هو الجمیل
باذن ا... و اذن رسوله و اذن مولانا امیرالمؤمنین و اعوذ با... من نفسی
امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمودند: فخر فروشی را کنار بگذار ، تکبر و خود بزرگ بینی را رها کن ، به یاد مرگ باش. (حکمت ???)
امام حسن (علیه السلام) فرمودند: مانع شما از پذیرفتن پند و اندرز, خود خواهی است.
من العبد الی المولی :
آقا نیا !!!
اینجا کسی به راه تو چشـم انتظار نیست یا هم اگـر که هست ولی بی قــرار نیست
قــابیل و اهل او همه در عیش و عشرتند گویی خـزان شدسـت و امـید بهار نیـست
این مردمان مـرده صفت سخت گـمرهند از خیـلشان به جز دو یکی در شمار نیست
(ما مردمان مرده صفت سخت گمرهیم!)
**
با توجه به علم امامت، چگونه امام حسنمجتبى(علیه السلام) حاضر شدند با «جعده» ازدواج کند تا بعد قاتل او شود؟
در این باره اشاره به چند نکته شایان توجه است:
یکم: با توجه به فرهنگ آن روزگار، ازدواجها تنها بر اساس رعایت تناسب و هم کفو بودن انجام نمىپذیرفت؛ بلکه گاهى براى اداى احترام به یک شخصیت و یا براى ابراز علاقه یک قبیله به قبیله دیگر و یا جلوگیرى از انتقام قبیلهاى صورت مىگرفت. به طورى که اگر طرف مقابل نمىپذیرفت، به عنوان رد احترام و گاهى در حد اعلان تنفر و جنگ بود.
بنابراین اگر چه برخى ازدواجها، براى امامان معصوم بسیار سنگین بود؛ ولى بزرگوارى شخصیت ایشان موجب مىشد که آن را بپذیرند. البته آنچه گفته شد، از نگاه زمینى و روابط اجتماعى بود؛ اما از دید دیگر این نوع ازدواجها، یک امتحان الهى براى امت اسلام بود تا بیش از پیش، خیانت و پستى بدخواهان و مظلومیت و بزرگوارى معصومان در طول تاریخ نشان داده شود؛ چنان که براى پیامبران گذشته نیز گاهى چنین ازدواجهاى ناموفق رخ مىداد.
قرآن درباره همسران نوح و لوط فرموده است: «ضَرَبَ ا... مَثَلاً لِلَّذِینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما فَلَمْ یُغْنِیا عَنْهُما مِنَ ا... شَیْئاً وَ قِیلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِینَ»؛ تحریم(66)، آیه 10؛ «خدا براى کسانى که کفر ورزیدهاند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده که هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کارى از دست [شوهران] آنها در برابر خدا ساخته نبود و گفته شد با داخل شوندگان، به آتش داخل شوید».
بنابراین امکان دارد، برخى بتوانند ارتباطى نزدیک - همچون ارتباط زناشویى با پیامبر(ص) یا امام(ع) داشته باشند؛ اما با سوء اختیار خود، به راه کفر و گناه بروند و گرفتار بد فرجامى شوند که «جعده» نیز این چنین بود. او به امام(ع) خیانت کرد و چون امام الگوى مردم بود، تا لحظه آخر با او رفتار عادى داشت و از علم لدنى خود استفاده نکرد.
جهت مطالعه بیشتر ر.ک: فضل الله، کمپانى، حسن(علیه السلام) کیست، چاپ سوم؛ محمد، مقیمى، فلسفه صلح امام حسن (علیه السلام)، چاپ اول؛ باقر شریف قریشى، زندگانى امام حسن (علیه السلام) ، ترجمه فخرالدین رازى، (چاپ اول، مؤسسه بعثت، تهران، 1376)..
دوم: در مورد علم امامان (علیهم السلام) نیز نکاتى را باید مد نظر قرار داد:
2-1. پیامبر(صلى ا... علیه وآله) و ائمه اطهار(علیهم السلام) در مسائل عادى، فردى و امور اجتماعى، موظف به استفاده از علم عادى بودهاند. از این رو همواره در این گونه مسائل، از شیوههاى معمولى تحقیق و کسب آگاهى نموده و بر اساس آن عمل مىکردند.
سرّ این مسئله نیز آن است که آنان، الگوى بشریتاند و اگر در مسیر زندگى و حرکتهاى اجتماعى، راهى غیر از این بپویند، دیگر جنبه اسوه بودن خود را از دست خواهند داد و جهانیان - به بهانه آنکه آنان با علم لدنى عمل مىکردهاند از حرکتهاى سازنده، انقلابى و اصلاحى باز خواهند ایستاد.
2-2. برخى بر این عقیدهاند: علم غیب براى پیامبر(ص) و امامان(ع) شأنى است؛ یعنى، چنان نیست که این علم همواره، هر چیزى را در اختیار آنان قرار دهد.
2-3. علم غیب، گاهى به واقع محتوم و تغییر ناپذیر تعلق مىگیرد. بنابر این بعضى از چیزهایى که پیامبر(ص) و امامان(ع) از طریق غیبى مىدانند، همان چیزى است که حتماً واقع خواهد شد. این گونه آگاهى، چیزى نیست که با آن بتوان تغییرى ایجاد کرد و سرنوشت چیزى را تغییر داد. نکته دیگر آنکه بین علم لدنى و علم معمولى، تفاوت اساسى وجود دارد و آن اینکه علم لدنى معیار و میزان تکلیف نیست. علم ائمه طاهرین (علیهم السلام) در بعضى مسائل - از جمله شهادت خود از این قبیل بوده است؛ برعکس علم عادى که زمینهاش براى امامان (علیهم السلام) - همانند دیگر مردم وجود دارد و معیار تکلیف پذیرى است. ائمه اطهار (علیهم السلام) بر اساس همین علم، گاهى به کارى دست مىزدند و گاهى از کارهایى پرهیز مىکردند. نظر علامه طباطبایى به نقل استاد جوادى آملى در درس تفسیر..
**
من العبد الی المولی :
سلام آقا!
گفته بودم که نیایی، چون:
اینجا کسی به راه تو چشم انتظار نیست..
یا هم اگر که هست ولی بی قرار نیست..
بر این بنده مگیر که گفته اش از سر بی تابی بود.
آخر ای آفتاب، دیریست که ابرهای گناه آسمان را فرا گرفته اند و جز باران غم بر ما نمی بارد.
چشم زمینیان به ظلمت و تاریکی، خو گرفته و آفتاب را از یاد برده اند.
آسمان تاریک است و زمین وحشی و پر از مردابهای متعفن.
حال که در این عالم یک صراط حق است و دگر راه ها باطل، صراط مستقیم را بی نور رویت چگونه توان جست،
بیا که فتنه ها و جورهای آخرالزمان امانمان را بریده است، دلمان را لرزان و دیده هایمان را هراسان کرده.
بیا که دیگر شناخت راه حق از باطل برایمان مشکل شده است بی نور ظهورت.
بیا، آنان که شکنجه ها دیده اند در راه اهداف بزرگشان، اینگونه در هرج و مرج روزگار کمر خم کرده اند و به شیطانِ نفس، کولی
می دهند؛ ما از فردای خود نترسیم؟! ... از کجا معلوم اگر ما جای آنان بودیم بدتر نمی کردیم.
که مردابها بسیارند و فریادِ به مرداب افتادگان، ترسی عظیم به جانمان افکنده است.
بیا تا اشعه های پاک کننده ات زمین و زمینیان را پاک گرداند و بخشکاند این مردابهای گناه را.
بیا ای آفتاب، که منتظرانت سخت حیرانند و سرگردان.
بیا که تا کنون به نور پشت ابر بسنده کردایم و در این ناکجا آباد به سختی راه پیموده ایم.
بیا که می دانیم که در جواب ما خواهی گفت: «تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز».
بیا که گیاهان هرزه یِ گناه از هر طرف در جانمان ریشه دوانده و در غیبت تو، رشد از درخت وجودمان گرفته اند.
بیا که سرسبزی این زمین، بی نور رُخت، وَهمی بیش نیست و تا نیایی گلهای بندگی پژمرده اند و خشک.
بیا ای آفتاب...
**
اللهم انی اسئلک بحق محمّد و ال محمّد علیک صل علی محمّد و ال محمّد؛ واجعل النّور فی بصری، والبصیرة فی دینی، والیقین فی قلبی، والاخلاص فی عملی، والسلامة فی نفسی، والسّعة فی رزقی، والشکر لک ابدا ما ابقیتنی (مفاتیح الجنان)
و من ا... التوفیق
یا علی مدد
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ