نسیت مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) حلال کرده باشند، و حرامی نیست مگر آنچه خدا و رسولش و آنان (امامان) بر شما حرام کرده باشند. خداوند حلال و حرام را به من شناسانده و آنچه پروردگارم به من آموخته به او سپرده ام». سپس مردم را از مخالفت بر حذر داشتند و فرمودند: «او از طرف خداوند امام است،‌ هر کس ولایت او را انکار کند خداوند هرگز توبه اش را نمی پذیرد و او را نمی بخشد و هر کس در چیزی از این گفتار من شک کند در همه آنچه بر من نازل شده شک کرده و هر کس در یکی از امامان شک کند در همه آنان شک کرده و شک کننده ما در آتش است».

حضرت برای آمادگی مردم برای قسمت مهمّ سخن خود فرمودند: «به خدا قسم باطن قرآن را برای شما بیان نمی کند و تفسیرش را برایتان روشن نمی کند مگر شخصی که من دست او را می گیرم و با دو دستم او را بلند می کنم و به شما می فهمانم که: هر کس من صاحب اختیار اویم این علی صاحب اختیار او است؛ و او علی بن ابی طالب برادر و جانشین من است،‌ و ولایت او از جانب خداوند عزوجل است که بر من نازل کرده است». سپس فرمودند: «ای مردم! علی و پاکانِ از فرزندانم از نسل او، ثقل اصغرند و قرآن، ثقل اکبر است. هر یک از این دو از دیگری خبر می دهد و با آن موافق است. آنها از یکدیگر جدا نمی شوند تا بر سر حوض کوثر بر من وارد شوند. و بدانید که امیرالمؤمنینی، جز این برادرم نیست و بدانید که امیرالمؤمنین بودن بعد از من برای احدی جز او حلال نیست».


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره 25

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:44 عصر

نشریه منتظران ظهور  _ شماره 25

بسمِ ربّ الشّهدا و الصّدّیقین

باذن  ا.. و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین و اعوذ با.. من نفسی

یا أَیُّهَا الْعَزیزُ مَسَّنا وَ أَهْلَنَا الضُّرُّ وَ جِئْنا بِبِضاعَةٍ مُزْجاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْکَیْلَ وَ تَصَدَّقْ عَلَیْنا إِنَّ ا..َ یَجْزِی الْمُتَصَدِّقین

ای آنکه عزّت و زیبایی برای اوست، ای آنکه توانایی و کمال برای اوست، ای آنکه ملک و جلال برای اوست، ای آنکه بزرگ و برتر است،
 ای بوجود آورنده ابرهای بزرگ و سنگین، ای آنکه ستیزگیِ سخت از اوست، ای آنکه سرعت در محاسبه از اوست، ای آنکه سخت کیفر است،
ای آنکه پاداش نیک نزد اوست، ای آنکه اصل کتاب نزد اوست.
                                                                       (فراز چهارم دعای جوشن کبیر)

حمد و سپاس مخصوص خدایی است که اجابت می کند (جواب میدهد) وقتی صدایش میکنم و میپوشاند بر من تمام زشتیها را و من نافرمانیش کنم! وعظمت میدارد نعمت را بر من و من نمیتوانم شکر وی را به جای آورم. چه بسیار موهبتهای گوارایی که بر من بخشیده است و چه پیش آمدهای بزرگِ ترسناکی را که از من دور کرده و چه خوشیهای شگفت انگیز و جذابی که به من نمایاند. پس ثنا گویم بر او ستایش کنان.    (فرازی از دعای افتتاح)

مِنَ  المَملوک اِلی المالک :

خداحافظ جوشن کبیر، خداحافظ شبهای قدر که قَدرتو اونطور که باید ندونستیم (ندونستم!)، خداحافظ سحرهای زیبا (بُعد انسانی!)، خداحافظ سفره افطار (بُعد حیوانی! البته به شوخی؛ که همه لحظات ماه مبارک رمضان بعد انسانی و روحانی است)، خداحافظ روز قدس با همه
جَنگُولَک بازیهاش و شعارهای جدیدش!! و رنگ و پرچم و پلاکارت ها و بطری آب ها در دست روزه داران! و نقاب ها و ... (به دلایل امنیتی، سیاست بازی! سانسور شد؛ حالا یکی بگه تو که همه رو گفتی پس سانسورش کجاست کلاس میزاری؟ آهان؛ یه چیزایی رو نمیشه گفت، آخه
می ترسم مثل بعضی ها که نمیگم کی قاطی کنید! بگذریم قرار بود از سیاست نگیم!! و ببوسیم بگذاریم کنار سیاست رو و بشیم سکولار!!)،خداحافظ عید فطر، یکی از نشانه های شکوه و قدرت و عزّت اسلام، خداحافظ مهربون!، آره، مهربون که فقط صفت آدمای مهربون نیست، میتونه غیر از انسان و حیوان، صفت هر نعمتی هم که پروردگار به ما عنایت می کنه باشه، بستگی داره تو چقدر با اون انس بگیری! خداحافظ مهربون!، خداحافظ مهربون!، خداحافظ قشنگترین مهمونی، خداحافظ ضیافت ا...، ای خدا کمک کن ظرف وجودمون رو - بیشتر - صیقلی کنیم که معرفتت بیشتر توش بریزه.

گفت پیغمبر(صلی ا.. علی و آله) به دامادش علی(علیه السلام)          صیقــــلی کن صیقــــلی کن صیقــــلی!

البته هر کس به توان و ظرفیتش بهره برد از این ماه پر عظمت؛ ولی این کجا و آن کجا!

* بی مقدمه برگشت بهش گفت: میدونی از رمضان تا محرم 110 روز فاصله هست؟! یه لبخندی بهش زد، مِن باب اینکه حرفشو گوش کرده باشه (حقوق گوینده رو رعایت کرده!) ولی این حرف یکم تأمل لازم داره نه لبخند! تفکر لازم داره نه شنیدن صرف!. رفت تقویم رو نگاه کرد. دقیقتر بهتون بگم از شب ضربت خوردن امیرالمؤمنین(علیه السلام) (یعنی 19 رمضان) تا غروب روز عاشورا (یعنی 10 محرم) 110 روز (که به حروف ابجد میشه علی!!) فاصله هست. اهل بازی با اعداد و ارقام زیاد نبود، ولی از بعضی چیزا نمیشه گذشت. آره قانون ما انسانها اینه که بعضی وقایع مقدمه بعضی وقایع دیگه میشه ... چطور بگم؛ یعنی اگر بعضی اتفاق ها نیافته خیلی از وقایع و اتفاقات بعدی نخواهند افتاد (به قول معروف بستر سازی میشه). سر بسته بگم، چون هممون می فهمیم چی دارم می گم. صِرف شور فایده نداره رفیق! صِرف گریه فایده نداره دوست من! اهل بیت گریه کن خالی نمی خوان، اشکی که از روی معرفت ریخته بشه دُرّ کمیابه!، اینکه نتونیم حوادث رو به هم ربط بدیم و درس بگیریم، خون پایمال کردیم، کلاهمون پس معرکه هست، نمونش هم همین بازی های اخیر (اَه بازم سیاست!) بگذریم ولی تفکر کنیم، تفکر!!!!.   

ای خدا آنقدر معرفت به ما بده که شعور! داشته باشیم و بفهمیم (هر چند واقعاً سخته فهمیدنش!) و درک کنیم (اگه درکمون برسه!) که از آدم تا خاتم(علیهم اسلام) و از احمد(صلی ا.. علیه و آله) تا مهدی(عجل ا.. تعالی فرجه)، از دندان شکسته تا خون دل خوردن، از هفتاد زخم کاری تا  بیابان گردی، از سیلی و پهلو تا غربت، از فرق شکافته تا غیبت، از جگرها تا مهجوریت، از قل و زنجیرها و اسارت ها تا اضطرار، از سرها و دستهای بریده تا خون گریه کردن، از زندانها و دعاها و سکوتها و گریه ها تا مضطر نهایی و حقیقی، همه این مصیبت ها و سختی ها و آوارگی ها برای این بوده که بعضی از ما انساهای بی شعور!، اصلاح می کنم: که منِ بی شعور! بفهمم و بدانم و درک کنم و وصل بشم به همون پروردگاری که من رو آفرید و پرورشم داد و نعمت رو بر من ارزانی داد و حجت رو تمام کرد ولی من ...!

اللهم اهدنا الصراط المستقیم و اللهم الرزقنا معرفتک و معرفت انبیائک و اولیائک و حجتک.

شکر پروردگار را ماه رمضان آمد و حیف که زود تموم شد، واقعاً زود تموم شد. این میانبری که برای من و امثال من که خیلی خیلی عقبیم از قافله، بهترین فرصت برای ساختن و پی ریزی بود (بازم هست از این میانبرها). استفاده شد ولی ... :

یک چشم زدن غافل از آن شاه نباشیم                 شاید که نگاهی کند آگـــاه نباشیم

لطفاً از این شعر نرید تو وادی دیدار رُخ حضرت(عجل ا... تعالی فرجه) که:

پاک کن دیده و وان گه سوی آن پاک نگر            چشـــم ناپاک کجا دیـدن آن پاک کجا

نه، «منظورم از نگاهی»، یعنی توجه، یعنی عنایت، یعنی دست گیری، یعنی هدایت؛ و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.

* گفت: فاصله رسیدن تا بهشت فقط یک چشم به هم زدنه!!

بی تفکر! بهش گفت: "اووووه! خر من از پل صراط که می خواد عبور کنه خیلی طول میکشه ... تازه اگه عبور کنه!!"

ولی بعدش به جملش خیلی فکر کرد ... شما چی فکر می کنید؟ و چی برداشت می کنید از حرفش؟

خرما نتوان خورد از آن خــــار که کشتیم       دیبا نتوان کرد از آن پشــــم که رِشتیم

پیـری و جـوانی پی هم چون شب و روزند       ما شب شد و روز آمد و بیـــدار نگشتیم

بعد این شعر رو خوند:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد     که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنـجری تیغـش ز فولاد     زنـم بر دیـــده تا دل گـردد آزاد

آره امان از این چشم، نه بهتر بگم، امان از این نفس سرکش!

 **

امیرالمؤمنین(علیه السلام) در قرآن (وَ مِنَ النَّاس) :

خداوند در سوره بقره آیه 207 می فرماید: «وَ مِنَ النَّاس مَن یَشرِی نَفسَهُ ابتِغَا ...» بعضی از مردم، جان خود را برای خشنودی خدا
می فروشند و خداوند در مورد بندگان مهربان است.

یکی از آیاتی که درباره امیرالمؤمنین(علیه السلام) نازل شده، مربوط به شبی است که آن حضرت، برای حفظ جان پیامبر(صلی ا.. علیه وآله) در بستر ایشان آرمیدند. دانشمندان اسلامی این مطلب را به طور گسترده در کتابهای خویش نقل کرده اند، به گونه ای که این داستان به سر حد تواتر رسیده است؛ یعنی به قدری زیاد نقل شده که جایی برای انکار آن وجود ندارد.

این آیه به آیه «لیله المبیت» معروف شده، یکی از مهمترین آیات فضایل حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) است؛ فضیلتی که نظیر آن در اسلام برای هیچ کس دیده نشده. این آیه، به فداکاری مخلصانه و بی نظیر امام علی(علیه السلام) که در شب تاریخی هجرت پیامبر(صلی ا..علیه وآله) به سوی مدینه، در بستر آن حضرت خوابید اشاره دارد.

**

سفارش می کنم شمارا به تقوای خدا که پایان نرسد نعمتش و انتها ندارد رحمتش و بی نیاز نشوند از او بندگان.

مرگ پایان و سرانجام آفریدگان است؛ و راه سیر و تکمیل همه اهل عالم؛ و دنیا خانه ای است که سر خط فنایش نوشته و کوچ ساکنانش را ثبت کرده. بیشتر مردم قصد ماندن در آن را دارند؛ و بزرگ نماید ساختمانش را و آن شیرین و خرم است برای جوینده شتابانیکه می گذرد و در دل بیننده فریبنده به نظر می رسد. نجویید از آن بیشتر از اندک؛ و نخواهید از آن برتر از کفایت زندگی؛ و راضی باشید از آن به اندک؛ و چشم نیندازید به دنبال آنچه از او خوشگذرانان دارند. و آگاه باشید همانا امروز میدان مسابقه هست و خود مسابقه فردای قیامت می باشد. که برد این مسابقه جایزه اش بهشت است و عقب ماندگی در آن دوزخ.                                                                                                                      (فرازی از خطبه امیر المومنین روحی فداه در روز عید فطر (

**

اللهم انی اسئلک بحق محمّد و ال محمّد علیک صل علی محمّد و ال محمّد؛ واجعل النّور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسّعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی    (مفاتیح الجنان)

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره24

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:43 عصر

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین و اعوذ با... من نفسی

امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: فخر فروشی را کنار بگذار ، تکبر و خود بزرگ بینی را رها کن ، به یاد مرگ باش.                          (حکمت ???)

امام حسن (علیه السلام) فرمودند: مانع شما از پذیرفتن پند و اندرز, خود خواهی است.

من العبد الی المولی :

آقا نیا !!!

اینجا کسی به راه تو چشـم انتظار نیست     یا هم اگـر که هست ولی بی قــرار نیست
قــابیل و اهل او همه در عیش و عشرتند    گویی خـزان شدسـت و امـید بهار نیـست
این مردمان مـرده صفت سخت گـمرهند    از خیـلشان به جز دو یکی در شمار نیست

      (ما مردمان مرده صفت سخت گمرهیم!)    

**

با توجه به علم امامت، چگونه امام حسن‏مجتبى‏(علیه السلام) حاضر شدند با «جعده» ازدواج کند تا بعد قاتل او شود؟

در این باره اشاره به چند نکته شایان توجه است:

یکم: با توجه به فرهنگ آن روزگار، ازدواج‏ها تنها بر اساس رعایت تناسب و هم کفو بودن انجام نمى‏پذیرفت؛ بلکه گاهى براى اداى احترام به یک شخصیت ‏و یا براى ابراز علاقه یک قبیله به قبیله دیگر و یا جلوگیرى از انتقام قبیله‏اى صورت مى‏گرفت. به طورى که اگر طرف مقابل نمى‏پذیرفت، به عنوان رد احترام و گاهى در حد اعلان تنفر و جنگ بود.

بنابراین اگر چه برخى ازدواج‏ها، براى امامان معصوم بسیار سنگین بود؛ ولى بزرگوارى شخصیت ایشان موجب مى‏شد که آن را بپذیرند. البته آنچه گفته شد، از نگاه زمینى و روابط اجتماعى بود؛ اما از دید دیگر این نوع‏ ازدواج‏ها، یک امتحان الهى براى امت اسلام بود تا بیش از پیش، خیانت و پستى بدخواهان و مظلومیت و بزرگوارى معصومان در طول تاریخ نشان داده شود؛ چنان که براى پیامبران گذشته نیز گاهى چنین ازدواج‏هاى ناموفق رخ مى‏داد.

قرآن درباره همسران نوح و لوط فرموده است: «ضَرَبَ ا... مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ ا... شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ»؛ تحریم(66)، آیه 10؛ «خدا براى کسانى که کفر ورزیده‏اند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده که هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کارى از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان، به آتش داخل شوید».

بنابراین امکان دارد، برخى بتوانند ارتباطى نزدیک - همچون ارتباط زناشویى با پیامبر(ص) یا امام(ع) داشته باشند؛ اما با سوء اختیار خود، به راه کفر و گناه بروند و گرفتار بد فرجامى شوند که «جعده» نیز این چنین بود. او به امام(ع) خیانت کرد و چون امام الگوى مردم بود، تا لحظه آخر با او رفتار عادى داشت و از علم لدنى خود استفاده نکرد.

جهت مطالعه بیشتر ر.ک: فضل الله، کمپانى، حسن‏(علیه السلام) کیست، چاپ سوم؛ محمد، مقیمى، فلسفه صلح امام حسن (‏علیه السلام)، چاپ اول؛ باقر شریف قریشى،  زندگانى امام حسن (‏علیه السلام) ، ترجمه فخرالدین رازى، (چاپ اول، مؤسسه بعثت، تهران، 1376)..

دوم: در مورد علم امامان (‏علیهم السلام) نیز نکاتى را باید مد نظر قرار داد:

2-1. پیامبر(صلى ا... علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) در مسائل عادى، فردى و امور اجتماعى، موظف به استفاده از علم عادى بوده‏اند. از این رو همواره در این گونه ‏مسائل، از شیوه‏هاى معمولى تحقیق و کسب آگاهى نموده و بر اساس آن عمل مى‏کردند.

سرّ این مسئله نیز آن است که آنان، الگوى بشریت‏اند و اگر در مسیر زندگى و حرکت‏هاى اجتماعى، راهى غیر از این بپویند، دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان - به بهانه آنکه آنان با علم لدنى عمل مى‏کرده‏اند از حرکت‏هاى سازنده، انقلابى و اصلاحى باز خواهند ایستاد.

2-2. برخى بر این عقیده‏اند: علم غیب براى پیامبر(ص) و امامان(ع) شأنى است؛ یعنى، چنان نیست که این علم همواره، هر چیزى را در اختیار آنان قرار دهد.

2-3. علم غیب، گاهى به واقع محتوم و تغییر ناپذیر تعلق مى‏گیرد. بنابر این ‏بعضى از چیزهایى که پیامبر(ص) و امامان(ع) از طریق غیبى مى‏دانند، همان چیزى است که حتماً واقع خواهد شد. این گونه آگاهى، چیزى نیست که با آن بتوان تغییرى ایجاد کرد و سرنوشت چیزى را تغییر داد. نکته دیگر آنکه بین علم لدنى و علم معمولى، تفاوت اساسى وجود دارد و آن اینکه علم لدنى معیار و میزان تکلیف نیست. علم ائمه طاهرین (‏علیهم السلام) در بعضى مسائل - از جمله شهادت خود از این قبیل بوده است؛ برعکس علم عادى که زمینه‏اش براى امامان‏ (علیهم السلام) - همانند دیگر مردم وجود دارد و معیار تکلیف ‏پذیرى است. ائمه اطهار (علیهم السلام) بر اساس همین علم، گاهى به کارى دست مى‏زدند و گاهى از کارهایى پرهیز مى‏کردند. نظر علامه طباطبایى به نقل استاد جوادى آملى در درس تفسیر..

**

من العبد الی المولی :

سلام آقا!
گفته بودم که نیایی، چون:
اینجا کسی به راه تو چشم انتظار نیست..
یا هم اگر که هست ولی بی قرار نیست..
بر این بنده مگیر که گفته اش از سر بی تابی بود.
آخر ای آفتاب، دیریست که ابرهای گناه آسمان را فرا گرفته اند و جز باران غم بر ما نمی بارد.
چشم زمینیان به ظلمت و تاریکی، خو گرفته و آفتاب را از یاد برده اند.
آسمان تاریک است و زمین وحشی و پر از مردابهای متعفن.
حال که در این عالم یک صراط حق است و دگر راه ها باطل، صراط مستقیم را بی نور رویت چگونه توان جست،

بیا که فتنه ها و جورهای آخرالزمان امانمان را بریده است، دلمان را لرزان و دیده هایمان را هراسان کرده.

بیا که دیگر شناخت راه حق از باطل برایمان مشکل شده است بی نور ظهورت.

بیا، آنان که شکنجه ها دیده اند در راه اهداف بزرگشان، اینگونه در هرج و مرج روزگار کمر خم کرده اند و به شیطانِ نفس، کولی
می دهند؛ ما از فردای خود نترسیم؟! ... از کجا معلوم اگر ما جای آنان بودیم بدتر نمی کردیم.

که مردابها بسیارند و فریادِ به مرداب افتادگان، ترسی عظیم به جانمان افکنده است.

بیا تا اشعه های پاک کننده ات زمین و زمینیان را پاک گرداند و بخشکاند این مردابهای گناه را.

بیا ای آفتاب، که منتظرانت سخت حیرانند و سرگردان.

بیا که تا کنون به نور پشت ابر بسنده کردایم و در این ناکجا آباد به سختی راه پیموده ایم.

بیا که می دانیم که در جواب ما خواهی گفت: «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز».

بیا که گیاهان هرزه یِ گناه از هر طرف در جانمان ریشه دوانده و در غیبت تو، رشد از درخت وجودمان گرفته اند.

بیا که سرسبزی این زمین، بی نور رُخت، وَهمی بیش نیست و تا نیایی گلهای بندگی پژمرده اند و خشک.

بیا ای آفتاب...

**

اللهم انی اسئلک بحق محمّد و ال محمّد علیک صل علی محمّد و ال محمّد؛ واجعل النّور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسّعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی    (مفاتیح الجنان)

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره23

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:43 عصر

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

 

امام باقر (علیه السلام) فرمودند: جایگاه سختی و خوشنت در جگر و حیا و شرمساری در ریه ها (دم) است و سکونت گاه خرد قلب است.

(بحار الانوار، ج61، ص304)

این متن تذکری است اول به خودم!

حیا در دیدار:

بیزاری و انزجار از کسانی که مستقیماً به چشم دیگران خیره می شوند و گستاخی و پرده دری را می توان به راحتی در نگاهشان خواند، امری است که اکثریت مردم آن را تجربه کرده اند، آنچه روشن و واضح است، این که خداوند متعال حس خاصی را در دیدگان قرار داه که تنها با کمک همین حس می توان با دیگران ارتباط برقرار کرد، بدون آنکه حتی با زبان آنها آشنایی داشته باشیم. البته خداوند قادر است بواسطه همین حس و با همین چم ها بسیاری از انسانها را در بوته آزمایش قرار دهد. با نوع نگاه افراد علاوه بر میزان حیای آنان می توان میزان خرد و معرفتشان را نیز سنجید. چرا که در حدیث داریم: «حیای چشم، ناشی از عقل و معرفت است».

و این مطلب، این حقیقت را به اثبات می رساند که حیا بیش از هر چیزی در دیدگان نمود و ظهور دارد و از نگاه های هر کس
 می توان میزان حیا یا بی حیایی او را دریافت.

برخی از افراد چنین عادت کرده اند که نظاره گر هر چیزی باشند و برای نگاه کردن نیازمند دلیل و انگیزه نیستند. به هر فیلمی
 
با وجود صحنه های محرک و مستهجن- می نگرند و به آثار و پیامدهای ناگوار آن در روح و روان انسان توجهی ندارند.

والاترین نوع نگاه مخصوص انسانهای خردمند و عاقل است که جایگاه نگاه ها را می شناسند و می دانند که در کجا، کی و چگونه باید نگاه کنند و در هر موقیعتی که قرار می گیرند به نحوی رفتار خواهند کرد که پرده های حیا را ندرند.

کسی که می خواهد حیا در وجودش نمایان کند باید ابتدا بر روی چشمانش تمرین کند. در قرآن هم می بینیم که در مورد روابط زن و مرد بر روی «غُضِّ بَصَر» تأکید می کند (نور/30-31). البته این مطلب در مورد دو جنس موافق هم مصداق دارد. وقتی نزد حکیمی و بزرگی قرار می گیریم متوجه می شویم که تأثیر نگاه پایین و شکسته (غض بصر) به مراتب از نگاه مستقیم بیشتر است. اینجاست که نگاه حراج نمی شود، بلکه ارزشمند می شود. حیا هم همین را به ما می گوید؛ نمی گوید: کور شو! یا زیبایی هایت را کور کن.
می گوید: نگاه و زیبایی هایت را حراج نکن.

وقتی انسان نگاهش را کنترل کند با این عملش به طرف مقابل هم تلقین می کند که تو هم باید اینطور باشی و لباس حیا را به نگاهت بپوشانی.

حیا در گفتار:

اصولاً زبان دارای کاربردهای گوناگونی است. ویتکنشتاین زبان شناس مشهور معتقد است که علی رغم اینکه بسیاری از مردم زبان را علاوه بر اینکه چشنده مزه غذا می باشد، وسیله ای برای رد و بدل کردن یکسری اطلاعات می دانند، زبان کاربردهای مهم تر و
رایج تری نیز دارد. یکی از این کاربردها که اغلب به آن توجه نمی شود، تنظیم و تعدیل حیا در ارتباطات است. در واقع نوع واژگان،
نوع گویش و ترکیب سخن گفتن میزان حیای انسان در گفتار را رقم می زند. به تعبیر قرآن کریم از نوع گویش آنان، آنان را خواهی شناخت
(سوره محمد/30).

حیا در گفتار را می توان به چند قسمت تقسیم کرد:

* حیا در استفاده از زبان     * در بیان مطالب مناسب     * حیا نسبت به مخاطب     * تذکر دادن     * درخواست کردن

* بیان مسایل جنسی       * بیان طنز و فکاهی          * جذاب کردن رمان ها      * غنا و آوازخوانی

حیا در شنیدار:

حیا در شنیدن از لطافت و ظرافت بیشتری نسبت به حیای گفتار برخوردار است. اگر شما در شرایطی قرار بگیرید که حدود حیا در آن محترم شمرده نمی شود، چه عکس العملی نشان خواهید داد؟ رنگ شهره شما تغییر می کند؟ سخن دیگری را به میان
می کشید؟ تذکر می دهید؟ یا بپا می خیزید و جلسه را ترک می کنید؟ این عکس العمل ها پیامد چیست؟ اگر پاسخ چنین باشد که من از شنیدن این سخنان به عنوان یک شنونده شرمسار هستم، چنین حالتی حیای در شنیدن نامیده می شود.

انسان باید به گونه ای رفتار نماید که دیگران در حضور او جانب حیا و وقار را پیش بگیرند و هر سخنی را بر زبان جاری نسازند. باید بدانیم که انسان هر گاه با کسی صمیمی می شود، این حق را ندارد که از هر دری با او به صحبت بپردازد و پرده های حیا را یکی پس از دیگری بدرد؛ چرا که دوستی های بسیاری در اثر این تندروی ها و افراط ها به ورطه جدایی و نابودی کشیده شده است. بزرگان دین پیوسته به گونه ای رفتار می کرده اند که در حضورشان کسی نه از ترس بلکه از شرم حضور، مرتکب گناهی نمی گردیده و هر سخنی را بر زبان جاری نمی ساخته است.

رعایت حدود حیا در گفتار و شنیدار می تواند حل بسیاری از معضلات و چالشهای اجتماعی را که امروزه دنیای غرب و شرق را آکنده ساخته است، حل کند.

حیا در پندار:

حال اگر کسی خواست حق حیا را به جا آورد چه باید بکند؟

در جواب این سؤال بهتر است به گنجینه های علم پر فضیلت اهل بیت(ع) مراجعه کنیم. امام صادق(ع) نقل می کنند که پیامبر(ص) می فرمودند: «در مقابل خداوند حق حیا را به جا آورید. گفتند: چه کنیم ای پیامبر خدا؟ فرمود: اگر کسی بخواهد حق حیا را به جا آورد نباید به بستر خواب رود مگر اینکه مرگ را بین دو چشمش ببیند و باید سر و اندیشه های درون آن را و شکم و آنچه در آن
می ریزد، مواظبت نماید و یاد قبر و پوسیدن بدن در آن باشد و کسی که دنبال آخرت است، باید زینت های زندگی دنیا را رها کند.»

(حمیری قمی، قرب الاسناد، ص 13 و شیخ صدوق، الخصال، ج 1، ص 293)

حیا در کردار:

مهمترین جلوه حیا در کردار ترک گناه است، حتی گناهان کوچک. در صورتی که انسان متوجه نعمت های خدا باشد یا خود را در محضر خدا ببیند یا اندک محبتی در دلش از خدا داشته باشد حیا می کند گناهی را انجام بدهد.

حیا در خوابیدن:

توصیه حضرت مسیح(ع) است که «هر یک از ما که در منزل خویش می آرمد، پوششی را بر روی خود بیفکند؛ چرا که خداوند تعالی بسان تقسیم روزی، حیا تقسیم می کند.»

(بحار الانوار، ج 71، ص 334)

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: بزودی زمانی می رسد که امت من مصرف می کنند چیزی را که اسمش بنگ (به زبان عربی بنج) است؛ من با آنها کار ندارم و آنها هم با من کار ندارند؛ (یعنی سیستم ایمانی پیامبر او را قبول ندارد و هیچ گونه همخوانی ندارد)

هر کس استعمال کند بنگ را مانند کسی است که کعبه را هفتاد بار ویران کرده و هفتاد ملک مقرب را کشته و هفتاد پیامبر مرسل را کشته و هفتاد بار قرآن را آتش زده و به کعبه هفتاد بار سنگ زده و او دور است از رحمت خدا.

(مستدرک الوسائل ؛ شیخ محدث نوری ، ج 17، ص85)

**

ای که گفتی عشق را درمان به هجران کرده ای

کاش می گفتی که هجران را چه درمان کرده ای

**

اللهم انی اسئلک بحق محمّد و ال محمّد علیک صل علی محمّد و ال محمّد؛ واجعل النّور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسّعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی             

 (مفاتیح الجنان، در تعقیبات نماز صبح)

**

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره 22

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:43 عصر

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

 

بیست و چهارم ذیحجه روز مباهله پیامبر اکرم با مسیحیان

"فَمَنْ حَاجَّک فِیهِ مِن بَعْدِ مَا جَاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکمْ وَ نِساءَنَا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنفُسنَا وَ أَنفُسکُمْ ثُمَّ نَبْتهِلْ فَنَجْعَل لَّعْنَت اللَّهِ عَلی الْکذِبِینَ"

(سوره آل عمران/ آیه 61)

 

 

 

 

 

اللهم انی اسئلک بحق محمّد و ال محمّد علیک صل علی محمّد و ال محمّد؛ واجعل النّور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسّعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی                                                                                                                                                                           (مفاتیح الجنان، در تعقیبات نماز صبح)

**

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره 21 قسمت دوم

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:42 عصر

یعنی، وقتی رسیدی به کوی دلبر، مثل موسی نباش. «ارنی» نگو و راه خود بگیر و برو. از محبوبت نخواه که "میخواهم تو را ببینم" ... چون  تو از ماجرای
موسی(علیه السلام) تجربه کرده ای که جواب این خواهش و تمنا، «لن ترانی» است. یعنی هرگز نخواهی دید.

اما عاشقی از این ماجرا غبطه خورد و گفت:

چو رسی به کوی دلبر، ارنــی بگوی و مگذر                             تو صدای دوست بشنو، چه تَری چه لن‌ترانی

اما از دیدی دیگر وقتی به کوی دلبر می رسی، درخواست دیدار را داشته باش ... مهم نیست چه جوابی می شنوی، چه اینکه محبوبت بگوید
 می توانی ببینی، یا بگوید نمی توانی ببینی. مهم این است که در هر صورت تو صدای محبوبت را می شنوی حال چه بگوید آری و چه بگوید خیر،
 و این ارزش دارد.

ارنــی کسی بگوید که تو را نــدیده باشد                                تو که با منی همیشه چه جواب لن  ترانی؟

امّا مولایمان امیرالمؤمنین(علیه السلام)، به گمانم دید دیگری داشته باشد؛ یاد این روایت از مولایمان افتادم به این مضمون که فرمود: "من خدایی که ندیده باشم را پرستش نمیکنم".

آری درخواست دیدار(ارنی)  را کسی دارد که محبوبش را ندیده باشد. وقتی خداوند می فرماید؛ من از رگ گردن به شما نزدیکترم، پس دیگر جای شک و شبهه نیست که خدا همیشه با ماست، (یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم!!)

علامه طباطبایی(ره) هم گفته است:

سحر آمدم به کویت که ببینمت نهانی                                  ارنـــی نگفته گفتی دو هزار لـــن ترانی

 

* اگر تردیدها بگذارند، اگر این چهره های نقاب زده بگذارند، اگر بتوانم از آلودگی ها و ظواهر دنیا بگذرم، اگر در این دریای فانی غرق نشوم، اگر این دل همراهی کند و جای دیگر نرود (بر حصیر دل نشستند آنقدر بیگانگان **   تا دگر بر روی آن یک آشنا هم جا نشد) اگر بتوانم بر نفسم غلبه کنم!، اگر بتوانم از میان سیم خاردارِ «یک دندگی» بیرون بروم و یک بار دیگر، خودم را خوب ببینم، یقین دارم که می توانم با خدا آشتی کنم.

الهی و ربی من لی غیرک! با خودم شرط کردم تا وقتی به جمله ای ایمان نیاوردم آن را به زبان نیاورم ... !! مثل این جمله: «یا لیتنا کنا معک!!!»

* گاهی لازم نیست برای شروعی دوباره راه زیادی برویم. همینکه اطرافمان را خوب ببینیم کافی است. خیلی وقتها لازم نیست برای رسیدن به خدا خودمان را ببندیم به انبوه دعاها، یا مدام نذر کنیم و ذکرهای پیچیده بگوییم. گاهی برای اوج گرفتن لازم میشود بارهایی را کم کنیم:

آدمی که زود جوش می آورد ...

آدمی که خیرش به همه عالم می رسد ولی خانواده خودش لنگ اند.

کسی که قلمش آبروی کسی را می برد... کسی که فقط می نویسد ... کسی که اگر ننویسد و به احوالات درونیش برسد خیلی بهتر است ... قرار نبود چیزی بنویسم ... قرار نبود!! ... (باز هم این سه نقطه های کزایی ... وقتی نویسنده نمی داند!! ... یا نمی تواند!! ... یا نباید!! ... بنویسد، این مشکلات پیش خواهد آمد؛ وقتی نباید بنویسد و رویش را زیاد می کند و باز هم می نویسد، وقتی هنوز به این حدیث نرسیده است که مؤمن اول به عیب های خویش می نگرد، وقتی ... بگذریم ...!!)

مداحی که می تواند با مطالعه منظم با آبرو و تاریخ اهل بیت بازی نکند و مطالعه نمی کند و ...  تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مُجمل! ...

شاعری که در وصف همه مفهوم های واقعی و خیالی عالَم، شعر میگوید و یک بیت هم برای خدا و اهل بیت ندارد ... همه و همه گرفتارند .. و گرفتاریم ...!!

یا مَن سَبَقَت رَحمَتُه غَضَبَه؛ خدایا! میدانم که همیشه نازک دلی تو از خشمت بیشتر است ...

* وقتی غرور دینی کسی را می گیرد، اولین کاری که شخص می کند از خودش می گذرد و مدام به پای این و آن می پیچد. و به اسم امر به معروف و نهی از منکر عقیده دیگران را تفتیش می کند. و فراموش می کند که نخستین دستور اسلام و اهل بیت، اصلاح خود است، پیش از دیگران ... و اگر در این مسیر، خشونت را هم چاشنی کند که دیگر ... !!!

ای قوم به حــج رفته کجایـید کجایـید         معشـوق همین جاسـت بیایــید بیایــید

معشـوق تو همسایه و دیوار به دیوار         در بادیـــه سرگشــته شـما در چه هوایـید

گر صـورت بی ?صورت معشــوق ببینید        هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید

ده بــار از آن راه بــدان خانــه برفتـید         یک بار از ایــن خانه بر این بــام برآیــید

آن خانه لطیف است نشانهاش بگفتید          از خــواجه آن خــانه نشــانی بنــــمایید

با این همه آن رنـج شما گنـج شما باد          افســوس که بر گنــج شما پرده شمـایید

 

واقعاً معذرت میخواهم بابت این نوشته تند و بی خاصیت ... دعا بفرمایید نویسنده اصلاح شود. (آمین!)

 

اللهم اجعل النّور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسّعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی        (مفاتیح الجنان، در تعقیبات نماز صبح)

**

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره 21 قسمت اول

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:42 عصر

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

توجّه : این برگه حاوی آیات قرآن می باشد لطفاً در نگهداری آن دقّت کنید !!!!!

**

*کُلُّ مَن عَلَیها فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان ... و هر چه و هر کس روی زمین است عاقبت فانی است.        (26،الرحمن)

*کُلُّ مَن عَلَیها فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــان ... و هر چه و هر کس روی زمین است عاقبت فانی است.        (26،الرحمن)

* وَ یَبـــــــــــقی وَجهُ رَبِّکَ ذّو الجَلالِ وَ الإکرَام ... و زنده ابدی ذات خدای مُنعِم با جلال و عظمت است.       (27، الرحمن)

* یُعرَفُ المُجرِمونَ بِسیمهُم فَیُؤخَذُ بِالنَّوصی وَالأقداَم ... بدکاران به سیمایشان شناخته شوند پس موی پیشانیشان با پاهایشان بگیرند (به گفته بعضی از محققین حساس ترین نقطه بدن که انسان تاب تحمّل نخواهد داشت همان موی جلوی سرش میباشد!!!)                                  (41، الرحمن)

* سَنَفرُغُ لَکُم أیُّهَ الثَّقــَــــــــــــــــلانِ   ...   ای گروه انس و جن! بزودی به حساب شما خواهیم پرداخت.          (31، الرحمن)

* فَبِأیِّ ءالآءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبانِ ... (الا ای جن و انس!) کدام یک از نعمت های پروردگارتان را انکار می کنید؟!!!!  (28، الرحمن)

بهمون اجازه بدهید که از اعیاد بزرگ گذشته (غدیر، قربان، سالروز ازدواج امیرالمؤمنین(علیه السلام) و خانم حضرت فاطمه(علیها سلام) ، روز عرفه و روز مباهله) و ماتم آینده (عاشورا و تاسوعای اباعبدا... که همانا اوج ماتم شیعه در عاشورا است!) ننویسیم ... علّتش رو هم بهمون حق بدید و نپرسید !!

* تا حالا فکر کردید چرا در اول زیارت عاشورا داریم: السلام علیک یابن رسول ا...، یابن امیرالمؤمنین ...، یابن فاطمه ...، ثار ا...؛ چرا نمیگیم یابن مصطفی، یا، یابن علی، یا یابن زهرا .. بتول العذرا ... چرا نمیگه اسلام علیک یا حسین .... شاید بشه گفت: این ها همش نماد هست ... پسر رسول ا... یعنی ادامه دهنده راه رسالت ... امیرالمؤمنین لقب خاص علی بن ابی طالب هست و هیچ کس حتی ائمه ما نیز این لقب را ندارند (بگذریم از اینکه معاویه(لع = لعنه ا...) آن را با جعل حدیث دزدید)  پسر امیرمؤمنان یعنی به نوعی امیر دلها، داریم می بینیم ماه محرم و حال و هواش رو، نه؟!  فاطمه یعنی کسی که شیعیانش را از آتش جدا میکند ... و پسر این شخصیت هم همان است، ثار ا... به این معنی نیست که خدا جسم است (العیاذ با...) و حسین خون در رگهای خدا ...؛  بلکه به این معنی است که خونخواه حسین خود خدا است ...

یابن رسول ا... شاید بتوان گفت، یعنی کسی که بدون آنها رسالت به هدف غاییش نمیرسد حتی اگر در این راه خونش ریخته شود و خداوند تا ابد لعنت خواهد کرد کسانی که نگذاشتند - به قول استادمان - این قطار روی ریل خودش باشد و آن را به انحراف کشاندند و صد البته میدانید که در این برگه ها نامی از اولی و دومی و سومی آورده نخواهد شد و ... یابن امیرالمؤمنین شاید بتوان گفت، کسی است که همانطور که پدرش امیر و فرمانده دلهای مؤمنان (یا ایّها الّذینَ آمَنوا، آمِنوا = ای کسانی که ایمان آوره اید ایمان بیاورید!!!!) بود او نیز امیر لشکر دلهاست ...

امیدواریم تونسته باشم اون چیزی که تو ذهن نویسنده بود برسونیم ...    

*و امّا بعد؛ دین دار آن است که در کشاکش بلا، دین دار بماند و گرنه در هنگام راحت و فراغت و صلح، چه بسیارند اهل دین ... !!!      (شهید سیّد مرتضی آوینی)

* عابدی بود با ریشهایی (محاسنی) بلند و زیبا، همیشه قبل از عبادت، ریشهایش را مرتب می کرد، و خیلی به آن می رسید.

شبی از شبهای ماه رمضان و هنگام افطار با خدای خویش به راز و نیاز (به زبان خودمان، گلایه!) پرداخت که: "ای خدای مهربان چرا بعد از عمری تضرع و زاری به درگاهت جوابی نشنیده ام!"؛ وقتی خوابید، ندا آمدکه: "ای بنده من فقط و فقط دلیلش ریش هایت بوده است!!" ...

عابد از خواب پرید و شروع کرد به ناله کردن و کندن ریش هاش، وقتی از شدت درد بیهوش شد مجدداً ندا آمد: "باز هم که پی ریش هستی!!" بله نباید اسباب عبادت باعث شود که ما به عبادت نرسیم ... شاید نمازی که با مهری کوچک و شکسته خوانده می شود بهتر باشد از نمازی که مهر آن به اندازه کف دست و ریش نمازگذار تا زیر آنجا باشد ... (به دلیل مسائل امنیتی، سایست بازی سانسور شد!!)

احتمالاً به ذهنتون رسید این جمله که : (به ریش نیست به ریشه هست!!)

* وقتی حضرت موسی(علیه ‌السلام) به طور سینا رفت و با خدا سخن گفت، فرصت را مغتنم دانست و از خدا حاجتی خواست که اهل معرفت را شگفت‌زده کرد. حضرت موسی(علیه ‌السلام) از خداوند رخصت دیدار خواست و گفت:

ربِ  اَرِنی  اُنظُر اِلیک (خدایا خودت را نشانم ده تا تماشایت کنم)

اما خدا پاسخ درشتی داد و گفت:

 لَن‌ تَرانی (هرگز مرا نخواهی دید).

عاقلی از این ماجرا عبرت گرفت و گفت:

چو رسی به کوی دلبر، ارنی مگوی و بگذر                                که نیارزد این تمنــّـا، به جواب لـن‌ ترانی

 


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره 20

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:38 عصر

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

ای فرزند آدم! زمانی که خدا را می بینی که انواع نعمت ها را به تو می رساند ، تو در حالی که معصیت کاری بترس.

 (حکمت 25، نهج البلاغه، امیرالمؤمنین(ع))

**

والعصر، قسم به عصر به زمان ظهور ولی عصر(عج)، به حال حاضر، به دوران ما، ان الانسن لفی خسر؛ که انسان ها همه در خسران و زیان هستند. مگر کسانی که به خدا ایمان آورده ...

یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا ... ای کسانی که ایمان آورده اید، ایمان بیاورید ... به گمانم ایمانمان نم برداشته است ... به گمانم یقینمان، یقین نیست. به خیالم توحیدمان شرک آلود شده است ... باید صیقل دهیم این دل را ..

گفت پیغمبر به دامادش علی          صیقلی کن صیقلی کن صیقلی

ظرف دلم این قدر جرم گرفته که دیگه حالت ظرف بودنش از بین رفته، دیگه توش نمیشه شیر ریخت (شیر نماد تمام لذات اخروی) اینقدر توش برنج نخوردم و تنقلات مضر خوردم (برنج نماد تمام لذات دنیوی، البته لذات خوب و شرعیش نه مثل قدرت، ریاست، شهوت، میز، مادیات، تجملات، بی عدالتی، حق الناس، بیت المال، دروغ، غیبت، تهمت، نگاه حرام، دل شکستن و ادای آدمای خوب رو در آوردن و ... بگذریم!!!!) .. اینقدر غذا خوردم و نشستم که دیگه تو این ظرف نمیشه چیزی خورد .. باید صافش کنم .. باید بشورمش ...

محبـــت تو بود رشــته نجات مرا      رها نمیکنم این ریسمان محکم را

گناهکارم و یک عمر چشم گریانم      به زخمهای تو تقدیم کرده مرهم را

 

اسلام همه اسلام است ... نه مثل من که ... ای کاش همین نمازی که میخونم واقعاً خوب بخونم ... نه، نه، بهتر بگم ... باید نماز رو اقامه کرد نه اینکه خوند. خدا خودش تو قرآن میفرماید «و اقاموا الصلاة» یعنی نماز را اقامه کنید .. اقامه نماز یعنی دادن زکات .. خمس ... دوری از محرمات ... انجام واجبات ... اقامه نماز به معنی کشیدن ولالضالیـــــــــــــــــن نیست ... بقیش فاکتور!!! بقیش رو باید گذاشت و گذشت ... این هم شقشقیات من بود .. زیاد جدی نگیرید ... بعضی وقتا آدم دلش پُره یا گرفته .. باید تخلیه بشه ... مولامون امیرالمؤمنین (روحی و نفسی له الفداه) با چاه درد و دل میکردند ... یه خطبه تو نهج البلاغه هم هست معروف به شقشقیه (خطبه 3) ...

**

چقدر این روزگار رنگارنگ است! بازار دنیا هر چند روزی دست کسی است. در این بازار یک عده خریدار عشقند، گروهی نادان هم خریدار کالای زشتند؛ یک عده به فکر فردایند و یک عده در تفریح صحرا؛ یک عده به سوی حقیقت می روند و یک عده دنبال خوش گذرانی و صفا؛ گروهی با دنیا سوختند و نساختند، سوختند اما به سوی خالق رفتند.

آن ها که با دنیا ساختند، دنیا با آن ها نساخت، آن ها (فقط) خود را باختند و (سرانجام) به عذاب افتادند.

بعضی ها هم از دنیا کار کشیدند و با عقل و تقوا در دنیا بار بستند. کار کردند، ولی بار هم گرفتند و با آبروی بندگی رفتند.

هر کس عاشقانه خدا را صدا زد و امر او را پذیرفت، خداوند هم او را می پذیرد و همه جا صدای او را می شنود و اجابت می کند. خداوند انسان را اشرف مخلوقات خودش قرار داده و بالاترین درجات را برای انسان های پاکدل مقرر ساخته و راضی نیست که بنده اش ضایع شود. دوست دارد او را به درجات بالا ببرد.

این دنیا برای ما منزل و مأوا نیست. عالم به این بزرگی، جای هیچ کدام از ما نیست. از هر راهی بروی بسته است، غیر از «صراط مستقیم» ... . همه جا باید با خدا و به یاد خدا باشیم و شکر او را به جا بیاوریم. دست به دامان خدا بزنیم و یکدیگر را دعا کنیم و بدانیم که از چه کسی طلب
میکنیم.

هر کس خدا را پیدا کند، همه هستی را پیدا کرده و هر کس که خدا را پیدا نکرد، هیچ پیدا نکرده، ما در دنیا همه چیز را می خریم، همیشه خریداریم، اما اگر به سوی خدا برویم، خدا ما را می خرد، ما هر چیزی را که خریده باشیم، یک روز باید پس بدهیم، اما خدا اگر ما را بخرد، دیگر پس نمی دهد.

معامله با خدا هیچ وقت ضرر ندارد. خیر دنیا و آخرت در این معامله است.

    

 

 

 

عده ای هستند که خدا را در روح و جسم خودشان می بینند؛ خدا را در نفسشان می بینند و از وجود خودشان خدا را پیدا می کنند. اینها باورشان می شود که هر چه هست مال خداست و آدم هیچ است. چنین آدمی همه جا خدا را حاضر می بیند و گناه نمی کند.

یک انسان سالم و کامل، یقین پیدا می کند که خدا حق است؛ این آدم عاقل است و یقین پیدا می کند. بعد، از یقین در می آید و در باور
 می افتد. باور که کرد، با یک دعای او مریضی شفا پیدا می کند و با یک دعای او گرهی از کاری باز می شود. در این باور می ماند تا آبرو پیدا
می کند و راه بندگی و راه انسانیت را پیدا می کند و به راه بندگی باور پیدا می کند و در این باور سیر می کند تا به کوی عشق می رسد و عاشق
 می شود.

عاشق که شد، عقل کنار می رود، فکر کنار می رود، یقین کنار می رود، باور کنار می رود؛ عاشق فقط گوش می دهد تا بفهمد که عشقش چه می گوید، معشوقش چه می گوید ... مدتی این طور می ماند و از عاشقی، چاکر و خدمتگزار معشوق می شود و خود را در اختیار او می گذارد و شب و روز ذاکر او می شود؛ شب و روز لب هایش به ذکر او مشغول می شود.

انسانی که قرآن در او اثر کند، طلا می شود، آن هم طلای پاک که زنگ نمی زند. انسانی که گاهی این طرف می رود، گاهی آن طرف
 می رود، گاهی راست می گوید و گاهی هم دروغ می گوید، گاهی اشک یتیمی را در می آورد و گاهی هم در محراب خدا اشک می ریزد،  این بدل است، طلای خالص نیست. هنوز کیمیای قرآن در آن اثر نکرده. اگر عاشقانه این کلام را باور کنیم، در ما اثر می کند.

شب زمان ملاقات خصوصی است. هر کاری بکنی فقط خدا با خبر است. رشد مؤمن در تاریکی شب است.

حاج محمد رضا الطافی نشاط

 

**

 

همرهان رفتند و ما در خواب هستیم ای دریغ         عمر شد ازدست و ما طرفی نبستیم ای دریغ

بود بر   دریای عــالم    نوح   کشتیـبان ما        در درون کشـتی نحوی نشستیم   ای دریغ

نالـه ها کردیم ازتاریکی و ظلمت چه سـود         چون عیان شد نور بر ما دیده بستیم ای دریغ

گفت ابراهـیم    در آتـش در آ حیـران نمان        تا به امروز ابلهـیم و بـت پرستیم ای دریغ

باز ابراهیـم   در آتــش   به ما    پیـغام داد         ما به جای بتکده خود را شکستیم ای دریغ

عیــسی مریم گذشت از خاک و بر افلاک شد        بود ما را   پر ولـی در گِـل نشستیم ای دریغ

بر در و دیـوار زنـدان عاشـق و شیدا شدیم           لـیک بر آن راه بالا   دل نبستیم ای دریغ

بود ما را   رستــم دستان و آن   شیـر خدا          ما ملول ازدیـو و دد همـواره مستیم ای دریغ

گرچه از بیــداد فرعـونی جان بر لـب رسید         از تکبــر   همـره موسـی نرستیم ای دریغ

 در بن چـاهی گرفتــار آمدیم از بـــی کسی        منجـی آمد از رسـن   بالا نجستیم ای دریغ

برد ما را خضــر در بحـری پراز آب حیـــات          لیک با یک جـرعه از مردن نرستیم ای دریغ

« گر مجـال گفت بودی گفتــنی ها گفتــمی »          ای دریـغا گوهـر خود را شکستیم ای دریغ

***

اللهم انی اسئلک بحق محمّد و ال محمّد علیک صل علی محمّد و ال محمّد؛ واجعل النّور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسّعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی

(مفاتیح الجنان، در تعقیبات نماز صبح)

التماس دعا

**

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


نشریه شماره 19

چهارشنبه 89 فروردین 11 ساعت 9:38 عصر

هو الجمیل

باذن  ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین

آن کس که در پی آرزوی خویش تازد، مرگ او را پای در آورد.   (نهج البلاغه ، حکمت 19 - امیر المؤمنین(ع))

چرا امام حسین(ع) حجّ خود را نیمه تمام گذاشت و از مکّه در آستانه شروع اعمال حجّ خارج شد؟

شاید تعجب کنید از اینکه چرا این مطلب انتخاب شده  و چرا به جای اینکه از خیلی چیزای دیگه گفته بشه از این موضوع سخن به میان آمده، ... بگذریم ... مثل همیشه!!! سه نقطه رو هم خودتون به سلیقه خودتون پر کنید ... !! و امّا بعد ...

قبل از آنکه به تحلیل تاریخى این پرسش بپردازیم، باید این نکته را متذکر شویم که از دیدگاه فقهى، این سخن مشهور که امام حسین(ع) حجّ خود را نیمه تمام گذاشت، سخن نادرستى است؛ زیرا امام(ع) در روز هشتم ذى حجه «یوم الترویه» از مکّه خارج شد. در حالى‏که اعمال حجّ - که با احرام در مکّه و وقوف در عرفات شروع مى‏شود - از شب نهم ذى حجه آغاز مى‏شود. بنابراین، امام(ع) اصولاً وارد اعمال حج نشده بود، تا آن را نیمه تمام گذارد.

بله، مسلماً آن حضرت در هنگام ورود به مکّه، عمره مفرده انجام داده و چه بسا در طول اقامت چند ماهه خود در مکّه و احتمالاً در فاصله‏هاى مختلف، اقدام به انجام اعمال عمره کرده بود. اما انجام اعمال عمره مفرده، به معناى ورود در اعمال حجّ نمى‏شود. در برخى از روایات تنها از انجام عمره مفرده از سوى امام(ع) سخن به میان آمده است. عن الصادق(ع): «... ان الحسین بن‏على(ع) خرج یوم الترویه الى العراق و کان معتمراً». ر.ک. وسائل الشیعه، کتاب حج، باب 7، ابواب العمره.

از نقطه نظر تاریخى بالاخره این پرسش باقى است که با وجود آنکه یکى از علل انتخاب مکّه، داشتن فرصت مناسب براى تبلیغ دیدگاه خود بود؛ چرا در این شرایط زمانى ویژه - که اوج حضور حاجیان از سرتاسر نقاط مختلف در مکّه، عرفات و منا است و بهترین فرصت تبلیغى براى آن حضرت فراهم آمده است - نابهنگام و به صورت ناگهانى مکّه را ترک کرد؟ به طور خلاصه مى‏توانیم علل این تصمیم ناگهانى را چنین ذکر کنیم:

یک) احتمال خطر جانى‏

از برخى عبارات امام حسین(ع) - که در مقابل دیدگاه شخصیت‏هاى مختلفى که با بیرون رفتن آن حضرت از مکّه و حرکت به سوى کوفه مخالف بودند، ابراز شده - چنین بر مى‏آید که امام(ع) ماندن بیشتر در مکّه را مساوى با بروز خطر جانى براى خود مى‏دانست؛ چنان‏که در جواب ابن عباس مى‏فرماید: «کشته شدن در مکانى دیگر براى من دوست داشتنى‏تر از کشته شدن در مکّه است».ابن کثیر، البدایه و النهایه.

در پاسخ عبدا... بن زبیر نیز فرمود: «به خداوند سوگند! اگر یک وجب خارج از مکّه کشته شوم، براى من دوست داشتنى‏تر است تا آنکه به اندازه یک وجب در داخل مکّه کشته شوم. به خداوند سوگند! اگر من به لانه‏اى از لانه جانوران پناه برم، مرا از آن بیرون خواهند کشید تا آنچه را از من مى‏خواهند، به دست آورند».وقعه الطف. امام(ع) در برخورد با برادر خود محمد حنفیه، به صراحت سخن از قصد ترور یزید در محدوده حرم امن الهى نسبت به جان خود سخن به میان آورد.سید بن طاووس، لهوف. بالاخره در بعضى از متون به صراحت سخن از این مطلب به میان آمده که یزید، عده‏اى را همراه با سلاح‏هاى فراوان براى ترور امام حسین(ع) در مکّه فرستاده بود. همان. به غلط در این متن فرمانده آنان «عمر بن سعد بن ابى وقاص» ذکر شده که در متون دیگر به عمرو بن سعید بن عاص تصحیح شده است.

دو) شکسته نشدن حرمت حَرَم‏

در ادامه برخى از عبارات پیش گفته، تذکّر این نکته از سوى امام حسین(ع) وجود داشت که نمى‏خواهد حرمت حرم امن الهى، با ریخته شدن خون او در آن شکسته شود؛ گرچه در این میان گناه بزرگ از آن قاتلان و جنایتکاران اموى باشد.

آن حضرت این مطلب را در برخورد با عبدا... بن زبیر و به گونه تعریض‏آمیز نسبت به او - که بعدها در مکّه موضع گرفته و لشکریان یزید حرمت حرم را خواهند شکست - به صراحت بیان مى‏دارد. ایشان در جواب ابن زبیر مى‏فرماید:

«پدرم على(ع) براى من نقل کرد که در مکّه قوچى است که به وسیله آن حرمت شهر شکسته مى‏شود و من دوست ندارم که مصداق آن قوچ باشم». ابن اثیر، الکامل فى التاریخ.

سعی میشود از این دست سوالات در برگه های بعدی، اگر قسمت بود و توفیق عنایت شد، آورده شود.

حدیث عشــق تو دیوانه کرده عالم را        به خون نشانده دل دودمان عالم را

غــم تو موهبت کبریاست در دل من       نمی دهم به سرور بهشت این غم را

غبـــار ماتم تو آبـرو به من بخشــید        به عالــمی ندهم این غبـــار ماتم را

به نیم قطــره اشـک محبّتــت ندهم         اگر دهند به دستـــم تمام عـــالم را

به یُمن گریه برای تو روز محشر هم        خموش میکنم از اشک خود جهنم را

اگر بناست دمـی بی تو بگذرد عمـرم        هــزار بار بمیـــرم نبیــنم آن دم را

من و جـدا شدن از کــوی تو خدا نکند       خدا هر آنچه کند از تــو اَم جدا نکند

**

نمی آیی؟؟

ببین عمق وجودم را .. همه عصیان و خود کامیست و نقش خامه ام  ... خامیست!!

نمی آیی؟؟

که مردان هم عصا از کور می دزدند!! محبّت را ببین در دست سارق های خوش سیما!!

نمی آیی؟؟

زنان کالای بازارند ... از خود نیز بیزارند!! ... و مردان در پی کالایی که گو یا خواهران یا مادران شان هستند ... می کاوند دنیا را .... !!!!!

نمی آیی؟؟

ببین پُر گشته از فکر سیاست کفّه دنیا، کسی دیگر برای لاله ای، عشقی، درختی، گیسوی یاری .... نمی خواند!! همه آواز می خوانند بهر سیم و زر هر روز، همچون مرغ دست آموز .. قربانت شوم!! ای عندلیب عشق سودایی ...

نمی آیی؟؟

و لیکن نیک میدانی که درد ما ... همه درد خودیت هاست!! و فقدان تو ... محصول منیّت هاست!! میدانم که میدانی ... و با این درک خوبت نیک میدانم، چه تنهایی ... و تو که روح تن هایی ...

به این دنیای سودایی ... نمی آیی!!!!

دیوان عشـق را یکمین مصرعش علیست         صحرای بی خــــس دل ما مزرعــش علیست
بیتــــی خدا نوشــته به دیــــوان روزگار          یک مصرعش محمّد و یک مصرعش علیست

**

اللهم انی اسئلک بحق محمّد و ال محمّد علیک صل علی محمّد و ال محمّد؛ واجعل النّور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسّعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی

(مفاتیح الجنان، در تعقیبات نماز صبح)

التماس دعا

**

و من ا... التوفیق

یا علی مدد


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]


<      1   2   3   4   5      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آژیر خطر!
اعیاد مبارک
وظایف منتظران (حاج اسماعیل دولابی)
درد و دل!!
یا ایها الذین آمَنوا، آمِنوا!!!!
صیقلی کن!
گنجشک و ماه
ویژه نامه شهادت امام رضا(ع)
با او...
شیعه، محرم، غدیر!
نیایش
چه خبر؟!
بلاتکلیفی!
عادت کرده‏ایم ...!
بلیط
[همه عناوین(188)][عناوین آرشیوشده]