آدمهای برفی! ... :
(توجّه! : مخاطب این نوشته، اوّل خودم میباشم! باشد که دچار حُسنِ عاقبت گردیم!)
نه انجماد و یخزدگی مطلوب است، نه وارفتگی و نداشتن قوام و استحکام.
آن یکی(قسمتِ اولِ جملة بالا!)، به بسته شدن ذهن و دل و باور، به روی دریافتهای جدید میکشاند، این یکی(قسمتِ دومِ جملة بالا!) به لغزیدن و هر روز تابع یک موج شدن و در پی هر صدا و آوازی راه افتادن و خودباختگی و غربزدگی و مسخ هویّت و خیلی از اینگونه آفتهای دیگر میانجامد.
القاءات فرهنگی بیگانه، گاهی مثل آفتاب، آب میکند و گاهی مثل آتش میسوزاند و گاهی مثل زهر، از پای در میآورد و گاهی مثل سنگ، میشکند و خورد میکند.
بسته به این که برف باشی که آب شوی،
یا پنبه باشی که بسوزی،
یا جاندار باشی که مسموم شوی،
یا شیشه باشی که به سنگ بیگانه بشکنی.
آدمهای برفی، شکل و شمایلی دارند، آدمنما؛ ولی عناصر، تجهیزات و محتوای آدم را ندارند. چهرهشان گول زننده است، مثل مترسک. شخصیت مجسمهای دارند، اما بیروح و فاقد تشخیص و بصیرت.
آنچه به انسان هویّت میدهد، فکر و ایمان او، اراده و انتخاب او، پیشینه فرهنگی و تربیت خانوادگی او و سنّتهای شایسته و عقلانی اوست.
آنکه مرز خوب و بد و زشت و زیبای اخلاقی را نمیشناسد،
آنکه فرهنگ خودی و بیگانه را تشخیص نمیدهد،
آنکه با کمترین بهانهای، از فرهنگ و سنن دینی و ملی خود دست میکشد و به آنها پشت پا میزند،
آنکه براحتی جذب موجهای گذرا و ناپایدار میشود،
هر روز به رنگی و هر لحظه به شکلی در میآید،
غرب فرو رفته در «توحّش مدرن» را قبله آمال خود میداند و به آسانی جامه آداب و سنن را از اندام «رفتار اجتماعی» خویش بیرون میآورد و به «برهنگی فرهنگی» خود میبالد،
آری ... چنین کسی آدم برفی و یخی است. آدمهای برفی، همیشه معبر و گذرگاه «فرهنگ مهاجم» و جاده صافکنِ
«تهاجم فرهنگی»اند. حرفشان تکرار بوقهای بیگانه است و عملشان تقلید از الگوهای اجنبی. اینگونه آدمها، پشت کوه قاف نیستند. کنار ما و میان ما هستند.
مواظب باشیم مثل آنها «آب» نشویم! ... (بدون دخل و تصرف از کتاب: از همدلی تا همراهی – جواد محدّثی)
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ