باز هم چـــــند صباحـــــــی ســخن از او گوییـــم ز گل یـــــــــاس بوی نرگــــــــس خود میجوییم
باز هم داعیـــــــــــــه چشـــم به راهـــــی داریم چــــــــــند روزی به ســر جـــــاده نگاهی داریم
شــایــد این راه که رفتـــیم نبــــاشد ره وصــــــل یا خوشــی ها همه فرع است، نباشــد ره اصل
نکنــد گـــــــول هوســــــــهای خیـــــالی بخوریم چشــــــم خود بســـته و یک میوه کالی بخوریم
همـــــه بنشـــسته که فریــــاد رســـــــی میآید همــــه لب بســـــته که یک روز کسی میآید
این که ما لب به سخن بسته خموشیم خطاست این که یوسف به عزیــزی بفـروشیم خطاست
لـــــب گشاییــــم و بگوییـــم که مـا کــَـس داریم هر که نـــــازد به کسی ما گـــل نرگس داریم
کاش میشــــد که مـــرا دور ســــــرش گرداننــــد حلقــــه بر گــــوش شده پــای رکابـش خوانند
خوب میشــــد که شبـــی نافــــله قوتــــــم باشد عکــــس آن مه چهره در قـــــاب قنــوتم باشد
خوب میشـــد کــه مــــــرا نیـــز خریــــــدار کننــــد با کــــلافـــی به کفــــم راهـــی بــازار کننــــد
به خدا یوســـــف ما هســــت بگو یــــــار کجاست سـر بــــازار عیــــــان است خریـــــدار کجاست
هیچ شــد نـــــدبه یک جـــــــمعه ز جــا برخیـــزیم قطـــره اشـــکی به تمـــــنای ظهـــورش ریزیم
هیچ شــد بهـــر فـــرج دســـــت دعــــا برداریـــــم قدمــــی خیـــــــر برای شهــــــــدا برداریــــــم
فکــــر کردی که چـــــرا روزی مــا کـــم شده است قســمت شیــعه فقـط غصه و ماتم شده است
وقــــــت تطـــــــهیر مــــــرام است بیـــــا برگردیـــم تا نخـــــوردیم به بـن بســـت بیــــا برگـــــردیمنوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
مناجات
خدایا! هدایتم کن! زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا! هدایتم کن! که ظلم نکنم، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.
خدایا! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم، زیرا تهمت، خیانت ظالمانهای است.
خدایا! ارشادم کن که بیانصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.
خدایا! راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بیاحترامی به یک انسان، همانا کفر خدای بزرگ است.
خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده، تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.
خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوهگرساز، تا فریب زرق و برق عالم خاکی، مرا از یاد تو دور نکند.
خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل توفانها هستم، به من دیدهای عبرتبین ده، تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.
خدایا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند میدهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهی.
خدایا! میخواهم فقیری بینیاز باشم، که جاذبههای مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.
خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.
خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد میسوزد، قلبم میجوشد، احساسم شعله میکشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه میزند، تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.خستهام، پیر شدهام، دلشکستهام، ناامیدم، دیگر آرزویی ندارم، احساس میکنم که این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع میکنم، و میخواهم فقط با خدای خود تنها باشم.
خدایا! به سوی تو میآیم، از عالم و عالمیان میگریزم، تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده.
(بر گرفته از نیایشهای شهید دکتر مصطفی چمران)
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
پیغام
اینکه پیغامی نیاید نیز پیغامی است
پس بلا تکلیفی ما نیز تکلیفی است
خوب حالا که چی مثلاً؟
عرض میکنم خدمتتون:
اینکه از طرف حضرت حجت(عج) پیغامی نمیاد (البته به چشم ما!) خودش میتونه پیغامی باشه؛
چه پیغامی؟
اینکه ما بلاتکلیف نیستیم، اینکه ما بچه شیعه ها رها نشدیم، اینکه آقامون به اندازه 313 نفر فرمانده ندارند که مسئولیتهای مهم رو بسپارند بهشون، اینکه هنوز هم مولامون غریبند، اینکه :
من نمی گویم سمندر باش یا پروانه باش
گر که قصد سوختن داری بیا مردانه باش
اینکه یه بار نشد مردونه پاش وایسم ... اینکه هر عملی که من میکنم باید بر اساس وظیفه باشه، حتی جمکران رفتنم، حتی غذا خوردنم، حتی راه رفتنم، حتی گوش دادنم، حتی حرف زدنم، حتی نگاه کردنم، حتی نفس کشیدنم باید بر اساس تکلیف باشه؛ اینو همه باید بدونیم که تکلیف ما زمینه سازی برای ظهور هست (نه جمکران رفتن صرف! و نه ... سانسور شد! بماند شاید بهتر است!)؛ به قول معروف به عمل کار برآید ... (و به قول جدیدیا: شعار ندیم!!)
و اینکه پیغامی نمیاد، به این معنی هست که هنوز آماده نشدیم که پیغامی بیاد؛ پس تکلیف اینه که آماده بشیم تا بتونیم پیغامی بگیریم، شنیدید میگن به گیرنده های خود دست نزنید ایراد از فرستنده است؛ در مورد ما قضیه برعکس هست: باید گفت: به گیرنده های خود دست بزنید ایراد از فرستنده نیست!... هر کس به اندازه توانش ... باشد که زائر واقعی شویم!!
آمین!
خداوندا! مرا توفیق ده تا نفسم را برای نفسم تزکیه نکنم!!نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
به صد امید نهادیم در این بادیه پای
ای دلیل دل گمگـــشته فرو مگذارم
ای خداوند تنهایی!
آن زمان که همگان به انسان پشت میکنند، تنها حضور تو تنهایی را طراوت میبخشد. خودت را از ما دریغ نکن.
ای خداوند غیرت!
آتش کسب حرام، میرود که غیرت مردانمان را بسوزاند. این آتش را به باران رحمتت خاموش کن. پیش از آنکه سیل غضبت جاری شود.
ای خداوند نجابت!
دختران تشیع، نجابت را از جانشان عزیزتر میدارند. جانشان را پیشمرگ نجابتشان قرار ده.
ای خداوند اخلاص!
آنچه کفه عمل را نزد تو سنگین میکند، نه ثقل عمل که میزان اخلاص است.
ای خداوند صفا و مروه!
همه عمر سعی میان خوف و رجاء را ارزانی بدار.
ای خداوند عرفات!
آدمی اگر حد خود را بشناسد، از مصائب دهر مصون میماند. ما را شناسای حد خویش قرار ده.
ای خداوند طواف!
طواف بی امام، به گشتن به دور خویش میماند. شرک و ضلالت و گمراهی است. چشم ما را در طواف، به محبوب و مقتدایمان روشن کن!
ای خداوند هاجر!
عشق و اعتماد و یقین به خودت را در ما تقویت کن تا دست تلاش و پای رفتنمان در مسیر تو فرو نماند.
(بر گرفته از کتاب : مناجات، سید مهدی شجاعی)نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
فاطمیه(5)
گفتیم: فاطمیه قیامی است بسیار پر اهمیت و بسیار پیچیده. ولی واقعیت و باطن اینها خیلی اهمیت دارد. در قیام فاطمه زهرا (سلام ا... علیها) واقعیات ظاهری زیادی بود که آدم موضوع را بی ارزش تلقی بکند. قیام فاطمیه در دفاع از دو چیز بوده. 1) در دفاع از ولایت علی (علیه السلام) و دو) در دفاع از فدک فاطمه زهرا(سلام ا... علیها). فاطمه زهرا (سلام ا... علیها) تمام عملیات اتمام حجت و هدایت را انجام دادند. قصه فدک بهانه بود. اگر ظاهر واقعیات شما را بگیرد هنوز هم بعد از 1400 سال نمی شود از فدک فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) دفاع کرد! قیام امام حسین(علیه السلام) حفظ حداقل های دین بود ولی قیام فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) تحقق حداکثر دین بود. قبولی در امتحان قیام فاطمی نمره اش بالا بود. قبولی یعنی تحقق ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آن تاریکی و اهمیتش به این بود که آبروی خودش را در موضوع فدک گذاشت.
و امـا...یک وهابی میگفت ما نباید در مورد معاویه افراط کنیم! ممکن است خطایی کرده باشد! بالاخره صحابی پیغمبر است! کوچکترین حسن معاویه را که اصلاً حسن نیست را گرفته اند و بقیه اش را نمی خواهند ببینند! می گویند صحابی پیغمبر است! در بعضی کشورها شیعه را بکشند چون به معاویه بی احترامی کرده! حالا معاویه چه حسنی دارد؟! میگویند پیغمبر را دیده است!!!! ای بابا! ابن ملجم هم امیرالمؤمنین(علیه السلام) را دیده!! خوب خیلی ها خیلی ها را دیده اند این که دلیل نمیشود. شیطان هم حضرت آدم را دید! دل وقتی بیمار شد اینگونه میشود! ادامه مطلب...
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
فاطمیه(4)
گفتیم: فاطمیه قیامی است بسیار پر اهمیت و بسیار پیچیده. ولی واقعیت و باطن این ها خیلی اهمیت دارد. در قیام فاطمه زهرا (سلام ا... علیها) واقعیات ظاهری زیادی بود که آدم موضوع را بی ارزش تلقی بکند. قیام فاطمیه در دفاع از دو چیز بوده. 1) در دفاع از ولایت علی (علیه السلام) و دو) در دفاع از فدک فاطمه زهرا(سلام ا... علیها). فاطمه زهرا (سلام ا... علیها) تمام عملیات اتمام حجت و هدایت را انجام دادند. قصه فدک بهانه بود. اگر ظاهر واقعیات شما را بگیرد هنوز هم بعد از 1400 سال نمی شود از فدک فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) دفاع کرد!
و امـــا ... هدف فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) با هدف قیام امام حسین(علیه اسلام) تفاوتی داشت. قیام امام حسین(علیه اسلام) ویژگی اش این بود که میخواست حداقل های دین را حفظ کند ولی قیام فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) تحقق حداکثر دین بود؛ لذا با یک عملیات پیچیده این کار را انجام داد. امام حسین(علیه اسلام) چون می خواست حداقل ها را حفظ کند علی اصغر(علیه السلام) را آورد میدان جنگ فرمود به این طفل آب بدهید. از همه عالم بپرسی چرا باید به بچه آب داد؟ می گویند خوب او بچه است و گناهی ندارد! امام حسین(علیه السلام) بطلان دشمن را ثابت کرد. نگویید امام حسین(علیه اسلام) (نعوذ با...) به ذلت افتاد. فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) هم می خواست اتمام حجت کند و با یک امر پیچیده اتمام حجت کرد که به این سادگی هنوز هم قابل دفاع نیست!
ایشان در قیام نمیخواهند کوتاه بیایند. مردم! فهمیدید این را که فدک مال من است؟ اگر نفهمیدید پس نمی خواهم اصلاً شما را، اصلاً
نمی خواهم شما به علی یاری برسانید! اگر این را نفهمیدید یاریتان هم برای علی به درد نمی خورد! من میخواهم یار جمع کنم برای علی، ولی نه به هر قیمت. دیدید معلم امتحان سخت میگیرد، کسی قبول نمیشود؛ نه اینکه نخواهد کسی قبول بشود. قبولی نمره اش بالا بود. قبولی یعنی تحقق ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در آن تاریکی. کار سختی است. قیام صدیقه کبری(سلام ا... علیها) این پیچیدگی ها را داشت. اهمیتش هم به چه بود؟ اهمیتش به این بود که آبری خودش را در موضوع فدک گذاشت.
بعضی وقت ها سوار تاکسی میشویم، چون به هر حال آخوند هستیم رویمان نمیشود سر بیست تومن چانه بزنیم ... از آن میگذریم ... حالا چون یک ذره غیر جسمانی شدیم و روحانی شدیم! فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) چه گونه از آبروی خودش گذاشت روی این موضوع. تویی که در مقایسه با ایشان زبانم لال اصلاً هیچی. اصلاً حرفشو نزنید. تویی که در مقایسه با اولیای مثلاً معمولی خدا من و تویی که هیچی نیستیم، از ماشین داریم میایم بیرون زورمان می آید حرف بزنیم، حاضریم ضرر بکنیم اما آبرویمان حفظ بشود. فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) چگونه از آبروی خود گذشت؟ پول؟ باغ؟ ملک؟ مال؟ برای اینکه حقانیت امیرالمؤمنین(علیه السلام) را اثبات کند. نزاع را برد روی موضع دیگری. هر جریان انحرافی که اتفاق می افتد خداوند راه شناختش را هم برایمان گذاشته است. در روایت هست که خداوند هیچگاه نمیگذارد مؤمن دلش یقین پیدا کند به باطل! هرجا دیدی کسی یقی کرده به باطل بدان خودش هم از جنس همان است. مؤمن هیچگاه ته دلش قرص نمیشود به باطل!
ببینید حضرت فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) در یک آزمایش سخت رو موضوع ولایت امیرالمؤمنین(علیه السلام) یک مقداری کار کرد، بعد آمد رو موضوع فدک کار کرد که با فدک یک کمکی برساند به علی(علیه السلام). بگوید اینها این هستند. منتها این کمکش سطح بالا بود. کمک سخت بود. توی این کمک سخت هم از آبروی خودش هم سنگین هزینه کرد. این وا... از جان دادن در راه خدا بالاتر است. یک نکته داخل پرانتز بگم:
ابا عبد ا... (علیه السلام) تو صحنه منا وقتی سخنرانی کردند به سران صحابه و مؤمنین و تابعین برگشتند فرمودند: شما راه مادرم فاطمه را ادامه ندادید که اینجوری بیچاره شدید. – حاج آقا ما این را خوانده ایم اینجوری نگفته است! – خوب، مگر نفرمود شما آبرودارها از آبرویتان چرا برای اسلام نمیگذارید؟ کار به اینجا کشیده شده که جان باید بدهیم؟ مگر نگفت اگر انسان از آبرویش برای دین بگذرد دیگر نیازی نیست که جان بدهد برای دین؟ جان امیرالمؤمنین حفظ شد چون فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) از آبروی خود گذشت.
حالا .. بعد از رحلت یا شهادت پیامبر اسلام(صلی ا.. علیه و آله)، فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) عزیزترین کس عالم اسلام است. این فاطمه آمد موضوع فدک خودش را مطرح کرد تا بتواند بطلان آنها را اثبات کند. از آن طرف حالا به عبرتهایش بپردازید. مردمی که آقا دنبال تأمین، حالا نمی گویم منافع خودشان باشند، کافیست رذالتهایی را در خودشان پنهان کرده باشند، دنبال کوچکترین دلیل می گردند برای صحت تمایل خودشان. از آن طرف فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) می خواست بگوید که این کوچکترین دلیل که حق من را گرفته اند دلیل بر بطلان آنهاست، اما دلهای بیمار چه گونه عمل میکنند؟ دلهای بیمار دنبال کوچکترین دلیل هستند برای چه؟ برای اثبات صحت.
.... ادامه دارد ... انشاء ا...
(فاطمیه – سخنرانی استاد پناهیان)
«اِنَّ الاِسلامَ بَدئُهُ مُحَمَّدیٌّ وَ بَقائُهُ حَسِینیٌّ»
مصلح غیور(9)
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(علیه السلام) بود که هدفمند بود و هدفش اصلاح امّت و منشأش غیرت دینی بود؛ و این قیام و حرکت صحیفهای بود که در آن مجموعهای از درسهای معرفتی، فضیلتیِ انسانی، دنیوی، اخروی، فردی، اجتماعی بود؛ و بالاترین غیرت، «غیرت دینی» است به معنای اینکه انسان کوشش کند و سعی کند که دین را حفظ کند، چه نسبت به خودش و چه دیگران.
تبیین غیرت دینی از دیدگاه علمای اخلاق
علمای اخلاق این بحث را که مطرح میکنند، ابتدا این مسئله را مطرح میکنند که غیرت بر دین که اهم امور است در این باب، یعنی مانع شدن از اینکه بدعتگذاران، بدعت در دین بگذارند و اینکه مراقب باشد که چیزهایی که موجب وَهن دین میشود نسبت داده نشود به دین؛ یعنی چیزی از دین نیست و نسبت به دین بدهند که موجب وَهن دین میشود و کوشش بکند در ردّ شبهات کسانی که نسبت به اسلام اینها یک حالت انکاری دارند و جحود.
غیرت بر نصرت حق
علی(علیه السلام) این تعبیر را میفرماید نسبت به همه این مسائل که کلی است: بالاخره که شما بناست که غیرت داشته باشید؛ آدم بیغیرت بد است دیگر! حالا که بناست غیرت داشته باشید، غیرت داشته باشید برای اینکه حق را یاری کنید؛ تمام اینهایی که گفتیم، «یاری کردن حق» است: جلوی بدعت را گرفتن، شبهات را جوابگو بودن، چه جنبههای تعلیمی داشته باشد چه جنبههای عملی داشته باشد، همه اینها «نصرت حق» است. نسبت به یاری کردن حق «غیرت» داشته باشید.
چه تعبیری میکند علی(علیه السلام)! بالاخره انسان باید غیور باشد؛ یعنی آن حالت در روح باشد نسبت به محافظت از آن چیزی که محافظت او لازم است؛ بیتفاوتی، بیغیرتی است. آن چیزی که باید محافظت بکنیم چیست؟ ما گفتیم سرآمد آن دین است.
چهار ارزش انسانی در کلام علی(علیه السلام)
یک فرمایشی علی(علیه السلام) دارد در رابطه با ارزشها نسبت به انسان که یک بخشی از آن در ارتباط با بحث ما است؛ حضرت ارزش انسان را در چهار چیز مطرح میفرماید؛ اول، که میآید سراغ این که «قَدرُ الرَّجُلِ عَلى قَدرِ هِمَّّتِه» یعنی ارزش هر انسان به اندازه ارزش هدف او است. همّت که اینجا میگویند، آن این است که هدفش را ببین چیست؛ هر چه هدفش والا، خودش بالا؛ هر چه هدف برتر باشد، هدف شخص، او ارزشش بیشتر است. دو،«وَ صِدقُهُ عَلى قَدرِ مُرُوَّتِه» درستی و راستی او به اندازه جوانمردی او است. سه، «وَ شُجاعَتُهُ عَلى قَدرِ أَنَفَتِه» دلیری او به اندازه تن درندادن او به پستی است. چهار، «وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدرِ غیرته» پاکدامنی او به اندازه غیرت او است. که این مربوط به بحث ما است.
تجلّی ارزشهای انسانی در حرکت امام حسین(علیه السلام) ارزشمندی هدف امام حسین(علیه السلام)
حسین(علیه السلام) قیامش یک مجموعهای بود، صحیفهای بود از دروس در ابعاد گوناگون؛ وقتی ما نگاه میکنیم مسئله هدفگیریاش، خودش گفت هدف من چیست؟ اصلاح جامعه امّتم؛ حفظ دین اسلام. ظاهراً هدفی ارزشمندتر از او ما نداریم. همینجور گام به گام بیاییم پیش.
جوانمردی و مروّت امام حسین(علیه السلام)
اما مسئله «صِدقُهُ عَلى قَدرِ مُرُوُّتِه» جوانمردی او؛ عملاً نشان داد؛ دیگر چون شما در عرض این یک دهه خیلی شنیدید؛ خیلی موارد داریم ما، یک جایی که برجسته است را مطرح میکنم؛ برخورد با حر میکند، لشگر دشمن آمده در بیابان همه آنها هم تشنه، آب هم ندارند؛ چه کار میکند؟ به همهشان آب میدهد، حتی مرکبهایشان را، حتی با دست خودش. دیگر هیچگونه جوانمردی بالاتر از این میتوانی تصور بکنی شما؟
ذلّت ستیزی امام حسین(علیه السلام)
«وَ شُجاعَتَهُ عَلى قَدرِ أَنَفَتِه» دلیریاش به مقدار آن اندازهای است که تن به پستی نمیدهد. این را ظاهراً نه یک بار، دو بار، چنیدن بار گفت و آن که خیلی روشنِ روشن بود روز عاشورا بود؛ آمد صریح گفت خیال نکنید من دارم فرار میکنم؛ مرد و مردانه پایش ایستادهام. چند جور جملات دارد روز عاشورا امام حسین(علیه السلام) که همین مطلب را بیان فرمود، از جمله این است که حرامزاده بچه حرامزاده من را مخیر کرده است بین شمشیر و خواری و ذلت؛ ما اهل ذلتپذیری نیستیم. «وَ شُجاعَتَهُ عَلى قَدرِ أَنَفَتِه» دلیریاش به اندازه این است که تن به پستی و ذلت نمیدهد.
غیرتمندی امام حسین(علیه السلام)
«وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدرِ غیرَتِه» که این محل بحث ما بود؛ و پاکدامنیاش به مقدار غیرت او است. یک بحثی دارند علمای اخلاق که در همین رابطه با غیرت، روابطش را مطرح میکنند. شما نگاه کنید در حساسترین موقعیتهایش وقتی میبیند دارند حمله میکنند به خیمهها، رفتند سراغ زن و بچهاش میگوید «یا شیعَة آلَ اَبیسُفیان اِن لََم یَکُن لَکُم دین وَ کُنتُم لا تَخافونَ المَعاد فَکونوا اَحراراً فی دُنیاکُم» ای پیروان ابوسفیان! دین ندارید، قیامت را منکرید، آزادمرد باشید در دنیا. «فَناداهُ شِمر» من مقتل میخوانم «ما تَقول یَابنَ فاطمَه» فرزند فاطمه چه میگویی؟ اما عجیب است این آقا من وقتی این را میخواندم تعجب کردم. اسم مادرش را میآورد؛ نمیگوید یا بن رسول ا...؛ بروید مقتل بخوانید؛ داد کشید و گفت به او «ما تَقول یَابنَ فاطِمَه» پسر زهرا چه می گویی؟ من با شما میجنگم، شما هم دارید با من میجنگید به زنها چه کار دارید شما؟ جلوی اینها را بگیرید؛ تا من زندهام به زن و بچه من کاری نداشته باشید. چیست این؟ اینجا دارد «فَقالَ الشِّمر لَکَ هذا ثُمَّ صاحَ اِلَیکُم عَن حَرَمِ الرَّجُل فَاقصُدوهُ فی نَفسِه فَلِعمری هُوَ کُفوٌ کَریم» دشمن دارد اعتراف میکند.نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
بیغیرتی، منشاء بیعفتی است
«وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدرِ غَیرَتِه» پاکدامنیاش به مقدار غیرتش است. یعنی بیعفتی بر محور بیغیرتی است. اگر جامعهای به سوی بیعفتی دارد میرود، بدانید غیرت دینی را از او گرفتهاند. من این دین آن را هم میگویم. غیرت دینی را تضعیف کردهاند که دارد به سوی بیعفتی میرود. یعنی پاکدامنی را دارد از دست میدهد. غیرت دینی تضعیف شده است؛ و باید گفت وای به حال آن کسانی که وقتی به آنها تذکر میدهند که بابا یک مقداری بیایید سراغ این احکام و...؛ اینجوری جواب میدهند که «چه کار دارید به مردم؟» –نعوذ با...- منشاء آن معلوم است چیست؛ شهرت طلبی، هوای نفس، ریاست. «به مردم چه کار دارید؟» خدا نکند یک جامعهای مبتلا به این سنخ افراد بشود که بخواهند بعضی از زمام امور را در دستشان بگیرند. این جامعه همین است؛ رهایش کنی میرود سراغ همین. غیرت دینی دیگر تعطیل میشود، بیعفّتی هم فراوان می شود.
جهات سه گانه در غیرت عارف
اهل معرفت راجع به غیرت سه درجه میکنند و درجه سوم آن را میگویند که مربوط به عارف است. عابد دارند، و مرید دارند و عارف دارند. برای عارف که درجه بالای آن است، سه تا چیز اینجا مطرح میکنند؛ میگویند این مُحبّ نسبت به محبوبش غیرت دارد از سه جهت؛ یک، از جهت اینکه دید و بیناییاش باز شده و اهل شهود شده است و میبیند. یعنی آن محبوب حقیقیاش را شناسایی کرده و میبیند. ولی شفاف نمیبیند؛ یک حجابی در کارش هست که تقریباً جلوی دید شفاف محبوبش را گرفته است. دو، میگویند غیرت مُحبّ عارف از جهت این است که به سرّی از اسرار راه پیدا کرده، ولی باز کدورت نمیگذارد که این اسرار برای او کاملاً آشکار بشود. سه، میگویند آن مُحبّ غیور در همان وادی معرفتیاش از جهت التفات و توجهی است که نفس عارف به بعضی از عطایای محبوب دارد این ناراحت است. لذا این غیرت چنان او را حرکت میدهد که میخواهد خودش را به عالم تجرّد بکشاند و این موجب میشود که اینقدر منزّه بشود، کَاَنّهُ در عالم وجود مشکلی ندارد، حادثهای نمیبیند، ساکت و آرام؛ تا اینکه خودش را فانی میکند در محبوب و آنجاست که آرام میگیرد و حیات جاودانه پیدا میکند.
غیرت؛ عامل فنای عارف و جاودانگی او و درجات غیرت نزد اهل معرفت
این غیرت او را تکانش میدهد، میبردش، میبردش، میبردش؛ شما دیدید این چراغ روشن است پروانه میگردد، میگردد، میگردد، میگردد، میگردد، میگردد تا میسوزد و میافتد پایین... تمام شد... تا جان در بدن است این مشکل دارد؛ این را حجاب میبیند برای خودش. آن شفّافیّت را بعد از فانی شدن میبیند. راهیابی به آن اسرار را بعد از این میبیند. لذا این غیرت چنان این را میکشد که دیگر هیچ حادثهای نمیبیند؛ آرامِ آرام. وقتی فانی شد جاودانی میشود. «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام.
گفتیم اهل معرفت سه درجه میکنند غیرت را، یک درجهاش را میگویند ـ این را میگویم چون چه بسا مبتلا به ما باشد ـ غیرت عابد است. یکی را غیرت مرید میگویند، یکی هم عارف که من حسین(علیه السلام) را گفتم عارف بود. اما اولی آن را میگویم: غیرت عابد آنجایی است که شخص ادراک کند محبوب خودش را، دریافت بکند، بشناسد و به همین مقدار توجه به او بکند. وقتی فهمید خدا هست به همین مقدار بعد اوّلاً، میرود سراغ آن چیزهایی که موجب قرب به محبوبش میشود، اینها را شناسایی میکند. دو، میرود سراغ آن اموری که موجب بُعد از محبوبش میشود، اینها را شناسایی میکند.خدا را شناختم، محبت او را پیدا کردم، صفات او را، هم? جهات او را همه را. هر کسی در یک حدی ـ میرود شناسایی میکند آن چیزهایی را که موجب قرب به خدا میشود چیست. آنهایی را که موجب بُعد از خدا میشود. اینها را شناسایی میکند، حالا که شناسایی کرد این جا است که سه مورد را مطرح میکنند؛
اوّل: یک نگاهی به گذشتهاش میکند (خوب حرفهای مرا گوش کنید) به گذشتهاش تا حال، برای اینکه ببیند چه چیزهایی را که موجب قرب به محبوبش میشد او انجام نداده است. نگاه میکند میفهمد. وقتی شناسایی کرد اموری را که موجب قرب به محبوب میشد، یک نگاه به گذشته بکند می فهمد چقدر تضییع کرده و ضایع کرده و از دست داده است چیزهایی را که موجب قربِ به محبوبش میشد.
دوم: این موجب میشود آنچه در توان دارد میگذارد برای مواردی که قابل جبران است نسبت به گذشته ـ مافات ـ تا آن حد که بتواند آنها را جبران کند. حالا مثال ساده بزنم فرض کنید در امور عبادات که قابل قضا هست وقتی که متوجه شد، تا جایی که بتواند جبران مافات بکند ـ در توانش باشد ـ جبران می کند. این همان غیرتِ ناشی از محبت است که موجب میشود این کار را بکند. از این طرف یک نگاهی میکند به گذشته آن چیزهایی را که موجب بُعد او میشد آن هم در همین ردیف که مسئله بحث توبه و..... پیش میآید. (اینها را دیگر خردش نمیکنم. من کلی دارم بحث میکنم). سوم: مراقبت نسبت به آینده که نکند دیگر آن اموری که موجب بُعد من از محبوب می شود از من سر بزند یعنی نقش سازندگی غیرت در بعد معرفتی..
نقش سازندگی غیرت در روایات
و ما این را نقش سازندگی غیرت در بعد معرفتی را در روایات داریم به خصوص کلمات علی(علیه السلام) من چند تا جمله بخوانم که در همین رابطه است: در خطبه هشتاد و پنج، در نهجالبلاغه مفصّل است از این جملات: دریابید بقیه عمرتان را، در این روزهای باقی مانده از عمر شکیبایی پیشه کنید، اگر یادتان باشد اینجا میرود به بحث صبر، صبر بر طاعت و صبر از معصیت. اشاره می کنم بروم: زیرا این روزهای باقی مانده کم است نسبت به روزهایی که تو در غفلت گذراندی.
خدا در هیچ دفترخانهای نه به من و نه به شماها سند نداده که تا کی زنده هستیم!! علی(علیه السلام) دقیقاً روی این مطلب دارد حرف میزند. ممکن است یک لحظه بعد بنده تمام کنم، تو هم همین طور هیچ فرقی نمیکند احتمالش هست، یقینش هم هست. یک لحظه کجا! دهها سال که از شماها گذشته است کجا! پس درست است دیگر: در مقابل آنها که زیاد بود، این خیلی کم است که رویگردان از موعظه و تنبّه شدید: به این نفسهای سرکش خودتان فرصت دیگر ندهید که بخواهد به آسانی- نعوذ با...- برود در همان راههای تاریک گمراهی و از دست دادن فرصت.
باز روایت از نهجالبلاغه؛ علی(علیه السلام): فرزند آدم بدان از آن موقع که از شکم مادر بیرون آمدی، مرتّب از عمر تو کاسته میشود، کم میشود. از این چیزی که پیش رو داری، برای آخرت توشه بردار. مؤمن توشه برمیدارد برای این کوچ کردنش از نشئه دنیا به نشئه آخرت؛ ولی کافر مثل حیوان میچرد. تو حیوان نیستی که در سبزهزار طبیعت بچری! فهمیدی؟
یک روایت دیگر از علی(علیه السلام): قبل از اینکه پشیمان بشوی، نگاه کنید علی(علیه السلام) داد می کشد اینجا.
برو غیرت پیدا کن، برو غیرت پیدا کن، همین مرتبه اوّل آن را، به این توجه کن که چه چیزها از دست دادهای، آنهایی را که میتوانی، جبران کن و نسبت به آینده مراقب باش که از دست ندهی. اینکه ما داریم در باب قیامت میگویند "یوم الحسره" ـ از اسماء روز قیامت ـ آیا این مربوط به گناه کارها است؟ حالا من یک جمله میخوانم؛ یک سفارشنامه دارد پیغمبر اکرم به عبدا... ابن مسعود در بِحار هم هست. هفت، هشت، ده صفحه شاید بشود، مفصّل هست، یک بخشش را میگویم، خطاب میکند میگوید: «هم شخصی که در دنیا کار خوب میکرده، هم – نعوذ با...- آن کسی که کار بد میکرده است هر دو پشیمانند روز قیامت»، مگر میشود؟ «روز قیامت وقتی وارد شدی، دیدی به اینکه این عمل نیک چقدر بُرد دارد، حسرت میخوری چرا بیشتر نکردم!» پیغمبر استشهاد به آیه میکند «قولُهُ تعالی: و لاأُُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَه» این نفس لوّامه نه فقط دراین عالم است، آنجا هم نفس لوّامه است، ولو اینکه کارهای خوب کرده باشی. میگویی ای کاش بیشتر کرده بودم.
یک تذکر
یک تذکری می خواستم بدهم به دوستان ، حالا هر کسی هر چند شب، هر چقدر، (به نقل از نویسنده! = این مباحث را خوانده باشد یا) در جلسات شرکت کرده باشد، آن چیزی که ما را کشید به اینجا محبّت بود. هیچ کس نمیتواند غیر از این بگوید، میتوانید بگویید؟ حب به ا... و حب به اولیاء ا... بود، نبود؟ از این باید یک غیرت ناشی بشود آخر!! یک نگاه به گذشتهامان بکنیم، یکی هم راجع به آیندهامان به این مقدار باید اثر داشته باشد یا نه؟ نه اینکه ایّام دهه اول محرم و عاشورا گذشت همان آش و همان کاسه. – نعوذ با... من همزات الشیاطین- خیال کردی بارَت را بستی؟ – نعوذ با...- وقتی بارمان را بستهایم و این محبتها کارساز است که یک نگاه به گذشته بکنیم، برویم دنبال جبران مافات و از این طرف مراقبت و مواظبت نسبت به آیندهامان بکنیم. می خواستم به دوستان یک توصیه بکنم: نگذارید بیاثر بماند این، این محبت را نگهشدارید، از این ناشی بشود غیرت و آن غیرت برای من و شما کارساز است برای قیامت.
زینب پار? تن فاطمه (سلام ا... علیهما)
در وقت خروج این کاروان از مکه، در تاریخ دارد آنجا وقتی که مهیا شدند این کجاوهها، بنا شد زینب(سلام ا... علیها) بیآید سوار شود، من تاریخ میگویم برای شما، مینویسند: همین که پایش را در دهلیز خانه گذاشت زینب، اباالفضل سریع آمد جلو، خطاب به اصحاب و..... که همراه حسین بودند، گفت: «غُضّوا اَبصارَکُم وَ وَطِئّوا رُئوسَکُم» چشمهایتان را ببندید، سرها را پایین بیندازید. چرا؟ در تاریخ اینطور دیدم این جمله را میگوید: «می گوید بضع? فاطمه دارد میآید» یعنی این پاره تن فاطمه است ، قد و بالایش را کسی نباید ببیند که. حالا امروز این بضعه فاطمه را ببینید چکار کردند. همه را سوار کرده است خودش مانده است. امّا یک چیزی هست اینجا و آن این است که پاره تن فاطمه باید یک روزی هم مثل خود فاطمه بشود.........
گری? رسول خدا بر زهرا (سلام ا... علیها)
ابن عباس میگوید: هنگام وفات پیغمبر دیدیم پیغمبر زارزار گریه میکند. میخواهم بروم در خانه زهرا(سلام ا... علیها)، برای شما بگویم با فاطمه چه کردند تا با بضعه او بکنند. میگوید اشکهای پیغمبر از محاسنش جاری شد، رو کردم یا رسول ا... چرا گریه میکنید؟ سبب گریه شما چیست؟ فرمود: گریه میکنم برای فرزندانم به آنچه که این امّت بعد از من نسبت به آنها روا میدارند. این یک کلی بود حضرت فرمود، بعد گفت: «کَاَنّی بِفاطِمَه» یعنی گویا میبینم دخترم فاطمه را، به او ظلم شده باشد، منِ بابا را صدا بزند، احدی از این امّت او را کمک نکند. کجا بود که فاطمه بابا را صدا زد، گفت «یا اَبَتاه»؟ میگویند موقعی که بین در و دیوار بود صدایش بلند شد: «یا اَبَتاه هکذا یُفغَلُ» یا زهرا ...
(با اندک تلخیص از سخنرانی حضرت آیت ا... حاج شیخ مجتبی تهرانی – دهه اول محرم 1388)
دوستانی که علاقمندند ادامه مباحث را پیگیری نمایند می توانند به آدرس سایت حضرت آیت ا... مجتبی تهرانی: www.mojtaba-tehrani.ir مراجعه نمایند. باشد که رستگار شویم.
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
فاطمیه(3)
گفتیم: فاطمیه قیامی است بسیار پر اهمیت و بسیار پیچیده. ولی واقعیت و باطن این ها خیلی اهمیت دارد. در قیام فاطمه زهرا (سلام ا... علیها) واقعیات ظاهری زیادی بود که آدم موضوع را بی ارزش تلقی بکند. قیام فاطمیه در دفاع از دو چیز بوده. 1) در دفاع از ولایت علی (علیه السلام) و دو) در دفاع از فدک فاطمه زهرا(سلام ا... علیها). با اینکه حق حضرت را گرفتند ولی با ظاهر سازی از او خواستند دلیل بیاورد. مهمترین درسی که ما در فاطمیه می گیریم این است که: فتنه ها برای مؤمنین کَیِّز (زیرک!) هیچ وقت ابهام زا و گمراه کننده نخواهد بود، چرا ....؟! ....
و امـــا ... چرا؟ چون هر کسی نفاق خودش را در ده پرده پنهان می کند، بالاخره خدا هم مردم را بدون حجت نمی گذارد و در یک جا اینها را لو می دهد. حضرت زهرا(سلام ا... علیها) مکرر نفاق اینها را لو میداد برای مردم. تو فهمیدی آن عیب داره، این یکیش را که دیگر فهمیدی ... این را هم نفهمیدی؟ پس تو خود حدیث مفصل بخوان از این مُجمَل! اهل بیت به ما یک دستور کلیدی دادند، فرمودند: ما وقتی بالا سر شما نیستیم دچار فتنه شدید – مخصوصاًً به آخرالزمانی ها این قائده را فرمودند- که به اون چیزی که یقین دارید عمل کنید. یعنی اون چیزی که خیلی روشن است بگیرید و از آن دست بر ندارید. شاه به آقای طیِّب گفت برو تظاهرات کن بعدش شیشه بشکن بگو اینها را آقا روح ا... گفته من انجام بدم. طیب گفت من گاهی شراب می خورم، نمی دانم چقدر خوب است، چقدر بد، گاهی گناه انجام می دهم گاهی به شاه کمک می کنم نمی دانم چقدر خوب است چقدر بد، اما این را خوب می دانم که پسر فاطمه را نباید آدم به آن دروغ ببندد.
پس انسان به یک چیز باید مقید باشد. فاطمه زهرا (سلام ا... علیها) تمام عملیات اتمام حجت و هدایت را انجام دادند. یک خطا گاهی کفایت می کند. چرا می گویند امام جماعت را جایی دیدی یک گناه کبیره انجام داد دیگر نمی توانی پشت سرش نماز بخوانی! آنجا حضرت گناهان کبیره را هی یکی یکی دارند روشن می کنند، هی یکی یکی لو می دهند... جالب این است که آنها هم می فهمند.
قصه 18 تیر سالها قبل، که آمدند بعضی ها خدمت مقام معظم رهبری، که آقا شما رئیس فلان جا رو عوضش کنی، جو خیلی علیه اوست که ما بگوییم از این طرف ما یک کاری کردیم. آقا فرمودند: شما یقین دارید ایشان خطا کار بوده اند به من بگویید؟ برای من اثبات نشده. همینجوری به دلیل اینکه یک مسئولی بالا سر یک چیزی بوده یک خرابی شده من این را عزلش کنم؟ بدون جرم؟ شما خودتان فردا میتوانید پشت سر من نماز بخوانید؟ آقا تعبیرشان این است که من به ظلم، کسی را عزلش کنم شما فردا پشت سر من نماز می خوانید؟ گفتند این را
نمی توانیم بگوییم، خوب ایشان هم گفتند شما که نمی توانید بگویید من هم نمی توانم عزلش کنم. مردم چه می گویند؟
ببینید حضرت فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) در این عملیات می خواستند جبهه باطل را روشن کنند. قصه فدک شخصی بود؟ نه اصلاً قصه فدک بهانه بود، قصه این بود که با شخص آنها درگیر هستند. افشاء نوع بدی ها بود. ظاهر واقعیات شما را نگیرد، اگر ظاهر واقعیات شما را بگیرد هنوز هم بعد از 1400 سال نمی شود از فدک فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) دفاع کرد! چرا؟ چرا نمی شود از فدک حضرت دفاع کرد؟ ببینید شما میتوانید دفاع کنید؟ فردا بروید در مدرسه، در دانشگاه دفاع کنید!
فدک چه بود؟ فدک یک باغ بسیار بسیار بزرگ و حاصلخیز بود که بدون جنگ به دست پیامبر اسلام افتاده بود، یک همچین اموالی وقتی به دست پیامبر می رسد خدا به رسولش می فرماید: اینها مال شخصی خودت. - آقا مال شخصی؟! - بله بله. درآمد داره پیغمبری نمی دونستی؟! -نه مال بیت المال هست ها!! -آقا مال شخصی خودش است. تو دیگر چرا کاسه داغ تر از آش شده ای؟ مال پیغمبر است، عوض اینکه برگردی بگویی که پیغمبر فدایش بشوم خرج شخص خودش نمی کند که، هر چی مال خودش هم باشه شکمش رو سنگ می بنده باز هم می دهد به مردم.
مگه کم مال حضرت خدیجه را داد رفت؟! اصلاً خود این یک امتحان است. خود پذیرشش سخت است. تا فدک به دست پیامبر رسید، فرمود: فاطمه این فدک مال تو؛ فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) یکی از ثروتمند ترین زنان قریش می شود. زندگیش را ببین خرج چه می کرد؟ همه می دانستند خرج چه می کند. مال شخصیش بوده؛، باغ بوده، -چه کسی این مال شخصی را به فاطمه داده است؟ -پیغمبر، -پیغمبر از کجا آورده؟ -خدا بهش داده.
نونی که در پیغمبری هست در هیچ چیز دیگری نیست! دنبال نون هم می گردی برو جبرئیل امین را ببین! بله نون دارد. بعضی ها کلاً با بحث نون مخالف هستند. کلاً بحث نون که وسط می آید اوضاعشان بی ریخت می شود. هنوز هم که هنوز است یک حرف عجیب است. هنوز هم که هنوز است این حرف جا افتادنی نیست. به این سهولت و آسانی به پیغمبری از پیامبران، در کنار همه شعارهای زیبای خدمت به محرومین و زهد و ... بزرگترین باغی که وجود دارد را داده است به دخترش فاطمه، آنها اینجا سنگ کوپ کردند، فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) دست از ارتفاع قیام بر نداشت. هدفی که داشت چه بود؟ ...! ادامه دارد ... انشاء ا... (فاطمیه – سخنرانی استاد پناهیان)
باورهای شیعه (2)
قرارشد که از این به بعد یک قسمت نشریه را به مباحث عقیدتى اختصاص دهیم که هفتهى پیش مقدمه هاىی را در این رابطه نوشتیم و قرار شد که به یکدیگر کمک کنیم. براى این که بحث قشنگ شود هر دفعه شبههاى را وارد مىکنیم و بعد به طور مختصر و مفید به آن مىپردازیم.
شبهه = بعضى مىگویند که خدا وجود ندارد و ما قبول نمىکنیم وجود خدایى را که شما معرفى می کنید براى ما دلیل بیاورید.
جواب : این شبهه چند قسمت دارد که هر هفته یک بخش را مورد برسى قرار مىدهیم.
1) اولین دلیل: آفرینش=جهانى که در آن زندگى مىکنیم و خود ما روزى به وجود آمدهایم، براى دانستن این حقیقت که خود ما و جهان دور و برمان از کجا آمدهایم و چگونه به وجود آمدهایم، به دور و برمان نگاه مىکنیم، به هر چیزى که نگاه مىکنیم مىبینیم که از خودمان
پست تر است یعنى ما از همه مخلوقات بالاتریم پس آنها نمىتوانند ما را بوجود بیاورند؛ زیرا از ما کمترند این جا یک گزینه مىماند وآن هم وجود خدایى با بىنهایت کمال و قدرت.
در این جا شخصى شبهه وارد مىکند که نه من قبول ندارم خدایى نیست این دنیا و خود ما بر حسب تصادف بوجود آمدهایم.
در جواب این شبهه مىگوییم آیا تا به حال دیدهاید به طور تصادفى حروف چاپخانه کنار یکدیگر قرار بگیرند و بر روى کاغذ فرود آیند و یک غزل زیبا و آبدار چاپ شود؟
خیر تصادف را عقل بشر نمىپذیرد. هیچ مىپذیرید که یک ساختمان زیبا و مجلل تنها و تنها محصول چند اتفاق کور باشد. در این بخش یک جواب باقى مىماند خداست که این جهان را آفریده و به آن نظم داده است زیرا او داراى کمال بىنهایت است و فقط از دست او بر مىآید که این جهان را با این عظمت خلق کند و انسان را نیز به وجود بیاورد.
در نشریات بعدى دلایل دیگرى را براى اثبات خدا ذکر مىکنیم. ادامه دارد ... انشاء ا...
***
مهدویت (11) - انتظار فرج (انقلابی ماندن، همه جا، همه وقت) (5):
گفتیم: ما جوان ها باید خود سازی کنیم، بچه مسجدی که از اسلام چیزی نمی داند کافی نیست. و گفتیم: حضرت دیدن و دیدار حضرت بازی نیست! مسئله انتظار با همه چیز متفاوت است. و گفتیم: انتظار فرج یعنی من همیشه یک مبارز خواهم ماند. انتظار فرج یعنی سرنوشت همه بشریت برای من مهم است. انتظار فرج یعنی آمادگی برای نبرد علیه زرسالاران و زورسالاران و پدران تزویر مذهبی معنوی. انتظار فرج یعنی، هر لحظه که لازم شد بتوانیم بکنیم و کنده شویم. و گفتیم: قیام مهدی و عدالت که می گویند فقط جنبه مادی اش نیست، و نیز اینکه منتظر با راحت طلبی و ترس و عیاشی و تسلیم زور ماندن جور در نمی آید. روش مهدی، سلوک مهدی، اهداف او در قرآن آمده با اینکه نام ایشان نیامده. آیه 55 سوره نور ، یا آیه 33 سوره توبه.
و امــــا ... در آیه 5 سوره قصص میفرماید: «ما اراده کرده ایم که منت گذاریم بر مستضعفین زمین، منت گذاریم بر آنها و آنها را امامان و پیشوایان و حاکمان جهان قرار دهیم و آنها را وارث قدرت و حکومت در زمین قرار دهیم، ما اراده کرده ایم این اراده خداست» یا در آیه 105 سوره انبیا می فرماید: «این وعده امروز نیست از زبور داوود، از آن موقع و قبل از آن وعده داده ایم که زمین را بندگان صالح من به ارث خواهند برد و بر کل جهان حاکم خواهند شد»
مسئله اول اینکه در باب مسئله حضرت و آقا کی می آیند؟ و آقا آمده اند و الآن کجایند؟ و ازدواج کرده اند یا نه؟ کجا زندگی میکنند؟ کجا برویم ببینیمشان؟ کی و کجا دیدنشان؟ چه کسی الآن با آقا ارتباط دارد؟ پیغام آورد؟ یکی مراقب این قضیه باشید! اصل ارتباط قطعی است. افرادی خیلی خیلی خاص، اوحدی از افراد، افراد صالحی قطعاً خدمتشان مشرف می شوند؛ خدمت ایشان رسیده اند و خواهند رسید. اما اکثر موارد مخصوصاً آنهایی که ادعا می کنند، مغازه باز می کنند، اینها را مواظب باشید، بازیتان ندهند، اینها مغازه هایی است که باز شده و باز هم می شود.
ادامه دارد ... انشاء ا... (با اندک تلخیص از سخنرانی استاد حسن رحیم پور ازغدی– طرحی برای فردا 13)
حیــــدرا یک جـلوه محتاج توأم دار برپـــا کن که حــلاج توأم
جلـوه ای کن تا که موسـایی کنم یا به رقـص آیم مسیحایی کنم
یک دو گام از خویشتن بیرون زنم گـــام دیگر بر سر گـردون زنم
شیعه یعنی صــد بیابان جستـجو شیعه یعنی هجرت از من تا به او
شیعه یعنی عـدل و احسان و وقار شیعه یعنی انحـــنای ذوالفــقار
**
مجنون خواست که پیش لیلی نامه نویسد، قلم در دست گرفت و این را گفت: «خیال تو مقیم چشم است و نام تو از زبان خالی نیست و ذکر تو در صمیم جان جای دارد. پس نامه پیش کی نویسم؟ چون تو در این حوالی می گردی.» پس قلم بشکست و کاغذ بدرید!نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
غیرت حسینی برای حفظ احکام الهی و تکلیف همگانی، نسبت به حفظ دین شخصی و اجتماعی
یزید اگر بیاید حاکم شود چه میشود؟ بساط اسلام برچیده میشود؛ حضرت دنبال این بود و بر او واجب است که در مقابلش بایستد که بدعتها را جلویش را بگیرد و دین را حفظ بکند.
اما آیا این کافی بود؟ از یک نظر بله، به این معنا که این حرکت امام حسین(علیه السلام) کما اینکه دیدید اثرش را هم گذاشت و الاّ من و تو اینجا جمع نبودیم و از اسلام هم خبری هم نبود. اما آیا دیگران بدون تکلیفند؟ یعنی فقط مربوط به این آقا بود؟ یا نه هر کس، چه در ارتباط با مسائل شخصیاش، چه اجتماعیاش، یعنی من و تو وظیفه داریم؛ حفظ دین خودم، و حفظ دین تو؛
این که شما میبینید حسین(علیه السلام) میگوید میخواهم امر به معروف و نهی از منکر بکنم، میگوید اصلاح امت جدم، بعدش بلافاصله میفرماید «آمُرُ بِالمَعروف وَ اَنهی عَنِ المُنکَر» برای همین است. کلاه خودت را بچسبی؟ نه؛ وظیفه داری مواظب کلاه او هم باشی از سرش بلند نکنند و برندارند! حواست باید جمع باشد؛ این جور نیست که تکلیف از ما ساقط باشد؛ یا آنهاییکه بودند آن موقع تکلیف نداشتند؛ آنها هم همهشان این تکلیف را داشتند؛ البته چون حسین(علیه السلام) منحصر به فرد بود در جامعه آن موقع و در ارتباط با جایگاه حکومت بود، لذا آنجا منحصر بود، و لو کشته بشود در راه، بشود؛ و اثرش هم بقای اسلام بود؛ اما آنهای دیگر تکلیف از آنها برداشته نمیشود.
ما هر کدام، هم موظفیم برای حفظ دین خودمان و هم دیگران؛ هم غیرت دینی نسبت به شخص و هم دیگران؛ من باید ناراحت باشم که چرا تو داری معصیت می کنی؛ چرا تو بی غیرتی؛ نه تنها اینکه خودت بیغیرت نباش، بلکه ناراحت باش از بیغیرتی دیگران در ارتباط با دینشان.
نقش وسائل ارتباط جمعی در ترویج بیغیرتی در جامعه
بله، نعوذ با...، خدا نکند که کار جامعه اسلامی به جایی بکشد که بخواهند قبح یک سنخ مسائل را از بین ببرند. هرچه این وسائل ارتباط جمعی بیشتر بشود، این خطر هم بیشتر است؛ و مصیبت بزرگ ما هم همین است الآن.
کسی که بصیرت دینی داشته باشد، از این ریشهای بیریشه و ظاهرالصلاحها نمیترسد. تذکرش را به آنها میدهد. کار ما دارد میکشد به آنجا که آدم جرأت نمیکند دیگر تذکر بدهد؛ چماق را بر میدارد -چماقش را هم که نگاه میکنی لعاب دین دارد- چنان جوابت را میدهد.
آقا برو دنبال کارت؛ هِی دکور عوض میکنی؛ برو دکور مغزت را عوض کن. یک سنخ از این برنامههایتان جامعه را به فساد و بیغیرتی دارد میکشد؛ حیا کنید. یک سری فساد خانوادهها نشأت از همین کارهای شما میگیرد؛ حمل به صحتش این است که نمیفهمی.
حمیّت جاهلیت یا حمیّت مقدس؟
تا یک چیزی میگویی، میگوید این تعصبهای خشک! تو اصلاً میفهمی تعصب یعنی چه؟ بله، غیرت داریم، تعصب داریم، حمیت داریم، اما غیرت، حمیت و تعصبِ قداستدار؛ آن چیزی که مذموم است، آن حمیت جاهلیت است. مغالطه نکن؛ بله، چهار نفر را کلاه سرشان میگذاری با همین حرفها، ظاهرالصلاح هم هست، چماق را دستش میگیرد تو هم که نمیفهمی بدبختانه، میکوبد روی سر تو.
اگر بخواهیم تحلیلی حرف بزنیم باید بگوییم که آن چیزی که موجب حفظ جامعه اسلامی از تهاجم دشمن میشود، هر نوع تهاجمی. فیزیکی، فرهنگی همه و همه. این را بدانید اسلحه نیست، پول نیست، ابزار مادّی نیست، پنبه را از گوشت بیاور بیرون. چیست؟ دین و غیرت بر دین. بنشینید کلاه خودتان را قاضی کنید ببینید غیر از این است؟ من از خودم نمیگویم. اینها از علی(علیه السلام) است. میگوید آن چیزی که کارساز است که میتوانید در مقابل دشمن بایستید، او را سر جایش بنشانید، ذلّت نکشید، کشته نشوید چیست؟ دین و غیرت بر دین.
تأکید علی(علیه السلام) بر نقش غیرت دینی در حفظ جامعه اسلامی
مقدمهاش را من باید بگویم. معاویه در زمان امیرالمؤمنین(علیه السلام) نعمان بن بشیر را با دو هزار نیرو فرستاد به سمت عراق که اینها را بترساند و به قول ما از آنها زهر چشم بگیرد؛ اینها تا پشت کوفه آمدند رسیدند به یک محلهای که به آن عینالتّمر میگویند. آن کسی که از طرف علی(علیه السلام) در آن منطقه حکمران بود، مالک بن کعب بود. دید اینها آمدند و اگر برسند کلک اینها را هم کندهاند. چرا؟ چون دید با کم و زیاد آن صد تا نیرو بیشتر ندارند. یک لقمه آنها هستند، یک لقمه هم کمتر هستند. اینها را می بلعند. چه کار کنند؟ بلافاصله خبر داد به علی(علیه السلام) آقا! به دادم برس. نزدیک کوفه هم بود.
علی(علیه السلام) خطبه خواند و مردم را دعوت کرد و جریان را به مردم گفت. دو هزار نیرو فرستاده است برای اینکه شما را بترساند. الآن هم این بیچاره صد تا نیرو بیشتر ندارد جمع شوید بروید آنجا. شما میدانید کوفه از بزرگترین شهرها بوده آن موقع صدها هزار جمعیت داشته. گاهی میگویند میلیونی بوده است حالا غلو هم در بعضی از تواریخ میکنند. حضرت دید استقبالی نکردند سران اینها را خواست. چون معمول این بود، سران قبائل را خواست و با اینها صحبت کرد که آخر این چه وضعی است؟ گفتند باشد. اینها رفتند این طرف و آن طرف سیصد نفر جمع شدند. ببینید دل علی(علیه السلام) چطور به درد میآید سیصد نفر. حدوداً سیصد نفر، چون نوشته اند حدوداً. بقیه نیامدند.
اینجا بود که دل علی(علیه السلام) به درد آمد این جملات را گفت «مُنِیتُ بِمَنْ لَا یُطِیعُ إِذَا أَمَرْتُ» به کسانی گرفتار شدم که چون آنها را میخواهم، امر به آنها میکنم پیروی نمیکنند «لا یُطِیعُ إِذَا أَمَرْتُ، لَا یُجِیبُ إِذَا دَعوْتُ» آقا این را بروید در نهجالبلاغه ببینید. گفت «لا أَبَا لَکُم» یعنی: بیپدرها! بروید در نهجالبلاغه ببینید «مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِکُمْ رَبَّکُم» شما برای یاری و نصرت پروردگار خودتان منتظر چه هستید؟ بعد همان جمله را فرمود «أَ مَا دِینٌ یَجْمَعُکُمْ وَ لا حَمیَّةَ تُحْمِشُکُم» دینی ندارید که این شما را جمع کند؟ غیرت ندارید که شما را تکان بدهد؟ چون غیرت تکان میدهد آدم را.
فضاسازی مادی در جامعه اسلامی و خون جگر رهبران معنوی
شکستی هم که از نظر ظاهر امام حسین(علیه السلام) خورد برای چه بود. آن چیزی که برای مقابله و رویارویی با دشمن در جامعه اسلامی کارساز است، دین و غیرت بر دین است. ابزار مادّیت کارایی ندارد، آن چیزی که کارایی دارد درونی است. ایمان، دین، غیرت بر او که آن حالت است. در گذشته یعنی در موقع علی(علیه السلام) و قبل آن هم اینجور بود. حتی برای امام حسین(علیه السلام)، که بیشتر برای امام حسین(علیه السلام) بود برای امیر المؤمنین(علیه السلام) کمتر، آنهایی را که جو حاکم در جامعه در اختیار آنها بود، فضاسازی میکردند. فضای مادّیت درست کردند برای جامعه. مردم را به مادّیت سوق میدادند. معاویه همین کار را میکرد. این از زمان عثمان شروع شده است. از زمان عثمان شروع شد که مسیر و فضا، مسیر مادّیت شد. تا به حسین(علیه السلام) رسید ببینید چه در آمد.
جوّ حاکم بر جامعه، جوّ معنویت نبود. جوّ مادیت بود که حاکم بود بر جامعه. دیگر اینجا ابزار معنویّت کاراییاش را از دست میدهد. بارها امام حسین(علیه السلام) فریاد بزند فایدهای ندارد. شما شنیدید عمر سعد گفت «أَ أَترُکُ مُلکَ الرِّی وَ الرِّیُّ مُنیَتی» حکومت ری را رها کنم؟ خودش میدانست. او بحث جهنّم و بهشت را خوب میدانست. ولی گفت نه! من نمیتوانم از این بگذرم. چه بود؟ جوّ حاکم مادیّت بود. مال، جاه؛ مال، جاه؛ مال، جاه.... تمام شد. خیلی برایتان روشنش کردم. پول ریاست. پول، ریاست؛ پول، ریاست....
این جوّ حاکم بر جامعه بود. اینجا چه میشوند؟ آن کسانی مثل حسین(علیه السلام) مثل علی(علیه السلام) که رهبران معنوی هستند، بیچاره میشوند. بیچاره میشوند اینها. چرا؟ چون ابزار مردم هستند. وقتی زیرمجموعهها آمدند جاروها و پاروها کردند، آنها جگرهایشان خون است.
حیات جامعه اسلامی در گرو «غیرت دینی»
با شعار نمیشود درستش کرد؛ هِی شعار بده. من یک چیزی به شما بگویم. شعار، حکم چاشنی غذا را دارد. شعار چاشنی است. غذا که پختی چاشنی به آن بزن که خوش خوراک بشود. اگر غذایی نباشد چاشنی به درد میخورد؟ بهترین چاشنی را بیاور. وقتی خِلَل در دین شد، غیرت دینی از بین رفت، با شعار چه چیزی را میخواهی تکان دهی؟ این مرده را؟ با شعار که مرده زنده نمیشود. این از درون مرده است. ابزار حیات جامعه دینی به دین و غیرت بر دین است. اگر نباشد شعارها اثرش زود گذر است. اثرش روزی یا ساعتی است. این را هم به شما بگویم گاهی هم بی اثر است. یک تکانی به آن میدهی میافتد. این را رهایش کن.
از نهجالبلاغه میخوانم. «تکان» گفت؛ دقت کردید؟ علی(علیه السلام) چه گفت؟ برگشت به آنها گفت که «غیرت دینی ندارید تکانتان بدهد» و این ابزار خاصّ خودش را دارد. دین ابزار خاص خودش را دارد. غیرت بر دین فطری است. ولی شما چه کار میکنید؟ با یک سنخ از امور این را از کارایی میاندازید. عوض اینکه این را ساخته و پرداخته همیشه تر و تازه نگه دارید که اگر ما محتاج شدیم بتوانیم دفاع کنیم از هر تهاجم دشمن چه فرهنگیاش باشد، چه فیزیکیاش باشد. اینها جزء معارف ما است.
حرف این بود. ببینید علی(علیه السلام) چطوری دل او به درد آمده است. شما اصلاً شنیده بودید در نهجالبلاغه علی(علیه السلام) اینطور تعبیر کرده باشد: بیپدرها! دیدید که، آنجا به معاویه میگوید اینجا به اصحاب خودش می گوید. دو هزار نفر آمدند، میگویم بروید اینجا نزدیک کوفه. یک خطبه خواندم هیچ خبری نیست، سران را خواستم با آنها حرف زدم سیصد نفر آمدند. مسئله این بود.
غیرت، از لوازم محبت، غیرت و برطرف کردن حجابهای بین محبوب و محبّ
اهل معرفت یک بحثی دارند که هم در مسائل اخلاقی مطرح است، هم عرفانی. از نظر اخلاقی عزت و غیرت را معنا کردیم حالا می رویم سراغ جنبههای معرفتیاش؛ اهل معرفت هم غیرت را مطرح میکنند به عنوان یکی از منازل سلوک الی ا... و می گویند از جمله لوازم محبت، غیرت است. اول سه گونه درست میکنند غیرت را، غیرت مُحبّ، غیرت محبوب، غیرت محبت؛ فهرستوار فقط رد می شوم. بعد میآیند سراغ غیرت مُحبّ؛ برای غیرت مُحبّ هم سه درجه درست میکنند: غیرت عابد، غیرت مرید، غیرت عارف؛ حالا این چیست؟ از لوازم محبت؛ حالا بگو ببینم غیرت چیست از نظر اهل معرفت؟ میگویند هیچ مُحبّی نیست مگر اینکه غیور است؛ چون از لوازم محبت است. وقتی سالک الی ا... وارد محبت شد، یعنی حال غیرت پیدا کرد، هر مانعی که بر سر سیر او الی ا... باشد را بر میدارد؛ هر مانعی.
این را هم از حرفهای علی(علیه السلام) است. میگویند هر چه سالک الی ا... جلوتر رود این قدرت غیرتش بیشتر میشود؛ لذا موانع مهمتر را از سر راهش بر میدارد. اینقدر میرود، میرود، میرود جلو تا تمام آمال، تمام آرزوها و تمام تعلقات از او میرود؛ غیر محبوب هیچی را دیگر نمیبیند. میرود تا آنجاییکه تسلیم او بشود. لذا شب عاشورا میگوید خدا میداند که نماز را دوست دارم برای او؛ چرا؟ چون نماز گفتگو با محبوب است؛ دعا گفتگو و راز و نیاز با محبوب است؛ استغفار باز رویارویی و روبرویی با محبوب است؛ تلاوت قرآن کلام محبوب است.
(با اندک تلخیص از سخنرانی حضرت آیت ا... حاج شیخ مجتبی تهرانی – دهه اول محرم 1388)
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
فاطمیه(2)
گفتیم: فاطمیه قیامی است بسیار پر اهمیت و بسیار پیچیده. درگیری که ظاهراً با چند فرد بوده، که آمدند گوی و میدان را از آن خودشان کنند. ولی واقعیت و باطن این ها خیلی اهمیت دارد. در قیام فاطمه زهرا (سلام ا... علیها) واقعیات ظاهری زیادی بود که آدم موضوع را بی ارزش تلقی بکند. قیام فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) در مقام دفاع از حق آنچنان جانانه بود که در دل این واقعیات ظاهری زد.
و امـــا ... یکی از نمونه های قیام حضرت زهرا(سلام ا... علیها)، نمونه ها و اتفاقاتیکه در قیام حضرت زهرا(سلام ا... علیها) رخ داد برای اینکه ببینید حضرت چقدر اسیر واقعیات نشد؛ عینیات، و اجتماعیات نشد و چقدر به حقیقت متصل شده بود. دنبال حق بود. و حاضر بود خلاف موج ظاهری شنا کند داستان فدک را شما ببینید یکی از محوری ترین اتفاقات قیام فاطمیه است. قیام فاطمیه در دفاع از دو چیز بوده.
یک) در دفاع از ولایت علی ابن ابی طالب و دو) در دفاع از فدک فاطمه زهرا(سلام ا... علیها).
قیام فاطمیه این دو وجه را داشته، نمی شود حتی قصه فدک را به عنوان یک امر فرعی تلقی کنیم. در آن ابهام تنها سندی که فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) می توانست رو بکند که عدم حقانیت دشمن را به اثبات برساند، فدک بود. اما برداشتن فدک قیمتش چیست؟ قیمتش بی آبرو شدن فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) است. یعنی در میان مردم می توانند به ایشان حرف بزنند. برگشت وقتی فدکش را طلب کرد، رفت در مسجد صحبت کرد. آمدند و گفتند که آقا ما این فدک را می خواهیم در خدمت فقرا قرار بدهیم. در بیت المال، این مردم محروم استفاده کنند. ظاهر قصه را آب و تاب دادند، افکار عمومی را به آن جلب کردند، درحالی که فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) اتفاقاً می خواست با همین فدک افکار عمومی را روشن کند. بگوید ببینید در قصه ولایت موضوع پیچیده است؟ اینها آمدند شیخوخیت خودشون رو مطرح کردند؟
نمی تواند خیلی حرفها را بزند. چه کار کند؟ می آید یک مورد خیلی واضح و روشن و باطلی که در آنها هست لو می دهد. این مورد باطل این هست که حق شخصی فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) رو غصب کردند. هر چند موجب خطر برای آبروی فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) بشود. ایشان از آبرویشان عبایی ندارند که خرج علی ابن ابی طالب(علیه السلام) بکنند. آمد فدک خودش را مطرح کرد.
برای اینکه تو قصه فدک ببینید چه اتفاقاتی افتاد، اینها همه معمولاً جلوی مردم بوده آمد فرمود: که فدک مال من بوده. گفتند که: از پیغمبر چیزی به ارث نمی رسد. عملیات قیام فاطمی را نگاه کنید. فرمود که چگونه است از انبیاء گذشته طبق آیات قرآن ارث می بردند فرزندانشان، آنوقت من نمی توانم ارث ببرم از پدرم؟! حضرت نمی خواهند ثابت کنند تا فدک را بگیرند، می خواهند یک چیز دیگر را ثابت کنند. اینهایی که به شما حاکم شدند، قرآن بلد نیستند! این را می خواهند ثابت کنند. آنها یک روایت(جعلی) را آوردند و بعد فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) فرمود: چطور ممکنه پیغمبر حرفی را بزند که مخالف قرآن باشد؟! فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) یک چیز دیگر را هم دارند اثبات می کنند. اینها حاضرند به پیغمبر دروغ ببندند.
بعد می فرمایند: فدک دست من بوده، حالا شما اصلاً ادعا می کنید که فدک مال کس دیگریست؟ شما باید دلیل بیاورید، من نباید دلیل بیاورم. فرمودند: من دلیل نمی آورم. من می گویم فدک مال من است، شما از من گواه طلب می کنید؟ گفتند بله، گواه طلب می کنیم!
اینجا فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) قسمت بعدی را می خواهند صحبت کند برای مردم: که ای مردم شما که می دانید پیغمبر اسلام در مورد من فرمود: صدیقه کبری هستم. من دروغ نمی گویم. من به اینها گفت و اینها هم در جواب گفتند ممکن است تو دروغ بگویی!! این حرف پیغمبر در مورد اهل بیت زمین خورد. و بعد گفت باشه، شاهد می آورم. مرحله بعدی این عملیات در مورد فدک: رفت و علی ابن ابی طالب را به عنوان شاهد آورد، با یک زن دیگر. یک زنی که پیغمبر(صلی ا... علیه و آله) در حقش فرموده بودند که این زن حرف دروغ نمی زند. خوب این دو تا زن و مرد ... گفتند نه! این شهادت کفایت نمی کند. یک مرد با یک مرد، یا یک مرد با دو زن. فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) عمداً این عملیات را ناقص انجام داد، که چه؟! که بگوید: مردم اینها می گویند علی دروغ می گوید، این اولین بار در تاریخ حیات اسلام است که کسی می گوید علی ممکن است دروغ بگوید. شهادت علی را نپذیرد. این کارها را فاطمه زهرا(سلام ا... علیها) انجام داد برای چه؟ برای اینکه با مردم حرف بزند. آنها با یک کلمه همه این کارها را نقش بر آب کردند. آن کلمه چه بود؟ آن کلمه این بود که برگشتند و گفتند: ما می خواهیم این را بگذاریم داخل اموال بیت المال. یک ظاهر سازی و ظاهر فریبی انجام دادند. مهمترین درسی که ما در فاطمیه می گیریم این است که: فتنه ها برای مؤمنان کیز(باهوش) خیلی قصه روشنی هستند، فتنه ها برای مؤمنین کَیِّز هیچ وقت ابهام زا و گمراه کننده نخواهد بود، چرا ....؟! ....
ادامه دارد ... انشاء ا...
(فاطمیه – سخنرانی استاد پناهیان)
«اِنَّ الاِسلامَ بَدئُهُ مُحَمَّدیٌّ وَ بَقائُهُ حَسِینیٌّ»
طبق صلاحدیدِ برخی از بزرگان کاروان و نیز مراعاتِ حالِ اعضاءِ کاروانِ منتظرانِ ظهور، سعی شده است ما بقی مباحثِ مصلحِ غیور را
(یعنی حدود 15 جلسه دیگر)، برخلاف میلِ باطنیِ متصدّیان این امر، در دو یا سه نشریه آتی به اتمام رسانیم، تا موجبات آسودگیِ فکر و اندیشه شما عزیزان فراهم گردد! دوستانی که علاقمندند ادامه مباحث مصلح غیور را پیگیری نمایند می توانند به آدرس سایت حضرت آیت ا... مجتبی تهرانی: www.mojtaba-tehrani.ir مراجعه نمایند. باشد که رستگار شویم.
مصلح غیور(8)
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(علیه السلام) بود که هدفمند بود و مجموعه ای بود از درس هایی برای ابناء بشر در بعد معرفتی، فضیلتی، انسانی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی. و آن طور که خود حضرت در وصیتنامه اش مرقوم فرموده بود هدف اصلاح امّت بود لذا مصلحی غیور بود و منشأ این قیام هم غیرت دینی حضرت بود که غیرت دینی عبارت از حفظ دین است، کل دین اسلام در ربط با جامعه. و لذا حضرت قیام کرد در مقابل یزید و جلوی بدعت گذاری هایی را که موجب هدم دین می شد خواست بگیرد.
جامعیت اسلام
من مقدّمتاً مطلبی را عرض کنم و آن اینکه ما در اسلام موضوعی نداریم که دارای حکمی نباشد، حکم تمام موضوعات موجود است.
علی(علیه السلام): بدعتی آشکار نگشت در جامعه مگر آنکه به سبب آن سنتی از بین رفت.
تدریجی بودن هدم دین
این ها تدریجی الحصولند. عواملی که به تدریج یک جامعة موحد به سمت شرک می رود. همین که حکم این موضوع را برداشتی یکی دیگر گذاشتی جای آن همانطور یکی از آن می رود (تند و تند برو جلو) نهایت قضیه چیست؟ "و علی الاسلام السلام" ـ فاتحه صلوات ـ به تدریج در عمود زمان چه کار می کند؟ دانه دانه عوض می کند. حالا فرض کنید طرف نشسته مشروبات الکلی می خورد جلوی شما، فلان کار را می کند همین طور دانه دانه حلیت را می آورد حرمت را می برد. این همینطور می رود جلو.
عوامل مؤثر درصلاح و فساد جامعه
محیط هایی را که نقش سازندگی دارند برای انسان ها در جامعه، چهار تا محیط است. غالباً این است: یک محیط خانوادگی؛ در چه بستری نشو و نمو پیدا می کنیم؟ دو، محیط آموزشی است، سه، محیط شغلی، چهار، محیط رفاقتی. ما یک فضایی داریم که حاکم بر هر چهار تا محیط است که یک جو حاکم بر کل جامعه است، فضای حاکم بر کل این چهار محیط که چه بسا خنثی می کند اینها را که اگر این ها در این محیط ها نقش فساد داشته باشند، او نقش صلاح داشته باشد خنثی می کند آن نقش فساد را و بالعکس.
قیام حسین(علیه السلام) علیه حاکم فاسد
ما بحثمان این بود که حسین(علیه السلام) در وصیتنامه اش به محمدابن حنفیه ـ برادرش ـ که در مدینه نوشت گفت: «من برای اصلاح امتم دارم حرکت می کنم» یعنی این حاکمی که الان آمده است ـ یزید ـ یک مرد فاسدی است، سازنده جوّ و فضایی است بر کل جامعه اسلامی که این فضا فاسد می کند کل جامعه را با بدعتهایی که یکی پس از دیگری می آورد.
تبیین «عقل عملی» در تعریف غیرت و فطری بودنِ عقل عملی
تعریف کردیم غیرت را، گفتیم غیرت آن حالتی است در روح برای انسان که انسان را برمیانگیزاند به اینکه حفظ کند چیزی را که عقلاً و شرعاً لازم است حفظش؛ این عقلی را که میآورند در تعریف، این عقل، عقل نظری نیست. این مراد، عقل عملی است. عقل عملی یعنی چه؟ و آن چیزی است که هر انسانی مفطور به این فطرت است در باب اعمال و رفتارها که بدون اینکه بخواهد کسی به ما این را تحمیل کند، خوب و بد را خودمان تشخیص میدهیم ولو اینکه هیچ دینی هم نداشته باشیم.
ساده تر بگوییم: همه دینها را بگذار کنار! یک مُلحد را میآوریم، از او سؤال میکنیم اگر یک کسی بیاید مال تو را بگیرد از دستت و به زور ببرد، خوب کاری میکند؟ میگوید غلط میکند! بسیار کار بدی هم هست! خودش تشخیص میدهد؛ این عقل عملی است.
میگویند انسان مفطور است به عقل عملی؛ یعنی سرشت انسان، هر انسانی این طور است که آمیخته است به این عقل عملی؛ لذا از آن تعبیر میکنند که عقل عملی در ارتباط با حکم به حُسن و قُبح است
غیرت الهی؛ منشأ بسیاری از احکام شرعیه
حتی راجع به دین؛ اگر قول دادی پای آن باید بایستی، اگر نایستادی نامردی، بیغیرتی؛ اسلام را قبول کردی تو. بسیاری از احکام شرعیه ما، اینها ریشه در همین حسن و قبح عقلی دارد. خدا هم خوب حسن و قبح سرش میشود! نمیشود؟! خدا نمیفهمد خوب و بد یعنی چه؟! او که بهتر از من و تو میفهمد. او این معنا را که در باب اعمال محرمات هست از قبیل «ظلم کردن به دیگران قبیح است»، قبحش پیش خدا بیش از من تو آشکار است؛ تو خیال کردی تو تنها مردی؟! خدا مردتر از تو است!
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ