هو الجمیل
متقین4
ادامه خطبه همام (خطبه 193، اوصاف متقین):
7.ولو لا الاجل الذی کتب الله علیهم لم تستقر ارواحهم فی اجساد هم طرفه عین شوقا الی الثواب، و خوفا من العقاب
و اگر نبود اجلی که خداوند برایشان مقرر فرموده جانهایشان دمی در خانه های جسم آرام نمیگرفت از شوق پاداش کردارشان و بیم از عقاب.
در دل عاشق چیست؛ جز التهاب دیدار معشوق؟ و آرزوی سالک چیست جز رسیدن به بارگاه مقصود؟ متقی عمری چشم از آن جهت بر جهان بسته است که بر چهره معشوق بگشاید و عارف، خانه دل از آن رو از اغیار تهی کرده است که پای معبود به خانه باز شود. (مرافقت ابرار کجا و معاشرت اشرار کجا؟ به چه فروخته ام!!)
اگر این پرنده بی قرار را، زنجیر اجل در پای نبود کی لحظه ای در این لجنزار دوام آورده بود؟ عاشقی که در این دنیا جز رضای معشوق طلب نکرده و جز خواست معشوق نخواسته و … چرا ماندن را بخواهد؟
8. عظم الخالق فی انفسهم فصغر مادونه فی اعینهم
عظمت خالق در وجودشان چنان کرده که ما سوی را در نظرشان کوچک و حقیر جلوه گر ساخته است. آنچنان خدا تمامی حجم دلشان را اشغال کرده که جا برای غیر خدا نمانده است. به جامی که از دست معشوق نوشیده اند الی الابد حلقه بندگی در گوش کرده اند.
پرنده اگر لذت آزادی و پرواز را بفهمد، پای به هیچ دامی تخواهد سپرد. پرنده اگر در اوج پرواز کند هیچ دانه ای به چشمش بزرگ نخواهد آمد.
متقین از آن رو دست به گناه نمیبرند که لذت هیچ گناهی را در قبال نارضایتی معبود لذت نمی بینند.
«لا تنظر الی صغر الخطیئة و لکن انظر الی من عصیته»
« به کوچکی گناه ننگرید ببینید که بر چه بزرگی عصیان میکنید»
دل آنچنان وسیع است که آشیان خداست و آنچنان تنگ است که دو عشق را در خود جای نمی توان داد .
خلوت دل نیست جای صحبت اغیار
?. فهم و الجنه کمن قدرآها ، فهم فیها منعمون و هم و النار کمن قدر آها فهم فیها معذبون
بهشت را انگار که می بینند و در آن غرق نعمتند و آتش دوزخ را انگار به مشاهده نشسته اند و در آن عذاب می شوند.
جهنم و بهشت پوشده نیست. حجاب بر چشمان ماست. پرده بر دیدگان ماست.
(خطبه?? : اگر شما ببینید آنچه مردگان شما دیدند، ضجه میزنید، فغان می کنید، بیتابی و زاری و لابه می کنید و از اعماق جان خویش فریاد «سمعنا و اطعنا» سر می دهید. لیکن افسوس که بر شما پوشیده است آنچه بر آنها هویدا است. و به زودی پرده برداشته خواهد شد و حجاب دریده خواهد گشت.)
(با دخل و تصرف از کتاب: متقین؛ سید مهدی شجاعی)
**
دنیا میدان بزرگ آزمایش است که هدف آن جز عشق چیزی نیست. در این دنیا همه چیز در اختیار بشر گذاشته شده، وسایل و ابزار کار فراوان است، عالیترین نمونه های صنعت، زیباترین مظاهرخلقت، از سنگریزه ها تا ستارگان، از سنگدلان جنایتکار تا دلهای شکسته یتیمان، از نمونه های ظلم و جنایت تا فرشتگان حق و عدالت، همه چیز و همه چیز در این دنیای رنگارنگ خلق شده است. انسان را به این بازیچه های خلقت مشغول کرده اند. هر کسی به شأن خود به چیزی می پردازد، ولی کسانی یافت می شوند که سوزی در دل و شوری در سر دارند که به این بازیچه راضی نمی شوند. این نمونه های زیبای خلقت را دوست دارند و می پرستند.
**
مناجات
خدایا! هدایتم کن! زیرا میدانم که گمراهی چه بلای خطرناکی است.
خدایا! هدایتم کن! که ظلم نکنم، زیرا میدانم که ظلم چه گناه نابخشودنی است.
خدایا! نگذار دروغ بگویم، زیرا دروغ ظلم کثیفی است.
خدایا! محتاجم مکن که تهمت به کسی بزنم، زیرا تهمت، خیانت ظالمانهای است.
خدایا! ارشادم کن که بیانصافی نکنم، زیرا کسی که انصاف ندارد شرف ندارد.
خدایا! راهنمایم باش تا حق کسی را ضایع نکنم، که بیاحترامی به یک انسان، همانا کفر خدای بزرگ است.
خدایا! مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده، تا حقایق وجود را ببینم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم.
خدایا! پستی دنیا و ناپایداری روزگار را همیشه در نظرم جلوهگرساز، تا فریب زرق و برق عالم خاکی، مرا از یاد تو دور نکند.
خدایا! من کوچکم، ضعیفم، ناچیزم، پرکاهی در مقابل توفانها هستم، به من دیدهای عبرتبین ده، تا ناچیزی خود را ببینم و عظمت و جلال تو را براستی بفهمم و به درستی تسبیح کنم.
خدایا! دلم از ظلم و ستم گرفته است، تو را به عدالتت سوگند میدهم که مرا در زمره ستمگران و ظالمان قرار ندهی.
خدایا! میخواهم فقیری بینیاز باشم، که جاذبههای مادی زندگی، مرا از زیبایی و عظمت تو غافل نگرداند.
خدایا! خوش دارم گمنام و تنها باشم، تا در غوغای کشمکشهای پوچ مدفون نشوم.
خدایا! دردمندم، روحم از شدت درد میسوزد، قلبم میجوشد، احساسم شعله میکشد، و بندبند وجودم از شدت درد صیحه میزند، تو مرا در بستر مرگ آسایش بخش.خستهام، پیر شدهام، دلشکستهام، ناامیدم، دیگر آرزویی ندارم، احساس میکنم که این دنیا دیگر جای من نیست، با همه وداع میکنم، و میخواهم فقط با خدای خود تنها باشم.
خدایا! به سوی تو میآیم، از عالم و عالمیان میگریزم، تو مرا در جوار رحمت خود سکنی ده.
(بر گرفته از نیایشهای شهید دکتر مصطفی چمران)
**
چنـــــد قرن است که احرام تماشــا داریم بر زبـــــان نام احــــورایی مــــــولا داریم
شیعه گفتیم ولی جای عمـــــل خالی بود شیعه بودیم ولی مشـــق دغـــــل عالـی بود
حرف همسایه شنیدیم که دزد آمــــده است و شنیــــدیم که یک حرمت غارت شده است
حرف همسایه شنیــدیم که بیـــماری هست یک مسلمان نه ، که انسان گرفتــــاری هست
شیعه هستیم ولی شیـــعه حرفـــی هستیم آدمی تــــازه ولی آدم برفـــــــــی هستیم
شیعه امروز غریــــب است حقیـقت این است خسته از دست فریب است، حقیقت این است
مــرد کم نیست ولی شیعه ی مولایــــی کم زن بســی هست ولی شیــعه ی زهرایی کم
شیـــــعه هستیم ولی لایــق مولا هستیــم؟ لایـــق آنچه که داریم تمنـــــــا هستیم؟
نه، به قران که فقط حرف، عمل تعطیل است عشق در وسوسه ی نان و عسل تعطیل است
***
و من ا... التوفیق
یا علی مدد
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ