بیغیرتی، منشاء بیعفتی است
«وَ عِفَّتُهُ عَلى قَدرِ غَیرَتِه» پاکدامنیاش به مقدار غیرتش است. یعنی بیعفتی بر محور بیغیرتی است. اگر جامعهای به سوی بیعفتی دارد میرود، بدانید غیرت دینی را از او گرفتهاند. من این دین آن را هم میگویم. غیرت دینی را تضعیف کردهاند که دارد به سوی بیعفتی میرود. یعنی پاکدامنی را دارد از دست میدهد. غیرت دینی تضعیف شده است؛ و باید گفت وای به حال آن کسانی که وقتی به آنها تذکر میدهند که بابا یک مقداری بیایید سراغ این احکام و...؛ اینجوری جواب میدهند که «چه کار دارید به مردم؟» –نعوذ با...- منشاء آن معلوم است چیست؛ شهرت طلبی، هوای نفس، ریاست. «به مردم چه کار دارید؟» خدا نکند یک جامعهای مبتلا به این سنخ افراد بشود که بخواهند بعضی از زمام امور را در دستشان بگیرند. این جامعه همین است؛ رهایش کنی میرود سراغ همین. غیرت دینی دیگر تعطیل میشود، بیعفّتی هم فراوان می شود.
جهات سه گانه در غیرت عارف
اهل معرفت راجع به غیرت سه درجه میکنند و درجه سوم آن را میگویند که مربوط به عارف است. عابد دارند، و مرید دارند و عارف دارند. برای عارف که درجه بالای آن است، سه تا چیز اینجا مطرح میکنند؛ میگویند این مُحبّ نسبت به محبوبش غیرت دارد از سه جهت؛ یک، از جهت اینکه دید و بیناییاش باز شده و اهل شهود شده است و میبیند. یعنی آن محبوب حقیقیاش را شناسایی کرده و میبیند. ولی شفاف نمیبیند؛ یک حجابی در کارش هست که تقریباً جلوی دید شفاف محبوبش را گرفته است. دو، میگویند غیرت مُحبّ عارف از جهت این است که به سرّی از اسرار راه پیدا کرده، ولی باز کدورت نمیگذارد که این اسرار برای او کاملاً آشکار بشود. سه، میگویند آن مُحبّ غیور در همان وادی معرفتیاش از جهت التفات و توجهی است که نفس عارف به بعضی از عطایای محبوب دارد این ناراحت است. لذا این غیرت چنان او را حرکت میدهد که میخواهد خودش را به عالم تجرّد بکشاند و این موجب میشود که اینقدر منزّه بشود، کَاَنّهُ در عالم وجود مشکلی ندارد، حادثهای نمیبیند، ساکت و آرام؛ تا اینکه خودش را فانی میکند در محبوب و آنجاست که آرام میگیرد و حیات جاودانه پیدا میکند.
غیرت؛ عامل فنای عارف و جاودانگی او و درجات غیرت نزد اهل معرفت
این غیرت او را تکانش میدهد، میبردش، میبردش، میبردش؛ شما دیدید این چراغ روشن است پروانه میگردد، میگردد، میگردد، میگردد، میگردد، میگردد تا میسوزد و میافتد پایین... تمام شد... تا جان در بدن است این مشکل دارد؛ این را حجاب میبیند برای خودش. آن شفّافیّت را بعد از فانی شدن میبیند. راهیابی به آن اسرار را بعد از این میبیند. لذا این غیرت چنان این را میکشد که دیگر هیچ حادثهای نمیبیند؛ آرامِ آرام. وقتی فانی شد جاودانی میشود. «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق/ ثبت است بر جریده عالم دوام.
گفتیم اهل معرفت سه درجه میکنند غیرت را، یک درجهاش را میگویند ـ این را میگویم چون چه بسا مبتلا به ما باشد ـ غیرت عابد است. یکی را غیرت مرید میگویند، یکی هم عارف که من حسین(علیه السلام) را گفتم عارف بود. اما اولی آن را میگویم: غیرت عابد آنجایی است که شخص ادراک کند محبوب خودش را، دریافت بکند، بشناسد و به همین مقدار توجه به او بکند. وقتی فهمید خدا هست به همین مقدار بعد اوّلاً، میرود سراغ آن چیزهایی که موجب قرب به محبوبش میشود، اینها را شناسایی میکند. دو، میرود سراغ آن اموری که موجب بُعد از محبوبش میشود، اینها را شناسایی میکند.خدا را شناختم، محبت او را پیدا کردم، صفات او را، هم? جهات او را همه را. هر کسی در یک حدی ـ میرود شناسایی میکند آن چیزهایی را که موجب قرب به خدا میشود چیست. آنهایی را که موجب بُعد از خدا میشود. اینها را شناسایی میکند، حالا که شناسایی کرد این جا است که سه مورد را مطرح میکنند؛
اوّل: یک نگاهی به گذشتهاش میکند (خوب حرفهای مرا گوش کنید) به گذشتهاش تا حال، برای اینکه ببیند چه چیزهایی را که موجب قرب به محبوبش میشد او انجام نداده است. نگاه میکند میفهمد. وقتی شناسایی کرد اموری را که موجب قرب به محبوب میشد، یک نگاه به گذشته بکند می فهمد چقدر تضییع کرده و ضایع کرده و از دست داده است چیزهایی را که موجب قربِ به محبوبش میشد.
دوم: این موجب میشود آنچه در توان دارد میگذارد برای مواردی که قابل جبران است نسبت به گذشته ـ مافات ـ تا آن حد که بتواند آنها را جبران کند. حالا مثال ساده بزنم فرض کنید در امور عبادات که قابل قضا هست وقتی که متوجه شد، تا جایی که بتواند جبران مافات بکند ـ در توانش باشد ـ جبران می کند. این همان غیرتِ ناشی از محبت است که موجب میشود این کار را بکند. از این طرف یک نگاهی میکند به گذشته آن چیزهایی را که موجب بُعد او میشد آن هم در همین ردیف که مسئله بحث توبه و..... پیش میآید. (اینها را دیگر خردش نمیکنم. من کلی دارم بحث میکنم). سوم: مراقبت نسبت به آینده که نکند دیگر آن اموری که موجب بُعد من از محبوب می شود از من سر بزند یعنی نقش سازندگی غیرت در بعد معرفتی..
نقش سازندگی غیرت در روایات
و ما این را نقش سازندگی غیرت در بعد معرفتی را در روایات داریم به خصوص کلمات علی(علیه السلام) من چند تا جمله بخوانم که در همین رابطه است: در خطبه هشتاد و پنج، در نهجالبلاغه مفصّل است از این جملات: دریابید بقیه عمرتان را، در این روزهای باقی مانده از عمر شکیبایی پیشه کنید، اگر یادتان باشد اینجا میرود به بحث صبر، صبر بر طاعت و صبر از معصیت. اشاره می کنم بروم: زیرا این روزهای باقی مانده کم است نسبت به روزهایی که تو در غفلت گذراندی.
خدا در هیچ دفترخانهای نه به من و نه به شماها سند نداده که تا کی زنده هستیم!! علی(علیه السلام) دقیقاً روی این مطلب دارد حرف میزند. ممکن است یک لحظه بعد بنده تمام کنم، تو هم همین طور هیچ فرقی نمیکند احتمالش هست، یقینش هم هست. یک لحظه کجا! دهها سال که از شماها گذشته است کجا! پس درست است دیگر: در مقابل آنها که زیاد بود، این خیلی کم است که رویگردان از موعظه و تنبّه شدید: به این نفسهای سرکش خودتان فرصت دیگر ندهید که بخواهد به آسانی- نعوذ با...- برود در همان راههای تاریک گمراهی و از دست دادن فرصت.
باز روایت از نهجالبلاغه؛ علی(علیه السلام): فرزند آدم بدان از آن موقع که از شکم مادر بیرون آمدی، مرتّب از عمر تو کاسته میشود، کم میشود. از این چیزی که پیش رو داری، برای آخرت توشه بردار. مؤمن توشه برمیدارد برای این کوچ کردنش از نشئه دنیا به نشئه آخرت؛ ولی کافر مثل حیوان میچرد. تو حیوان نیستی که در سبزهزار طبیعت بچری! فهمیدی؟
یک روایت دیگر از علی(علیه السلام): قبل از اینکه پشیمان بشوی، نگاه کنید علی(علیه السلام) داد می کشد اینجا.
برو غیرت پیدا کن، برو غیرت پیدا کن، همین مرتبه اوّل آن را، به این توجه کن که چه چیزها از دست دادهای، آنهایی را که میتوانی، جبران کن و نسبت به آینده مراقب باش که از دست ندهی. اینکه ما داریم در باب قیامت میگویند "یوم الحسره" ـ از اسماء روز قیامت ـ آیا این مربوط به گناه کارها است؟ حالا من یک جمله میخوانم؛ یک سفارشنامه دارد پیغمبر اکرم به عبدا... ابن مسعود در بِحار هم هست. هفت، هشت، ده صفحه شاید بشود، مفصّل هست، یک بخشش را میگویم، خطاب میکند میگوید: «هم شخصی که در دنیا کار خوب میکرده، هم – نعوذ با...- آن کسی که کار بد میکرده است هر دو پشیمانند روز قیامت»، مگر میشود؟ «روز قیامت وقتی وارد شدی، دیدی به اینکه این عمل نیک چقدر بُرد دارد، حسرت میخوری چرا بیشتر نکردم!» پیغمبر استشهاد به آیه میکند «قولُهُ تعالی: و لاأُُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَه» این نفس لوّامه نه فقط دراین عالم است، آنجا هم نفس لوّامه است، ولو اینکه کارهای خوب کرده باشی. میگویی ای کاش بیشتر کرده بودم.
یک تذکر
یک تذکری می خواستم بدهم به دوستان ، حالا هر کسی هر چند شب، هر چقدر، (به نقل از نویسنده! = این مباحث را خوانده باشد یا) در جلسات شرکت کرده باشد، آن چیزی که ما را کشید به اینجا محبّت بود. هیچ کس نمیتواند غیر از این بگوید، میتوانید بگویید؟ حب به ا... و حب به اولیاء ا... بود، نبود؟ از این باید یک غیرت ناشی بشود آخر!! یک نگاه به گذشتهامان بکنیم، یکی هم راجع به آیندهامان به این مقدار باید اثر داشته باشد یا نه؟ نه اینکه ایّام دهه اول محرم و عاشورا گذشت همان آش و همان کاسه. – نعوذ با... من همزات الشیاطین- خیال کردی بارَت را بستی؟ – نعوذ با...- وقتی بارمان را بستهایم و این محبتها کارساز است که یک نگاه به گذشته بکنیم، برویم دنبال جبران مافات و از این طرف مراقبت و مواظبت نسبت به آیندهامان بکنیم. می خواستم به دوستان یک توصیه بکنم: نگذارید بیاثر بماند این، این محبت را نگهشدارید، از این ناشی بشود غیرت و آن غیرت برای من و شما کارساز است برای قیامت.
زینب پار? تن فاطمه (سلام ا... علیهما)
در وقت خروج این کاروان از مکه، در تاریخ دارد آنجا وقتی که مهیا شدند این کجاوهها، بنا شد زینب(سلام ا... علیها) بیآید سوار شود، من تاریخ میگویم برای شما، مینویسند: همین که پایش را در دهلیز خانه گذاشت زینب، اباالفضل سریع آمد جلو، خطاب به اصحاب و..... که همراه حسین بودند، گفت: «غُضّوا اَبصارَکُم وَ وَطِئّوا رُئوسَکُم» چشمهایتان را ببندید، سرها را پایین بیندازید. چرا؟ در تاریخ اینطور دیدم این جمله را میگوید: «می گوید بضع? فاطمه دارد میآید» یعنی این پاره تن فاطمه است ، قد و بالایش را کسی نباید ببیند که. حالا امروز این بضعه فاطمه را ببینید چکار کردند. همه را سوار کرده است خودش مانده است. امّا یک چیزی هست اینجا و آن این است که پاره تن فاطمه باید یک روزی هم مثل خود فاطمه بشود.........
گری? رسول خدا بر زهرا (سلام ا... علیها)
ابن عباس میگوید: هنگام وفات پیغمبر دیدیم پیغمبر زارزار گریه میکند. میخواهم بروم در خانه زهرا(سلام ا... علیها)، برای شما بگویم با فاطمه چه کردند تا با بضعه او بکنند. میگوید اشکهای پیغمبر از محاسنش جاری شد، رو کردم یا رسول ا... چرا گریه میکنید؟ سبب گریه شما چیست؟ فرمود: گریه میکنم برای فرزندانم به آنچه که این امّت بعد از من نسبت به آنها روا میدارند. این یک کلی بود حضرت فرمود، بعد گفت: «کَاَنّی بِفاطِمَه» یعنی گویا میبینم دخترم فاطمه را، به او ظلم شده باشد، منِ بابا را صدا بزند، احدی از این امّت او را کمک نکند. کجا بود که فاطمه بابا را صدا زد، گفت «یا اَبَتاه»؟ میگویند موقعی که بین در و دیوار بود صدایش بلند شد: «یا اَبَتاه هکذا یُفغَلُ» یا زهرا ...
(با اندک تلخیص از سخنرانی حضرت آیت ا... حاج شیخ مجتبی تهرانی – دهه اول محرم 1388)
دوستانی که علاقمندند ادامه مباحث را پیگیری نمایند می توانند به آدرس سایت حضرت آیت ا... مجتبی تهرانی: www.mojtaba-tehrani.ir مراجعه نمایند. باشد که رستگار شویم.
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ