براندازی، زمانبَر و تدریجیّ الحصول است
خوب، هدف یزید این بود که این جامعه اسلامی را برگرداند به همان جامعه بتپرستی، شرک، کفر پدرانش، اجدادش، ابوسفیان و اینها، صریح هم میگوید. خوب، قصدش براندازی است؛ اما این دفعیُّ الحُصول است؟ اینقدر ابله و احمق نبود این! این چون باطناً که کافر بود، اسلام را هم که قبول نداشت، همان دنبال اجدادش بود دیگر، گفته است اینها را. خوب پس میگوییم چرا این کار را کرد؟ پدرش که مُرد چه کار میکرد؟ نماز را تعطیل میکرد و میگفت برو دنبال کارت! نماز چیست؟! روزه چیست؟! بروید دنبال کارتان! به محض اینکه این کار را میکرد اصلاً احتیاج به امام حسین(علیه السلام) نداشت؛ همان دربان کاخش جلوی او را میگرفت! اینقدر که این احمق نبود که! این هدف از امور دفعیُّ الحُصول نیست؛ این براندازی زمانبر است؛ نگرش یک جامعه را بخواهی عوض کنی از توحید به شرک مگر به این زودی میشود؟ همانجور که از شرک به اسلام وقتی خواستند عوض کنند، چقدر زحمت کشیدند پیغمبر اکرم! چه رنجها برد! دهها سال طول کشید تا آرام آرام به تدریج توانست جامعه را نگرشش را از شرک برگرداند به توحید؛ درست است یا نه؟ هر دو طرف اینجور است. لذا این اول نیامد که این کار را بکند؛ و حسین(علیه السلام) این را میدانست دیگر، خیلی روشن بود. گام به گام بالاخره این کار را به جایی میرساند که میخواهد اسلام را محو کند. اگر اینها بمانند، هدم اسلام است.
مقابله با براندازی هم تدریجیّ الحصول است
این یک مطلب؛ مطلب دوم که در همین رابطه میخواهم مطرح کنم و آن اینکه امام حسین(علیه السلام) هم خودش میدانست که این جور نیست که مقابله که بکند بعد هم که شهید شود بلافاصله بعد از شهادتش به هدفش میرسد و اینها هم بساطشان برچیده میشود؛ این هم باز تدریجیُّ الحُصول است؛ هر دو تایش تدریجیُّ الحُصول است. این زمانبر است؛ به تدریج منتشر میشود؛ بعدها وقایع آَشکار میشود؛ مقایسهها شروع میشود؛ شقاوتهای اینها آشکار میشود و مردم میفهمند که طرف (یزید) که بوده است.
خدعه یزیدیان در بین مردم
اینها هم جرأت نمیکردند بگویند که ما پسر پیغمبر را کشتیم؛ در کوفه -شنیدهاید یا نه؟- آن مسلم جسّاس، گچکار، که مینویسند در تاریخ، میگوید که داشتم گچکاری میکردم دارالعماره کوفه را -آن موقعی که عبیدا... بود- یک وقت دیدم همهمه و سروصداست؛ گفتم چیست؟ گفتند یک خارجی خروج کرده بوده است بر امیرالمؤمنین و این را کشتند و خانوادهاش را به اسارت گرفتند و آوردند. میگوید سؤال کردم این خارجی که بود؟ گفت: به من گفتند حسین بن علی. در دارالعماره کوفه، وقتی که میخواستند اُسرا را بیاورند کوفه؛ ببینید در بین مردم چه جور منعکس کرده بودند. نمیتوانستند که این را بگویند که ما پسر پیغمبر را کشتهایم.
اِخبار امام حسین(علیه السلام) از تحقق تدریجی هدفشان
لذا حسین(علیه السلام) در راه که میآمد، به ذات عرق که رسید آنجا شخصی آمد پیش او و گفت که چه شده است که زدهاید به بیابانهای بی آب و علف آقا؟ چه خبر است که اینجا اردوگاه زدهاید؟ حضرت گفت که کوفیها به من نامه نوشتهاند، «وَ هُم قاتِلی» آن را هم گفت؛ اما این را که بعد اینها رسوا میشوند؛ گفت این را و خبرش را داد که حتی گفت بعد همهشان را میکشند؛ اِخبار کرد حتی به قیام مختار. این را خوب دقت کنید! دقت کنید شما آقا! شوخیبردار نیست کلمات ائمه ما؛ حتی اینجا اشاره به قیام مختار کرد و گفت همه اینها را میکشند؛ این و همه آنها ذلیل میشوند اینها؛ اما خوب این زمان میبرد؛ زمانبر است اینها. حرف ها را در ذات عرق میگوید. میخواستم این را بگویم. اینها بلافاصله نیست. لذا حسین(علیه السلام) دقیقاً تهیه این کار را دیده بود برای حفظ اسلام در عمود زمان، یعنی در آینده.
تلاش حضرت برای حفظ سنّت و جلوگیری از بدعت
من یک روایتی نقل میکنم؛ این روایت بسیار جالبی هم هست. مرحوم کلینی(رضوان ا... تعالی علیه) این را نقل میکند. روایت را سندش را به امام باقر(علیه السلام) میرساند؛ اشاره به اینکه روز عاشورا آن صحنهای که پیش آمد کرد و جریانی که روز عاشورا پیش آمد کرد؛ دخترش را صدایش کرد، گفت بیا، یک نوشته پیچیدهای بود، شاید بزرگ هم بوده است، این را داده است به دخترش، آن موقع زین العابدین(علیه السلام) بیمار بوده است؛ حضرت میدهد به دخترش میگوید این را بده به برادرت، آن نوشتههای پیچیده را دختر حسین(علیه السلام) میدهد به برادرش امام سجاد(علیه السلام).
امام باقر(علیه السلام) حالا میفرماید: قسم میخورد حضرت و به آن راوی میگوید که آن نوشتهها الآن پیش ما است و به دست ما رسیده است. خوب، بسیار خوب، به قول ما محتوا چیست؟ این راوی میگوید آقا، بفرمایید در این نوشتهها چه چیزی است؟ حضرت فرمود: به خدا قسم در این نوشتهها در این نوشتهها آنچه را که ابناء بشر احتیاج به آن دارند از زمانی که خلق شدهاند تا دنیا میخواهد از بین برود، تا آخر دنیا در این هست. که میگوییم اسلام کسر نگذاشته است از احکام. تمام احکام اسلامی در این بود؛ داد به او گفت بده به برادرت؛ الآن دست ما رسیده است.
چه بود حسین؟ اصلاً نمیشناسیم ما امام حسین(علیه السلام) را. روز عاشورا داده است که این را بده به برادرت که یک وقت نکند اسلام و احکام اسلامی مندرس شود. حفظ دین اسلام. تهیهاش را خوب دیده بود. میدانست که هدف آنها چیست. هدفگیریاش هم مشخص بود، خوب هم تهیه دیده بود، اما این زمانبر است، تدریجیُّ الحُصول است. همانطور که یزید نمیتواند دفعتاً کاری بکند -چون بیرونش میکنند- و حضرت این را هم میدانست، خیلی حسابرسیشده بود، برای خودش را هم میدانست که این مقابلهاش، این هم زمان میبرد، بعد میآیند چه کار میکنند؟
تلازم بین ایجاد بدعت و حذف سنّت
حالا عرض میکنم در باب بدعت -حالا این چه بسا زمینه بشود برای بحث دوم من که در این رابطه وارد میشوم- که گفتم تدریجیُّ الحُصول است. یک جملاتی است از علی(علیه السلام) در نهجالبلاغه این را میخوانم بعد این را توضیح میدهم برای شما، خطبه 145 دارد: بدعتی آشکار نگشت مگر آنکه به سبب او سنتی از بین میرود. بپرهیزید از بدعتها و بدعتگذاریها در آن راه روشنِ واضح قدم بگذارید؛ یعنی همان راه اسلام و پیروی از پیغمبر اکرم و احکام شرعی. زیرا امور قدیمی بهترین کارهاست و امور نو یعنی بدعتهای نو بدترین چیزهاست.
در اینجا علی(علیه السلام) به تعبیری یک تلازم درست میکند(یعنی ایجاد لازم وملزوم)؛ تلازم بین چه؟ تلازم بین یک بدعت و حذف یک سنّت؛ یعنی اگر یک روش جدید غیر اسلامی بیاید، یک روش اسلامی از بین میرود؛ تلازم درست کرد. اینکه من گفتم تدریجیُّ الحُصول است، همین است. یکی یکی میآورد؛ تا این را میآورد، یکی از احکام اسلام متروک میشد تا بتواند جایگزین کند یک روشی را در جامعه به جای یک روش دیگر؛ شرک بیاید، توحید برود؛ کفر بیاید، اسلام برود.
تدریجی بودن ِ هدم دین و جلوگیری از آن
هدم دین دفعی نیست؛ حضرت این را میدانست که هدم دین تدریجی است؛ همان طور که خود دین اسلام تدریجی بود. ببینید چه دقیق حسین(علیه السلام) همه را بررسی کرده بود. لذا مانعیّت از این هدم هم تدریجی است؛ به این معنا، میدانست حسین(علیه السلام) که اگر در این راه شهید بشود بعدها به تدریج جلوی این بدعتها گرفته میشود. لذا اسلام پابرجا میماند. لذا دقت کنید که حسین(علیه السلام) به نظر من، هم حرفهایش خیلی روشن است -اگر کسی همه اینها را بگذارد کنار هم- و هم کارهایش که دنبال این است.
محاجّه (احتجاج و دلیل آوردن) حضرت با دشمنان
حضرت میدانست که اینها خدعه میکنند و نمیخواهند چهره حسین(علیه السلام) مشخص بشود؛ خوب معلوم است، اگر تا میگفتند پسر پیغمبر است، همه میشناختنش. روز عاشورا شما ببینید میآید میگوید «بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی» آخر به من بگویید برای چه شما خون من را حلال میشمرید و میخواهید مرا بکشید؟ یکی از حرفهایش این است: آیا من حلالی را حرام کردم یا حرامی را حلال کردم؟ یعنی همان بدعتگذاری در دین. آن کسی را باید بروید بکشید که حرام خدا را حلال کرده است؛ شراب را ریخته است و بعد میبینید که میخورد؛ که حرمت شرب خمر، نصّ قرآن هم هست. چقدر قشنگ «بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی» انگشت را میگذارد روی بدعت.
بعد وارد که میشود نسبت به کارها، ببینید چه کار میکند؛ شما در تاریخ نگاه کنید اینها را دیدم در مقتل؛ یک جایی مینویسند
حسین(علیه السلام) رفت عبای پیغمبر اکرم را آورد و انداخت روی دوشش و آمد؛ در یک صحنه مینویسند عمامه پیغمبر را آورد و گذاشت روی سرش و آمد بین جمعیّت؛ اینها چه میخواهد بگوید؟ در یک صحنه قرآن را آورد و گذاشت روی سرش و آمد. شما اصلاً میفهمید اینها چه پیامهایی دارد؟ حسین(علیه السلام) با این اعمالش دارد میگوید من پیرو کتاب و سنّتم؛ این را میخواهم زنده نگه دارم.
(با اندک تلخیص از سخنرانی حضرت آیت ا... حاج شیخ مجتبی تهرانی – دهه اول محرم 1388)
**
موسی (علیه السلام) بر مردی بگذشت که دعا و تضرع همی کرد.
موسی(علیه السلام) گفت: «یا رب! اگر حاجت وی به دست من بودی روا کردمی.»
خدای تعالی وحی فرستاد به وی که من بر وی مهربان ترم از تو؛ ولیکن او دعا می کند و گوسفندان دارد و دل وی به آنان است و من دعای بنده مستجاب نکنم که دل وی به جایی دیگر باشد. موسی(علیه السلام) بدان مرد گفت: هر که دل با خدای تعالی گشت، حاجت وی روا شد.
***
آدرس وبلاگ کاروان منتظران ظهور:www.montazeranzoohor.parsiblog.com
***
الهی عاقبت محمود گردان
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ