اخلاقی (6)

چهارشنبه 89 اردیبهشت 29 ساعت 12:19 عصر

خلوت

  آیا زمانی که خلوت برایت رخ دهد که اجباراً در خلوت بروی و یا اختیاراً از مردم جدا شوی، از تنهایی وحشت می‏کنی یا نمی‏کنی؟

  اگر تو خودت را کشف کرده بودی، وقتی در خلوت با خودت بودی، نیازی‏ به هیچ چیز نداشتی. اینکه در خلوت وحشت می‏کنی برای این است که با خودت هم نیستی، خودت را هم گم کرده‏ای، خودت را باخته‏ای.

این است که روح و حقیقت عبادت که توجه به خداست، باز یافتن خود واقعی است. خوشا به حال آن تن‏ها و بدنهایی که روحهاشان فقط درد تن خودشان را احساس می‏کنند و خوشا به حال آن بدنی که روحش فقط درد بدنش را احساس می‏کند، چون آن روح دائما در فکر این است که ناراحتیهای این‏ بدن را از بین ببرد. ولی دشوار است حال آن بدنی که روحش، تنها روح‏ خودش نیست، روح همه بدنهاست. یک روح، درد همه را به تنهایی احساس‏ می‏کند.

  روحها وقتی بزرگ شد، وای به حال آن بدنها! روح وقتی بزرگ شد و روح همه بدنها شد و درد همه را احساس کرد، کارش به آنجا می‏کشد که مجازات‏ می‏بیند، برای چه؟ برای غافل ماندن از حال یک بیوه زن و چند یتیم. میان کوچه، زنی را می‏بیند که مشک به دوش گرفته است، نگاه می‏کند.

  علی(ع) آدمی نیست که بی‏ تفاوت از کنار این مناظر بگذرد. علت ندارد که یک زن خودش آب کشی کند، حتماً کسی را ندارد یا کسی دارد ولی او به‏ حال این زن نمی‏رسد. فوراً خودش جلو می‏رود، نمی‏گوید آی شرطه! آی پاسبان‏! آی نوکر! آی غلام! آی قنبر! تو بیا، خودش جلو می‏رود. با کمال ادب‏ می‏گوید: خانم! اجازه می‏دهید شما را کمک دهم و من مشک آب را به دوش‏ بکشم؟ این زحمت را به من بدهید. آن زن می‏گوید خدا پدر تو را بیامرزد.

  به خانه آن بیوه زن می‏رود. همین که مشک را زمین می‏گذارد، استفسار می‏کند که ممکن است برای من توضیح بدهید که چرا خودتان آب کشی می‏کنید؟ شاید مردی ندارید؟ می‏گوید بله، اتفاقاً شوهر من در رکاب علی بن ابی‏طالب کشته شد. من هستم و چند تا یتیم. این کلمه را که می‏شنود، سرتاپایش آتش می‏گیرد. نوشته‏اند آن‏ شب وقتی برگشت و به خانه رفت، تا صبح خوابش نبرد. صبح، نان و گوشت و خرما و پول با خودش بر می‏دارد و با عجله می‏رود و در خانه همان زن‏ را می‏زند.

می‏گوید کیستی؟ می‏فرماید : من همان برادر مؤمن دیروز تو هستم. به سرعت گوشتها را کباب می‏کند و به دست خودش در دهان یتیم ها می‏گذارد و یتیمها را روی زانو می‏نشاند و [آهسته] به آنها می‏گوید که از تقصیر علی که از شما غافل مانده بگذرید. آنگاه تنور را آتش می‏کند.

  وقتی سر تنور می‏رود، صورتش را به آتش نزدیک می‏کند، حرارت آتش را احساس می‏کند، [با خود می‏گوید:] علی! حرارت آتش دنیا را بچش و آتش جهنم یادت بیاید، تا دیگر از حال مردم غافل نمانی.

بدنی که باید جور بکشد اینطور است، بدنی که روحش روح همه مردم است، اینطور است.

 از کتاب انسان کامل
متفکر شهید  استاد  مرتضی  مطهری

نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آژیر خطر!
اعیاد مبارک
وظایف منتظران (حاج اسماعیل دولابی)
درد و دل!!
یا ایها الذین آمَنوا، آمِنوا!!!!
صیقلی کن!
گنجشک و ماه
ویژه نامه شهادت امام رضا(ع)
با او...
شیعه، محرم، غدیر!
نیایش
چه خبر؟!
بلاتکلیفی!
عادت کرده‏ایم ...!
بلیط
[همه عناوین(188)][عناوین آرشیوشده]