هو الجمیل
متقین3
ادامه خطبه همام (اوصاف متقین):
?.غضوا ابصارهم عما حرم ا... علیهم
از آنچه خداوند حرام کرده چشم می پوشند.
بر غرفه دل دریچه چشم بسته می دارند تا گرد هواهای نفسانی، زلال آینه دل را تیره نگردانند. و دل را هوس نظاره از بام دیده پدید نیاید.
تقوا را مراتبی است اولین مرتبه آن پرهیز از محرمات است. شخص با تقوا همچنان که در مدارج تقوا بالاتر می رود محرمات تازه ای را احساس میکند. دل آدمی به فرمان حواس است. مجاری حواس انواع اطلاعات را به مغز و دل آدمی می ریزند.
در قرآن هست که تفاوت شخص خداپرست نسبت به غیر خدا پرست در این است که اولی یک طلبکار دارد ولی دومی هزاران طلبکار (دلخوشی ها، ترس، نا امیدی، که از حواس به دل منتقل شده و روح ما را طلبکار است) .... (زمر، ??)
جان همه روز از لگدکوب خیال
وز زیان و سود و از خوف زوال
**
نی صفا میماندش نی لطف و فر
نی به سوی آسمان راه ســـفر
(مثنوی مولانا)
پس مهمترین دریچه آنها همین دیدن ها و شنیدن ها است. پس آدمی نباید به هر سخن گوش دهد و هر مطلبی را بخواند و با هر کس مصافحه کند و ...
کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
خود ندانستی به جز تو جان معنی دان من
**
غیر رویت هر چه بینم نور چشمم کم شود
هر کسی را ره مده ، ای پرده مژگــان من
(کلیات شمس)
اما آنچه گفته شد نه فقط از محرمات فقهی است بلکه با صعود و تهذیب تدریجی نفس، باید از کمند هر فتنه گر غفلت آفرینی گریخت. چرا که اگر چیزی اجازه ورود یافت، مهر خود را بردل خواهد زد. و خاطره آن در روان باقی خواهد ماند.
پیامبر (ص) به امیر المؤمنین می فرماید:
تمامی چشم ها در قیامت گریانند مگر سه چشم:
چشمی که برای خدا بیدار بماند.
چشمی که بر حرام خدا بسته شود.
چشمی که از خشیت خداوند گریان گردد.
?. و وقفوا اسماعهم علی العلم النافع لهم
و گوش دل را فقط به علومی که برایشان نافع است میسپارند.
طلب علم بر هر مرد و زن (مسلمان) است. دراینکه علم خوب است شکی در آن نداریم. ولی چه علمی!!! خداوند ما را به فراگیری علوم نافعه (علوم سودمند) فراخوانده است. علم غیر نافع برای مثال ساده تلف کردن عمر است. یاد گرفتن اشعار ایرج میرزا (برای مثال) چه سودی دارد.
بالاترین مرتبه حکمت خوف از خداست و تا کسی به مقام خوف از خدا نرسد حکــیم نامیده نمیشود.
6.نزلت انفسهم منهم فی البلاء کالتی نزلت فی الرخاء
در بلا و فتنه و سختی چنانند که دیگران در آسایش و راحتی.
بلا را نه تنها به شکوه نمی گشایند که در آغوش می فشرند و خدا را به اعطای سختی ها و مشقات سپاس می گویند.
برای راحتی نیامده اند و به طمع آسایش نمی زیند که سختی عذابشان دهد. دنیا را زندان خویش میدانند. تپه های ناملایمات را یکی پس از دیگری می پویند و چشم از افق رضایت خداوند بر نمی دارند.
ترسم کزین چمن نبری آستین گُل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
باده بلا در جام ایمان آدمی می ریزند و چشم مؤمن عاشق، مشتاقانه خیره دستهای ساقی است که به میزان باده بلا، عمق ایمان خویش بشناسد.
در طریق عشق و در وادی ایمان هر چیز که دل بر توجه معشوق و التفات معبود باشد شیرین است و دوست داشتنی؛ هر گلستانی که برق توجه و رضای نگاه معشوق در آن نباشد عذاب است و خسران جبران نشدنی.
(با دخل و تصرف از کتاب: متقین؛ سید مهدی شجاعی)
**
خلوت
آیا زمانی که خلوت برایت رخ دهد که اجباراً در خلوت بروی و یا اختیاراً از مردم جدا شوی، از تنهایی وحشت میکنی یا نمیکنی؟
اگر تو خودت را کشف کرده بودی، وقتی در خلوت با خودت بودی، نیازی به هیچ چیز نداشتی. اینکه در خلوت وحشت میکنی برای این است که با خودت هم نیستی، خودت را هم گم کردهای، خودت را باختهای.
این است که روح و حقیقت عبادت که توجه به خداست، باز یافتن خود واقعی است. خوشا به حال آن تنها و بدنهایی که روحهاشان فقط درد تن خودشان را احساس میکنند و خوشا به حال آن بدنی که روحش فقط درد بدنش را احساس میکند، چون آن روح دائما در فکر این است که ناراحتیهای این بدن را از بین ببرد. ولی دشوار است حال آن بدنی که روحش، تنها روح خودش نیست، روح همه بدنهاست. یک روح، درد همه را به تنهایی احساس میکند.
روحها وقتی بزرگ شد، وای به حال آن بدنها! روح وقتی بزرگ شد و روح همه بدنها شد و درد همه را احساس کرد، کارش به آنجا میکشد که مجازات میبیند، برای چه؟ برای غافل ماندن از حال یک بیوه زن و چند یتیم. میان کوچه، زنی را میبیند که مشک به دوش گرفته است، نگاه میکند.
علی(ع) آدمی نیست که بی تفاوت از کنار این مناظر بگذرد. علت ندارد که یک زن خودش آب کشی کند، حتماً کسی را ندارد یا کسی دارد ولی او به حال این زن نمیرسد. فوراً خودش جلو میرود، نمیگوید آی شرطه! آی پاسبان! آی نوکر! آی غلام! آی قنبر! تو بیا، خودش جلو میرود. با کمال ادب میگوید: خانم! اجازه میدهید شما را کمک دهم و من مشک آب را به دوش بکشم؟ این زحمت را به من بدهید. آن زن میگوید خدا پدر تو را بیامرزد.
به خانه آن بیوه زن میرود. همین که مشک را زمین میگذارد، استفسار میکند که ممکن است برای من توضیح بدهید که چرا خودتان آب کشی میکنید؟ شاید مردی ندارید؟ میگوید بله، اتفاقاً شوهر من در رکاب علی بن ابیطالب کشته شد. من هستم و چند تا یتیم. این کلمه را که میشنود، سرتاپایش آتش میگیرد. نوشتهاند آن شب وقتی برگشت و به خانه رفت، تا صبح خوابش نبرد. صبح، نان و گوشت و خرما و پول با خودش بر میدارد و با عجله میرود و در خانه همان زن را میزند.
میگوید کیستی؟ میفرماید : من همان برادر مؤمن دیروز تو هستم. به سرعت گوشتها را کباب میکند و به دست خودش در دهان یتیم ها میگذارد و یتیمها را روی زانو مینشاند و [آهسته] به آنها میگوید که از تقصیر علی که از شما غافل مانده بگذرید. آنگاه تنور را آتش میکند.
وقتی سر تنور میرود، صورتش را به آتش نزدیک میکند، حرارت آتش را احساس میکند، [با خود میگوید:] علی! حرارت آتش دنیا را بچش و آتش جهنم یادت بیاید، تا دیگر از حال مردم غافل نمانی.
بدنی که باید جور بکشد اینطور است، بدنی که روحش روح همه مردم است، اینطور است.
از کتاب انسان کامل
متفکر شهید استاد مرتضی مطهری
**
ای خداوند غافرالخطیئات!
از تو بخشنده تر کیست؟ از تو پوشاننده تر کجاست؟ از تو درگذرنده تر کدام است؟
ما حیا نمی کنیم از گناه کردن و تو حیا می کنی از نبخشیدن.
ما حیا نمی کنیم از نیامدن و تو حیا می کنی از در نگشودن.
به ما ذره ای حیا عنایت کن.
***
و من ا... التوفیق
یا علی مدد
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ