مهدویت (9) - انتظار فرج (انقلابی ماندن، همه جا، همه وقت) (3):
گفتیم: ما جوان ها باید خود سازی کنیم، باید کتاب بخوانیم، بچه مسجدی نادان، بچه مسجدی که از اسلام چیزی نمی داند کافی نیست. و گفتیم: حضرت دیدن و دیدار حضرت که بازی نیست! مسئله انتظار با همه چیز متفاوت است. و گفتیم: انتظار فرج یعنی من همیشه یک چریکی و مبارز خواهم ماند. انتظار فرج یعنی من یک مجاهد هستم و مجاهد خواهم ماند.انتظار فرج یعنی سرنوشت همه بشریت برای من مهم است. انتظار فرج یعنی این، یعنی من آماده شهادت هستم. انتظار فرج یعنی آمادگی برای نبرد علیه زرسالاران و زورسالاران و پدران تزویر مذهبی معنوی. انتظار فرج یعنی، هر لحظه که لازم شد بتوانیم بکنیم و کنده شویم. و گفتیم: آیا انتظار فرج کار آسانیست؟!
و اما ... انتظار یعنی انتظار برای اون ساعت و لحظه ای که اسم رمز یک عملیات سراسری را بشنویم که شرق و غرب زمین را به سرعت در بر خواهد گرفت. انتظار یعنی آمادگی برای تصفیه جهانی انلگهای تاریخ، تصفیه جلادان و دجالان، روز لایروبی همه مجاری حیات و زندگی، یعنی ارتباط بشر با حقوق بشر برای اولین بار حقیقتاً برقرار بشود. در فرهنگ شیعی و علوی و مهدوی منتظر مهدی کسی است که مشکلش مشکل خودش فقط نیست، مشکل همه بشریت مشکل اوست، یعنی جهانی فکر می کند و می گوید عجل علی ظهورک.
قیام مهدی و عدالت که می گویند فقط جنبه مادی اش نیست که آقا بیا انشاء ا... بین همه ما روغن و شکر و ... تقسیم می کند، هر روز صبح در خانه هایمان کیک و نوشابه و ساندیس را خود اصحاب حضرت تحویل ما می دهند، مسئله خیلی بالاتر از این حرف هاست. عدالت مادی یعنی سهم زندگی، همه آحاد بشر حق دارند زندگی شرافتمندانه و متوسط معنوی و مفرح نسبی، مادی داشته باشند. اما این سهم فقط سهم مادی نیست، فقط مسئله شکم و زیر شکم نیست، سهم مادی و بالاتر از آن سهم معنوی و عقلانی است. رشد بشر، کرامت انسان، که کرامت از گرسنگی مهمتر است. رسیدن به یک سطحش این است که در این عالم گرسنه ای نباید باشد. نباید یک اکثریت گرسنه باشند و یک اقلیت بخورند تا بالا بیاورند. همه بشر باید در رفاه نسبی باشند.
همه جوامع بشری باید امن باشند. نه اینکه یک ترقه در خیابان های واشنگتون یا لندن یا پاریس منفجر بشه دیگه آن ها بگویند ما حق داریم هفت، هشت کشور را به خاک و خون بکشیم و ... امنیت برای همه ... در روایت داریم وقتی آقا ظهور می کنند در هیچ جای عالم خرابه ای باقی نمی ماند. امروز اکثریت بشریت برده چند تا قدرت در دنیا هستند. دیگر دروغ گفتن غیر عادی است، خیانت کردن غیر عادیه، و همه مسائل اخلاقی و معنوی رشد می کند. به عبارتی حضرت روح و عقل مردم را رشد می دهند. در روایت هست زمانی که حضرت ظهور می کنند برادر دست تو جیب برادر می کند و او نمی پرسد برای چه، نمونه هایش را ما حتی در زمان جنگ و اوایل انقلاب می دیدیم.
او می آید و انتقام حسین ابن علی (علیه السلام) را از یزید و یزیدیان تاریخ می گیرد و انتقام همه مظلومین جهان را. ما آن روز موظفیم به مبارزه نه تسلیم، انتظار مبارزاتی نه انتظار یک آدم مفلوک، تسلیم، بی ایمان، ترسو، راحت طلب، عیاش، که به اسم اینکه آقا میان و خودشان کارها را درست می کنند از خودش سلب تکلیف می کند. اینجور تیپ ها وقتی آقا نیستند می گوییم آقا مبارزه کن، زندان برو، تن به خطر بده، به شکنجه، به شهادت، به نبرد، از مال و از جانت بگذر؛ می گویند تا آقا نیاید کاری نمی شود کرد! باید آقا بیاید، بعد هم که آقا می آید می گوییم خوب آقا آمدند: حالا ملحق شو و شروع کن، می گویند: آقا که آمدند ما چه کاره هستیم، آقا خودشان انشاء ا... کارها را حل می کنند، این نوع منتظران مهدی هیچ وقت منتظر مهدی نبوده اند و نخواهند بود.
ادامه دارد ... انشاء ا...
(با اندک تلخیص از سخنرانی استاد رحیم پور – طرحی برای فردا 13)
به بهانه سالروز شهادت سید شهیدان اهل قلم، سید مرتضی آوینی:
بخشی از بیعت نامه «شهید آوینی» با «مقام معظم رهبری»؛
شهید آوینی خطاب به مقام معظم رهبری: ما با حضرتعالی به عنوان وصی امام امت (ره) و
نایب امام زمان (روحی له الفداه) تجدید بیعت کرده ایم و تا بذل جان در راه اجرای فرامین شما ایستاده ایم بسیارند کسانی که می دانند شمشیر زدن در رکاب شما برای پیروزی حق از همان ارجی در پیشگاه خدا برخوردار است که شمشیر زدن در رکاب حضرت حجت (روحی له الفداه) و نه تنها آماده که مشتاق بذل جان هستند.
سرِ ما و فرمان شما.
کمترین مطیع شما سید مرتضی آوینی.
به بهانه سالروز شهادت امیر، سپهبد، صیاد شیرازی (خودمانی بگویم صیاد دلها):
دختر شهید صیاد شیرازی نقل می کند: سال قبل از شهادت، پدرم برای چند ماهی هفتهای یک بار در حضور مقام معظم رهبری جلسهای داشت. خودش می گفت که خستگی کار هفته را فقط با یک تبسم آقا از تن بیرون میکند.
***
«اِنَّ الاِسلامَ بَدئُهُ مُحَمَّدیٌّ وَ بَقائُهُ حَسِینیٌّ»
مصلح غیور(7)
مروری بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به قیام و حرکت امام حسین(علیه السلام) بود که گفتیم صحیفهای است از درسهای گوناگون در ابعاد گوناگون برای ابناء بشر، در بُعد معرفتی، در بُعد فضیلتی انسانی، دنیوی، اخروی، فردی، اجتماعی؛ و هدفمند بود و هدف حسین(علیه السلام) اصلاح امت جدش بود و عرض کردم منشأ آن هم غیرت دینی حسین(علیه السلام) بود و حفظ دین اسلام بود -که بالاترین و ارزشمندترین هدف، حفظ دین است- و مانع شدن از بدعت و هدم دین بود.
یقین حضرت به قصد براندازی یزید
خوب، بحث ما جلسه گذشته به اینجا رسید که حسین(علیه السلام) این معنا را احراز فرموده بود که با آمدن یزید و در دست گرفتن حکومت اسلامی توسط او، دین اسلام هدم میشود؛ یعنی یقین داشت حضرت به کفر او -کفر باطنی او- با شواهدی که گفتیم که حتی اصحاب پیغمبر مثل عبدا... بن عباس هم میدانستند. خوب این معنا احراز شده بود و حالا ممکن است کسی را احراز کفرش را بکنیم در یک جایگاهی؛ نه، بلکه احراز این را هم کرده بود که این تصمیم براندازی دارد نسبت به اسلام. حالا کسی ممکن است من میدانم ظاهرش مسلمان است ولی باطناً میدانم کافر است؛ با او مشکلی نداریم، نه، بحث براندازی بود، هدم دین اسلام بود؛ که در این جلسه چگونگی این هدم را هم عرض میکنم.
اقرار یزید به قصد براندازی
عرض کردم یزید هم اینقدر شعور این را نداشت که مشتش را باز نکند و لذا بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) در همان جلسه این را ابراز کرد که میخواست برگرداند جامعه را از نظر دینی به همان قبل از اسلام؛ که آنجا این تعبیر را کرد که آرزو میکنم که پدران من، سردمداران جنگ بدر میبودند و به من میگفتند دست مریزاد ای یزید! شعرهایش این بود همهاش؛ خیلی روشن هم گفت. بعد هم که آمد و انکار کرد «لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فَلا...» یعنی قشنگ، هر دو تا را گفت: عدم اعتقادش به اسلام را گفت؛ گفت آنچه پیغمبر کرد، یک بازی سیاسی بود؛ از این طرف هم گفت ای کاش این اشیاخ من، پدرانم مثل ابوسفیان و امثال اینها، سردمدارن جنگ بدر میبودند و میگفتند دست مریزاد! یعنی تو داری صحنه را برمیگردانی؛ خیلی روشن است اینهایی را که میگویم.
انتخاب شهادت، برای بقاء دین
بسیار خوب، از این طرف هم حسین(علیه السلام) این هم مشخص بود که او یگانه کسی بود که میتوانست هدف او را مانع آن بشود که این تحقق پیدا نکند؛ او هم میدانست خودش است و میدانست که آن هم به شهادتش است. این را هم خوب دقت کنید، جلسه گذشته گفتم انسانی که هدفمند است و هدف با ارزش و والایی دارد، مرگ را انتخاب میکند برای زنده شدن هدفش و هدفی هم ارزشمندتر از حفظ دین اسلام نبود؛ لذا حسین(علیه السلام) شهادت را انتخاب کرد برای بقای این هدف. اینهایی را که میگوییم همه اینها جوابگوی یک سنخ مسائلی است که در نوشتهها هم هست و در گفتهها هم میآید و میخواهم اینها را دانه دانه بگویم و بروم جلو، لذا خود حسین(علیه السلام) روز عاشورا هم جزء رجزهایش که نقل میکنند این بود «إِن کانَ دینُ محمد لَم یَستَقِم إِلّا بِقَتلی یا سُیوف خُذینی» خیلی روشن، بعداً خیلی حرفها دارد خیلی روشن بود، هیچ پیچیدگی در آن نداشت.
تدریجیّ الحصول بودنِ مسائل اجتماعی
حالا مطلبی را میخواهم اینجا عرض کنم و آن این است که ما میگوییم یک سنخ مسائل هستند که اینها دفعیُّ الحُصولند (یعنی یک دفعه حاصل میشوند) و یک سنخ امور هستند تدریجیُّ الحُصول(یعنی به تدریج حاصل میشوند) هستند؛ یک جامعهای را انسان بخواهد از نظر نگرش و بینش، اینها را عوض کند، این یکی از مسائلی نیست که دفعیُّ الحُصول باشد؛ تدریجیُّ الحُصول است؛ زمان میبرد؛ در عمود زمان حاصل میشود. این یک مطلب و او این است که یک سنخ مسایل هم هست که اگر بخواهی ارائه کنی چه بسا همسو نباشد با آنچه در فضای جامعه حاکم است و این واکنش عکس پیدا کند.
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ