خلوت
آیا زمانی که خلوت برایت رخ دهد که اجباراً در خلوت بروی و یا اختیاراً از مردم جدا شوی، از تنهایی وحشت میکنی یا نمیکنی؟
اگر تو خودت را کشف کرده بودی، وقتی در خلوت با خودت بودی، نیازی به هیچ چیز نداشتی. اینکه در خلوت وحشت میکنی برای این است که با خودت هم نیستی، خودت را هم گم کردهای، خودت را باختهای.
این است که روح و حقیقت عبادت که توجه به خداست، باز یافتن خود واقعی است. خوشا به حال آن تنها و بدنهایی که روحهاشان فقط درد تن خودشان را احساس میکنند و خوشا به حال آن بدنی که روحش فقط درد بدنش را احساس میکند، چون آن روح دائما در فکر این است که ناراحتیهای این بدن را از بین ببرد. ولی دشوار است حال آن بدنی که روحش، تنها روح خودش نیست، روح همه بدنهاست. یک روح، درد همه را به تنهایی احساس میکند.
روحها وقتی بزرگ شد، وای به حال آن بدنها! روح وقتی بزرگ شد و روح همه بدنها شد و درد همه را احساس کرد، کارش به آنجا میکشد که مجازات میبیند، برای چه؟ برای غافل ماندن از حال یک بیوه زن و چند یتیم. میان کوچه، زنی را میبیند که مشک به دوش گرفته است، نگاه میکند.
علی(ع) آدمی نیست که بی تفاوت از کنار این مناظر بگذرد. علت ندارد که یک زن خودش آب کشی کند، حتماً کسی را ندارد یا کسی دارد ولی او به حال این زن نمیرسد. فوراً خودش جلو میرود، نمیگوید آی شرطه! آی پاسبان! آی نوکر! آی غلام! آی قنبر! تو بیا، خودش جلو میرود. با کمال ادب میگوید: خانم! اجازه میدهید شما را کمک دهم و من مشک آب را به دوش بکشم؟ این زحمت را به من بدهید. آن زن میگوید خدا پدر تو را بیامرزد.
به خانه آن بیوه زن میرود. همین که مشک را زمین میگذارد، استفسار میکند که ممکن است برای من توضیح بدهید که چرا خودتان آب کشی میکنید؟ شاید مردی ندارید؟ میگوید بله، اتفاقاً شوهر من در رکاب علی بن ابیطالب کشته شد. من هستم و چند تا یتیم. این کلمه را که میشنود، سرتاپایش آتش میگیرد. نوشتهاند آن شب وقتی برگشت و به خانه رفت، تا صبح خوابش نبرد. صبح، نان و گوشت و خرما و پول با خودش بر میدارد و با عجله میرود و در خانه همان زن را میزند.
میگوید کیستی؟ میفرماید : من همان برادر مؤمن دیروز تو هستم. به سرعت گوشتها را کباب میکند و به دست خودش در دهان یتیم ها میگذارد و یتیمها را روی زانو مینشاند و [آهسته] به آنها میگوید که از تقصیر علی که از شما غافل مانده بگذرید. آنگاه تنور را آتش میکند.
وقتی سر تنور میرود، صورتش را به آتش نزدیک میکند، حرارت آتش را احساس میکند، [با خود میگوید:] علی! حرارت آتش دنیا را بچش و آتش جهنم یادت بیاید، تا دیگر از حال مردم غافل نمانی.
بدنی که باید جور بکشد اینطور است، بدنی که روحش روح همه مردم است، اینطور است.
از کتاب انسان کاملنوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ