«انَّ الاِسلام بَدئُهُ مُحَمَّدِیٌّ و بَقائُهُ حُسَینِیٌ»
أَلسَّلامُ عَلى غَریبِ الْغُرَبآءِ __ سلام بر غریبِ غریبان (فرازی زیارت ناحیه مقدسه)
مهدویت(3):
چگونه می توان محبت واقعی به حضرت حجت(روحی فداه) را در دل قوی ساخت و به فروغ آن افزود؟ راه عمده برای تقویت دوستی نسبت به امام زمان(روحی فداه) و تشدید حب به او «معرفت» به آن حضرت است. طبیعی است وقتی که انسان امامش را نشناسد و از مراتب نیاز خود به ایشان آگاهی نداشته باشد ایشان را دوست نمی دارد یا کم دوست می دارد. اما بالعکس پس از شناخت نتایج و درک احتیاج خود به آن حضرت نمی تواند ایشان را دوست نداشته باشد. و هر چه قدر به بزرگواری و فضایل ایشان پی می برد به کوچکی و نیاز خود می نگرد. محبت و توجهش به آن حضرت خواه ناخواه بیشتر می شود. اگر دوستی امام زمان(روحی فداه) چون شمعی کم فروغ در گوشه شبستان دلمان سو سو می زند و همچنان کم و بیش گرفتار ناشایستگی ها و سیئات روحی هستیم باید در پی کسب معرفتش بکوشیم و او را آنچنان که می باید شناخت، بشناسیم، تا حب او مانند خورشیدی تابان بر همه وجودمان پرتو افکند و به قلبمان روشنی و به دلمان صفا راه یابد و از گناهان نجاتمان داده و به فضائل و معنویات نائل گرداند و همه آثار تاریکی و ظلمت را از جانمان پاک کند. زیرا معرفت پایه اصلی محبت است و محبت عامل بزرگ اجتناب از گناهان و راه اساسی برای تهذیب نفس است. به همین جهت در روایاتی که از اهل بیت(علیهم السلام) رسیده روی مسئله شناخت فوق العاده تأکید شده و معرفت خدا و رسول و
ائمه طاهرین(علیهم السلام) راز رستگاری ابدی معرفی گردیده است.
در ارتباط با همین شناخت حضرت صادق(علیه السلام) می فرمایند: «امام خود را بشناس زیرا هرگاه شناختی، تقدیم و یا تأخیر این امر، به تو زیانی نرساند، یعنی چه دولت حق و ظهور امام زود فرا رسد و چه به تأخیر افتد برای تو یکسان است و ضرر نکرده ای، اما زیان برای کسی است که به امامش معرفت ندارد»
برای شناخت اهل بیت(علیهم السلام) و حتی خود خدا باید از نور کتاب و سنت مدد گرفت. چون آنچه از نور و هدایت می توان بدست آورد در این دو منبع گرانقدر است. و به غیر این دو بقیه سرابی بیش نیستند. (کتاب: پیام امام زمان(عجل ا... تعالی فرجه) – سید جمال الدین حجازی)
**
آدمهای برفی! ... :
(توجّه! : مخاطب این نوشته، اوّل خودم میباشم! باشد که دچار حُسنِ عاقبت گردیم!)
نه انجماد و یخزدگی مطلوب است، نه وارفتگی و نداشتن قوام و استحکام.
آن یکی(قسمتِ اولِ جملة بالا!)، به بسته شدن ذهن و دل و باور، به روی دریافتهای جدید میکشاند، این یکی(قسمتِ دومِ جملة بالا!) به لغزیدن و هر روز تابع یک موج شدن و در پی هر صدا و آوازی راه افتادن و خودباختگی و غربزدگی و مسخ هویّت و خیلی از اینگونه آفتهای دیگر میانجامد.
القاءات فرهنگی بیگانه، گاهی مثل آفتاب، آب میکند و گاهی مثل آتش میسوزاند و گاهی مثل زهر، از پای در میآورد و گاهی مثل سنگ، میشکند و خورد میکند.
بسته به این که برف باشی که آب شوی،
یا پنبه باشی که بسوزی،
یا جاندار باشی که مسموم شوی،
یا شیشه باشی که به سنگ بیگانه بشکنی.
آدمهای برفی، شکل و شمایلی دارند، آدمنما؛ ولی عناصر، تجهیزات و محتوای آدم را ندارند. چهرهشان گول زننده است، مثل مترسک. شخصیت مجسمهای دارند، اما بیروح و فاقد تشخیص و بصیرت.
آنچه به انسان هویّت میدهد، فکر و ایمان او، اراده و انتخاب او، پیشینه فرهنگی و تربیت خانوادگی او و سنّتهای شایسته و عقلانی اوست.
آنکه مرز خوب و بد و زشت و زیبای اخلاقی را نمیشناسد،
آنکه فرهنگ خودی و بیگانه را تشخیص نمیدهد،
آنکه با کمترین بهانهای، از فرهنگ و سنن دینی و ملی خود دست میکشد و به آنها پشت پا میزند،
آنکه براحتی جذب موجهای گذرا و ناپایدار میشود،
هر روز به رنگی و هر لحظه به شکلی در میآید،
غرب فرو رفته در «توحّش مدرن» را قبله آمال خود میداند و به آسانی جامه آداب و سنن را از اندام «رفتار اجتماعی» خویش بیرون میآورد و به «برهنگی فرهنگی» خود میبالد،
آری ... چنین کسی آدم برفی و یخی است. آدمهای برفی، همیشه معبر و گذرگاه «فرهنگ مهاجم» و جاده صافکنِ
«تهاجم فرهنگی»اند. حرفشان تکرار بوقهای بیگانه است و عملشان تقلید از الگوهای اجنبی. اینگونه آدمها، پشت کوه قاف نیستند. کنار ما و میان ما هستند.
مواظب باشیم مثل آنها «آب» نشویم! ... (بدون دخل و تصرف از کتاب: از همدلی تا همراهی – جواد محدّثی)
**
!!!:
توجه: کسانی که از کلماتی چون "شهید، شهادت، مبارزه، ایثار، جانباز، دین و سیاست، امام و رهبری و این مقوله ها، خسته
شده اند یا احساس می کنند این حرفها شعاری است و دیگر به قول مرحوم شریعتی: «آدم باید نان دنیا را بخورد و برای دین کار کند»، و البته دکتر میگفت: «خوارج کسانی هستند که کلمات دشمن را نشخوار میکنند به زیان دوست»؛ و این حرف ها قدیمی است و باید حرف های نو زد؛ لطفاً این نوشته را نخوانند، عواقب هرگونه کهیر!، اعتراض بی پاسخ!، حالت تهوع!، یرقان!، سرگیجه!، آنفولانزای خوکی! (یادم هست قدیم تر ها در مورد این نوع بیماری هشدار داده بودم!)، دندان درد! (به علت شدت فشار دادن دندانها به هم در اثر خواندن این مطالب!!) و ... به عهده خواننده است!!!!! ضمناً نامهایی که نمی شناسید صرفاً به مخیله نویسنده این نشریه خطور کرده پس دنبال مصادیق نباشید؛ و نیز سعی شده است از آوردن نام شخصیت های منفی به علت حفظ حرمت! اجتناب شود.
این نوشته انتقاد دارد به دو بال چپ و راست (شما بخوانید جناح، حزب یا هر کوفت و زهر مار دیگر!) که در جاهایی اتفاقاً به هم
می رسند بر خلاف ظاهر کارد و پنیرشان به جهت منافع!؛ همچنین در این نوشته بر خلاف نوشته قبلی بوی طنز را فراوان استشمام خواهید کرد!
و اما بعد ...! روزگار آزگاری است، «الجزیره» جنون گرفته. با فتوشاپ قتل هابیل را انداخته اند گردن بسیجیها (شما بخوانید چماق به دستها!). بسیجیها بیش از 300 هزار شهید داده اند، بدون محاسبه عمار یاسر. نورعلی شوشتری را هم اگر حساب نکنیم، اما تعداد شهدای جبهه خداجوی مقابل (سانسوری بود!) با فتوشاپ هم به عدد 30 نمیرسد. قبرهای قطعه منافقین را شمردهاید؟ شهدای بسیج را با ماشین حساب باید تخمین زد و کشتههای منافقین را با انگشتان دست. شبها در قبرستان، این فقط مزار شهداست که ترس ندارد. یادش بخیر قدیم ترها (البته نه آنقدر قدیم) انشاهایشان را با «بسمربالشهداء و الصدیقین» شروع میکردند و آن قدر سلامی که نثار پروردگار و پیامبر و چهارده معصوم و امام و 300هزار شهید و رزمندگان اسلام و بسیجیهای مظلوم و مادران شهدا و پدران شهدا و بچههای شهدا و عمهها و خالههاو دایی های شهدا میکردند و کش میدادند ... تا بیشتر از یک خط درباره
«علم بهتر است یا ثروت» ننوشته باشند؛ که آنقدر طفره رفتیم که عاقبت نه علمش را درایم نه ثروتش را!!
بگذریم! راستی شنیده ای ناصر قاچاق!، پسرش 5 تا دوست دختر دارد که اسم هیچ کدامشان «فاطمه» نیست! و همچنین چهارشنبه سوری همین سال گذشته، پسر اصغر اتول در اتوبان همت، ترقهای نثار تمثال سردار خیبر کرد و آن چشمهایی که انگار خدا برایش سرمه کشیده بود به خون نشست. حالا پسر اصغر اتول مدعی همت شده و طرفدار باکری!
هتاکانی که با فتوشاپ به جنگ نظام ما رفتهاند، از نبرد رویارو جیم زدهاند و به گزینه جیم SMS میدهند!! از مردان با حجاب بیش از این توقعی نیست. اعتراض را به وادی ابتذال کشاندهاند. (با عرض معذرت! اگر غذا میخورید این قسمت را نخوانید!) کم مانده بگویند هر کس در مستراح، 3 بار آه کند و 2 بار سیفون بکشد، این طرفدار جنبش چیز است! ما به این بچهبازیها فقط میخندیم! وقت ما به «ساعت گرینویچ» تنظیم نشده، مقدس است. این چند ساعتی که تا «ظهور» مانده، حیف است که به بطالت بگذرد. «زمین ابتذال» جای مبارزه ما نیست. ما بزرگتر از آنیم که شما را دشمن خود بدانیم. دشمن من در «تلآویو» است و میخواهد عرصه را بر «سید خراسانی» تنگ کند تا جلوی ظهور را بگیرد. دشمن من مسلح به کلاهک هستهای است نه مجهز به SMS. من کارهای مهمتری دارم، حتی مهمتر از دعوا با پسر همان که شهید آوینی در حقش گفت: "من هرگز اجازه نمی دهم صدای ... در درونم گم شود، این سردار ... قلعه قلب مرا نیز فتح کرده است ". بصیرت اندک من به من اجازه نمیدهد به گزینه الف SMS بدهم. رای من به گزینه ظهور است. من اهل صدم نه نود. آقای مجری هم، به درد گزارش بازی منچستر با چلسی میخورد و اینکه آیا دختر خاله همسایه دیوار به دیوار فرگوسن، از سگش راضی شده یا نه!
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ