متقین5
ادامه خطبه همام (خطبه 193، اوصاف متقین):
10.قلوبهم محزونه
دلهایشان غمگین است، ابر اندوه بر آسمان قلبشان سایه انداخته.
اگر آدمی «یوم تبلی السرائر» را باور کند می تواند ذهن و دل به مکاید بسپارد؟
اگر آدمی «یوم لا ینفع مال و لا بنون» را اعتقاد بیابد، می تواند به داشته های خود دل خوش کند؟
اگر آدمی مفهوم «یوم الحسره» را باز شناسد می تواند جز به کار آخرت به کار دیگری پردازد؟
اگر کسی تنها گوش دل به همین یک کلام بسپارد که: «ولتنظر نفس ما قدمت لغد» می تواند آنی را به غفلت بگذراند؟
این که دلخوشیم به آنچه اطراف ماست، از این روست که بیخبریم از آنچه در انتظار ماست.
??. و شرورهم مأمونه
از متقین بیم بدی نمی رود.
«حب الدنیا رأس کل خطیئه» (عشق به دنیا سر منشأ همه شرها و فسادها است)
??. و اجسادهم نحیفه
و بدنهایشان لاغر و نحیف است.
مثال حال متقی مثال حال زندانی است که در بند است. شب و روز نمیشناسد؛ خواب و خوراک فراموش کرده و ... . دنیا هم زندان متقین است.
وقتی که روح در افقی دیگر سیر میکند پرداختن به جسم مفهوم می یابد.
از کیمیای مهر تو زر گشت روی من
آری به یمن لطف شما خاک، زر شود
??. وحاجاتهم خفیفه
آنها خواسته هایشان خفیف و اندک است. بیشتر از آنچه بدان ناچارند، نمی طلبند و زیاد بر نیاز ناگزیر آرزو نمی کنند. مقیم نیستند، مسافرند و بار خود سنگین کردن عاقلانه نمیدانند؛ کوله بار مایحتاج را هم به زحمت میکشند.
زاهد آنست که خانه ای ندارد که از ویرانی اش بهراسد و غمناک گردد؛ فرزندی ندارد تا از مردنش محزون شود؛ از دنیا چیزی ندارد تا از دست دادن آن اندوهگینش کند؛ کسی نمیشناسدش تا از خدا آنی توجهش را به خود مشغول کند و از قوت لا یموت اضافه ندارد تا باز خواست شود.
??. و انفسهم عفیفه
و جانهایشان پاک و بی آلایش است. چون شبنم زلال سحری بی رنگند. به بکارت سپیدترین برف های بلندترین قله های دست نیافتنی ترین کوه ها طعنه میزنند.
گویی عفاف با باران زلال می ماند که گرد از اعمال دیگر می شوید و پاکشان میگرداند. ولی التفات به عفت جوارح، همه عفت نیست.
در اینجا بحثی فراتر از بحث جوارح است «نظرت فی قلبه» است. برای رسیدن به چنین گلستانی از عفاف، ناگزیر از وادی حیاء باید گذشت. اگر دل قدم به وادی حیاء بگذارد، جسم قدم به خلاف نخواهد گذاشت.
اگر حیاء در تو نیست هر چه میخواهی بکن.
??. صبروا ایاما قصیره اعقبتهم راحة طویله ، تجاره مرحبه یسرهالهم ربهم ارادتهم الدنیا فلم یریدوها و اسرتهم ففدوا انفسهم منها .
چند روز دنیا را دندان بر جگر می نهند تا به آسایش ابدی دست یابند . دنیا آنان را می طلبد و آنان از چنگالش می گریزند . دنیا اسیرشان می گیرد و آنان جان خویش فدای رهایی از اسارت می کنند .
مگر نه اینکه « الناس نیام و اذا ماتوا انتبهوا » مردم در خوابند و پس از مرگ بیدار می شوند.
شبهای متقین
??. اما اللیل فصافون اقدامهم تالین لاجزاء القرآن : یرتلونه ترتیلا ، یحزنون به انفسهم و یستثیرون به دواء دائهم ، فاذا مروا بایة فیها تشویق رکنوا الیها طمعا و تطلعت نفوسهم الیها شوقا و ظنوا انها نصب اعینهم و اذا مروا بایة فیها تخویف اصغوا الیها مسامع قلوبهم و ظنوا ان زفیر جهنم و شهیقها فی اصول اذانهم .
شبانگاه بر پا می ایستند و آیات قرآن را با تأمل و اندیشه ای عمیق تلاوت میکنند. جانهایشان را به قرآن جلای حزن می بخشند و درمان دردهایشان را از قرآن میجویند. آنگاه که بر آیه ای شوق برانگیز می گذرند، بالهای اشتیاق و طمع گشاده میگردانند و به سوی مراقبت روح بخش خداوند پر می کشند و خود را بر ستیغ قله وعده های خداوند می بینند.
و آنگاه که بر آیه هول انگیز می گذرند پنجره گوش دل به مواعید عذاب خداوند می گشایند ...
دریغا ! ما از قرآن جز حروف سیاه و سپید کاغذ نمی بینیم. (با دخل و تصرف از کتاب: متقین؛ سید مهدی شجاعی)
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ