مهدویت(4):
مروری بر گذشته: راه اصلی برای کسب محبت و تحصیل لیاقت دیدار امام عصر(روحی له الفداه) معرفت به آن حضرت است. طریق صحیح معرفت هم، کتاب ا... و سنت است. یعنی تمسک به قرآن و تفکر در نصایح و سخنان ائمه(علیهم السلام) آن هم در این عصر... که اکثریت مردم این دو را که پیامبر(صلی ا... علیه و آله) به عنوان ثقلین در میان ما نهادند، رها کرده و به رأی خود عمل می کنند.
آیات و روایات و احادیث درباره عظمت مقام حضرت حجت(روحی له الفداه) و ابعاد فضائل و کمالات آن حضرت بسیار دامنه دار و فراوان است. اینک بر ما واجب است که عمیق بنگریم و دقیق بیاندیشیم که امام زمانمان کیست؟ و دارای چه مقامی است؛ ذات پاک آن حضرت اول آفریده خداست و تمام عالم ملک و ملکوت و همه مخلوقات از جن و انس و ملک و سایر موجودات و آفریدگان به خاطر ایشان آفریده شده اند.
خلاصه اینکه شاهراه (میانبر) رسیدن به آل ا... و از آن طریق خودِ ا... محبت واقعی نبست به ایشان است و راه رسیدن به این محبت خالص، معرفت و شناخت است. (کتاب: پیام امام زمان(عجل ا... تعالی فرجه) – سید جمال الدین حجازی)
در پیِ خویشتنِ گمشده :
(توجّه! : مخاطب این نوشته، ابتدا، خود اوّل شخصِ مفردِ جمع آورندة این مطلب میباشد! باشد که دچار حُسنِ عاقبت گردیم!)
برای پیدا کردن «خود»، چقدر حاضرید خرج کنید و مایه بگذارید؟
یا برای اینکه دیگران به یافتن خودشان موفق شوند، تا کجا و چه مقدار حاضرید فداکاری کنید؟ وقتی کیف، دوچرخه یا ماشین خود را گم می کنید، خیالتان آشفته و افکارتان پریشان می شود، به هر جا سر می زنید، از این و آن می پرسید و برای یافتن آن خرج ها می کنید. بعضی ها حتی جایزه هم تعیین می کنند و برای یابنده، مژدگانی هم در نظر می گیرند، چون آن چیز گمشده در نظرشان با اهمیت است.
تلاش برای پیدا کردن یک کتاب یا ساعت تا حدی است، و کوشش برای یافتن یک کیف پر از اسناد و مدارک، بیشتر. یعنی هر چه گمشده یا سرقت شده، گرانبهاتر باشد، غصه از دست دادنش بیشتر و تلاش برای یافتن آن هم بیشتر است.
پول ارزش دارد، ولی اگر فرزند کسی را بدزدند، حاضر است برای یافتن آن، همه دارایی اش را خرج کند. اگر خود او ربوده شود، برای رهایی یافتن از چنگ آدم ربایان هر چه بخواهند می دهد، چرا که خودش را بیش از هر کس و هر چیز دوست دارد.
حال این خود گمشده یا ربوده شده چیست؟ تنها جسم و پیکر اوست؟ یا ممکن است فکر و روح او را هم بدزدند؟
چرا گرفتار یک چهار دیواری شدن را زندان می داند و گریز و نجات از آن را به هر قیمتی، لازم؛ اما اسارت در دست هوسهای شوم و عادتهای خانمان برانداز و خصلت های زشت و در یک کلمه، رذایل را چندان ناخوشایند نمی داندکه به فکر نجات از آن باشد؟ مگر خطر و ضرر اندیشه ربایان کمتر از آنان است که وجود فیزیکی خودش یا پسرش یا ماشین و موتورش را می دزدند؟
چه بسیار انسانهای خود گم کرده! و چه بسیار فکرها و ایمان ها و روح های ربوده و به گروگان گرفته شده! چه زیباست سخن
امام علی(علیه السلام): "در شگفتم از کسی که دنبال گمشده اش می گردد، اما خود را گم کرده و به فکر یافتن آن نیست." «غرر الحکم»
وقتی طلب و جستجو، به تناسب ارزشِ گمشده و ربوده شده است، پس ... آنکه خود را نمی جوید و نمی یابد، خود را نمی شناسد!
(بدون دخل و تصرف از کتاب: از همدلی تا همراهی – جواد محدّثی)
به بهانه رحلت (شما بخوانید شهادت) خاتم الانبیاء، پیامبر رحمت (صلی ا.. علیه و آله) :
پیامبر اکرم (صلی ا... علیه و آله) فرموده اند: من میان شما دو چیز گرانبها باقی می گذارم که اگر به آن دو تمسک جویید هرگز گمراه نخواهید شد؛ یکی قرآن و دیگری اهل بیت من است؛ که این دو هرگز از هم جدا نمی شوند تا سر حوض کوثر بر من وارد شوند. (حدیث متواتر ثقلین)
زندگانی سراسر انقلاب پیامبر اسلام(صلی ا... علیه و آله) که از 63 سال افزون نگردید منشأ بزرگترین تحولات اجتماعی و سیاسی و فکری بود که افکار، سیاست، اقتصاد، روحیات مردم و همه چیز را عوض نمود. در نتیجه امروزه اکثر کشورها زیر پرچم اسلام درآمده و مسلمان هستند و میلیونها (شما بخوانید میلیاردها) نفر هر صبح تا شام به نام آن یگانه منجیِ جاهلیت قدیم و حتی جدید خدا را می پرستند. (تاریخ انبیاء)
یکی از آسیب های مسایل تاریخی آن است که برخی از رخدادها ابهام دارد و از شفافیت لازم برخورد دار نیست؛ از این رو قضاوت دربارة آنها مشکل است. تاریخ زندگی پیامبر(صلی ا... علیه و آله) نیز از این قاعده مستثنا نیست و بخشی از آن فاقد شفافیت می باشد.
یکی از مسایل دیگر که ابهام دارد، آن است که آیا آن حضرت به مرگ طبیعی از دنیا رفتند و یا شهید شدند؟
در کتاب های تاریخی نقل شده است که یهودیان چندین مرتبه تصمیم گرفتند که پیامبر اکرم(صلی ا... علیه وآله) را به شهادت برسانند؛ ولی هر مرتبه پیامبر(صلی ا... علیه وآله) توسط جبرئیل از این توطئه آگاه می شد و یهودیان به مقصود خود نمی رسیدند. در پایان جنگ خیبر نیز گروهی از بزرگان قوم یهود، زینب، دختر حارث را که از اشراف یهود بود و پدر، برادر و شوهرش را از دست داده بود، تحریک کردند تا شاید به مقصود خود که نابودی
رسول خدا (صلی ا... علیه وآله) و در نتیجه نابودی دین تازه تأسیس اسلام بود، نایل شوند؛ ولی اگر چه این عمل نیز به شهادت فوری آن حضرت منجر نشد، ولی باعث مسمومیت آن حضرت شد و سرانجام در درازمدت، به شهادت آن حضرت انجامید.
گفته شده که مادر بُشْر بن براء (هم سفره حضرت در آن روز، که منجر به شهادت بشر شد) گفت: در مرضی که منجر به فوت (شهادت!) پیامبر(صلی ا... علیه وآله) شد، به دیدنش رفتم. رسول خدا(صلی ا... علیه وآله) که تب شدیدی داشتند، فرمودند: «همان طور که اجر و پاداش ما دو برابر است، بلا و سختی ما هم دو چندان است. مردم می پندارند که من گرفتار ذات الجنب شده ام و حال آن که چنین نیست و خداوند آن بیماری را بر من مسلط نکرده است و این ریشخندی شیطانی است. این، اثر لقمه ای است که من و پسرت خوردیم و از آن روز، بیماری در من ریشه دوانده است؛ تاکنون که پاره شدن رگ قلبم نزدیک شده است. بنابراین، رسول خدا(صلی ا... علیه وآله) از دنیا رفت؛ در حالی که شهید بود».1
علاوه بر «واقدی»، «ابن هشام»2، «طبری»3 و «ابن اثیر»4 نیز این واقعه را نقل کرده اند؛ ولی این سه مورّخ بیان کرده اند که
رسول خدا(صلی ا... علیه وآله) لقمه را بیرون انداخت و از آن گوشت، چیزی تناول نکرد؛ ولی آن زهر خطرناک، با آب دهان پیامبر(صلی ا...علیه وآله) مخلوط شد و همین، باعث شهادت آن حضرت شد. «یعقوبی»، مورّخ بزرگ جهان اسلام نیز این جریان را در تاریخ خود ذکر کرده، ولی فقط به مسمومیت آن حضرت اشاره کرده، از شهادت آن حضرت، سخن نگفته است.5
مورّخان و محدّثان شیعه نیز بیشتر به این سمت رفته اند که علت مرگ رسول خدا(صلی ا... علیه وآله)، همان گوشت مسمومی بوده است که زینب، دختر حارث، به آن حضرت خورانیده بود. علامه مجلسی در کتاب «جلاء العیون» چنین نقل می کند: «در احادیث معتبر، وارد شده است که آن حضرت، با شهادت از دنیا رفت. چنان که «صفار»، به سند معتبر، از حضرت صادق(علیه السلام) روایت کرده است».6 «ثقة الاسلام کلینی» نیز در «اصول کافی»، به اصل توطئه، از قول امام باقر(علیه السلام) اشاره کرده است.7
بنابراین، از مجموع آن چه بیان شد، می توان نتیجه گرفت که فوت پیامبر اکرم(صلی ا... علیه وآله) طبیعی نبوده، آن حضرت، با شهادت از دنیا رحلت کرده اند.
1. محمد بن عمر واقدی، مغازی، 2. ابن هشام، 3. محمد بن جریر طبری، 4. ابن اثیر، 5. تاریخ یعقوبی، 6. محمد باقر مجلسی،
7. کلینی، اصول کافی؛ مجلسی، بحارالانوار، (hawzah.net , Salam-shia.com)
به بهانه شهادت غریب مدینه، امام حسن ابن علی(علیه السلام) :
دوران زندگی امام حسن(علیه السلام) در سه بخش: عصر پیامبر(صلی ا... علیه و آله) (حدود 7 سال)، ملازمت با پدر (حدود 30 سال) و عصر امامت (حدود 10 سال) سپری شد.
بعد از شهادت پدر بزرگوارشان، حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) و در دوران امامت و خلافت با معاویه صلح مشروط نمودند، که این صلح نامه نمایی کوچک از مظلومیت و غریبی ایشان را مشخص می کند. سپس ایشان به مدینه مهاجرت نمودند. بعد از مدتی معاویه جهت گرفتن بیعت برای یزید پس از خود عازم مدینه شد که با مخالفت امام به جهت مغایرت با صلح نامه روبرو شد و تصمیم به قتل ایشان گرفت. مال فراوانی را همراه با زهر به جعده همسر امام فرستاد و همسر امام هم روزی که ایشان روزه بودند، هنگام افطار همراه با شیر به حضرت نوشانیدند و کریم اهل بیت، غریب مدینه، پس از دو روز تحمل درد در 28 صفر در سن 47 سالگی به جد بزرگوار و پدر عالی مقامشان ملحق شدند.
نتیجه: غربت و مظلومیت امام حتی در خانه خود، لزوم تنها نگذاشتن ولایت را به ما گوشزد می کند.
حکایت آفتاب (به بهانه شهادت، حضرت شمس الشموس، علی ابن موسی الرضا(علیه السلام) ) :
امام رضا(علیه السلام) در دوران امامت خویش با مشکلات گوناگونی مواجه بودند: مشکل اول: واقفیه و مبارزات آن حضرت با این گروه. مشکل دوم: تأخیر در تولد حضرت جواد(علیه السلام) مشکل سوم: ولایت عهدی حضرت رضا(علیه السلام).
امامت ایشان در 35 سالگی بود که 20 سال طول کشید. 10 سال از این دوران در زمان هارون الرشید گذشت و 5 سال در زمان امین و 5 سال مابقی در زمان مأمون عباسی. ایشان در زمان هارون تا خلافت مأمون در مدینه زندگی می کردند. با دعوت (شما بخوانید اجبار!) مأمون برای آمدن به مرو، ایشان می دانستند که دیگر به مدینه باز نخواهند گشت، به همین دلیل همراه پسر به مکه رفتند و مراسم حج را به جای آوردند و سپس به طرف مرو عازم شدند.حضرت از شهرهای مختلف عبور فرمودند تا به نیشابور رسیدند و حدیث معروف سلسله الذهب را فرمودند: «لا اله الا ا... حصنی، فمن دخل حصنی آمن من عذابی» یعنی «لا اله الا ا... قلعه و حصار من است پس هر کس در قلعه من وارد شود از عذاب من در امان است». امام با این سخنان اساس دین اسلام را توحید معرفی نمودند و در ادامه فرمودند «بشروطها و انا من شروطها» یعنی «ایمان به خدا شرطهایی دارد که یکی از شرطها، من هستم». یعنی کسی که به خدا ایمان دارد باید امامت را هم قبول کند.
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ