سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ویژه نامه ی وفات حضرت زینب (س)

دوشنبه 89 تیر 7 ساعت 6:55 عصر

السلام علیکِ یا زینب کبری السلام علیکِ یا بنت رسول الله السلام علیکِ یا بنت امیرالمومنین (س)

 
بانوی آسمانی
هنوز صدای زنجیره‏های اسارت از یادمان نرفته است.
هنوز صدای قدم‏های خسته کاروان در خواب‏های نیمه تماممان تکرار می‏شود.
هنوز بوی گریه‏های به خون آغشته، نفسمان را بند می‏آورد.
هنوز روضه‏های عاشورا، لالایی کودکان بی‏گهواره‏ای می‏شود که خواب ظهر عاشورا می‏بینند. هنوز...؛ اما چه زود ما را با این همه درد، تنها می‏گذاری! هنوز شانه‏های ما به سنگینی این همه درد، عادت نکرده است.
هنوز ما محتاج دست‏های مهربان توییم.
سنگ صبور بنی‏هاشم! بانوی آسمانی که روزهاست بی‏ماه مانده است! هنوز تمام پرنده‏ها فرصت نکرده‏اند تا بلاگردانت شوند.
هنوز سینه ‏سرخ‏های عاشق بسیاری می‏شناسم که شانه‏هایت را بوسه نزده‏اند.
هنوز جهان به اندازه تمام روزهای غریب گریه نکرده است، اما تو غریبانه و آرام، دل می‏کنی از تمام روزهای تلخ و دیروزهای زهری که بر تو گذشته است.
می‏روی؛ با دنیایی از غربت و دلشکستگی.
زخم‏هایت هنوز بر گرده زمان باقی است.
نمی‏دانم این همه درد از تو چه می‏خواست! هیچ سنگ صبوری را یاد ندارم که به اندازه تمام داغ‏های جهان، صبر داشته باشد، مگر تو.
دریا دریا اشک‏هایت، موج‏های سرکش شدند تا سیاهی را از جهانمان بشویند.
تو اولین روضه‏خوان غربت عاشورایی؛ کلمات از دهان گرامی تو پرنده شدند تا خبر رستگاری آفتاب‏های بر نیزه را به گوشه گوشه جهان برسانند.
هنوز زخم‏های عاشورا تازه است و زخم رفتن تو، چشم‏های اشکبار شیعه را کاسه خون می‏کند.
سنگ‏ها، داغ سنگین رفتنت را محکم به سینه می‏کوبند.
آب‏ها، چشمه چشمه خون می‏گریند و ابرها، پر از داغ نباریدن شده‏اند.
دیگر هوای پس از تو، نفس کشیدن ندارد.
نمی‏دانم کدام شانه از این همه تکان گریه، فرو نمی‏ریزد؟
شانه‏های زمین می‏لرزد.
پس از تو، رستاخیز از همیشه به ما نزدیک‏تر شده است.
سنگ‏ها، هوای باریدن گرفته‏اند تا شیشه دل‏هایمان را بی‏مضایقه در درد دوری از تو خُرد کنند.
این همه دل‏های شکسته را باید با باران سنگ بشورانیم تا مگر داغ نبودنت، کمی سبک‏تر شود.
کاش راهی نزدیک‏تر از مرگ برای رسیدن به تو سراغ داشتیم!

مداحی -- حاج محمود کریمی بمناسبت وفات حضرت زینب (ع)-- کلیک کنید...


می‏روی...
داغی بزرگ، فرو می‏ریزد در درونم. غمی سترگ، قد می‏کشد در فراسویم.
آه، بانو! کوله ‏بار دلتنگی‏هایت را تاب نمی‏آورند، شانه ‏های دقایق.
روشنان نگاهت را نگیر از آسمان این خاک که بی‏ حضور چشمانت، روزگار لحظه‏ هایمان سیاه می‏شود.
با اندوه تو چه کند لحظه‏های غریبانه زمان؟
بانو! غم، همزاد ازلی توست؟ آخر بگو، رستاخیز این مصیبت را چگونه کمر راست کند دنیا؟ هنوز صبر در محضر چشمانت، درس صبوری می ‏آموزد. می‏روی؛ با تمام زخم‏هایت،
با کوله ‏باری به وسعت بی‏نهایت زخم؛ تو به اندازه تمام لحظه ‏های روشنت، زخم و داغ در سینه داری. می‏روی؛ با رنج‏های این همه سال غربت و در به دری.
می‏روی؛ با زخم‏های شبانه ‏های دلتنگی‏ات. می‏روی؛ با خستگی‏ های این همه سال فراق و جدایی.
امشب، شام غریبان توست.
شام غریبان خطبه ‏خوان کوفه و شام، شام غریبان قافله سالار اسارت، شام غریبان عقیله بنی‏هاشم، شام غریبان «ام‏المصائب». دیگر تمام شد، اندوه دیرسالت، بانو! فردایی
نخواهد آمد از ادامه این شام سیاه، تا دوباره کنایه ‏های زنان کوفه، جگرت را بسوزاند، تا در کنج خرابه خاطراتت، بر مزار سه ساله غریب برادر به سوگ ‏نشینی. نامت، تسلی خاطر محزون دنیاست.
رستاخیز غروب غریبانه ‏ات، بیت الاحزانی به پا کرده است، در سینه ‏های سوخته.
لب فرو بسته ‏ای، راوی لحظه‏ های خون و شمشیر!
صدای توفان‏زایت، می‏گذشت از گیسوان پریشان اذهان و می ‏آشفت خواب جان‏ها را.
نیستان‏ های تاریخ، در هرم آه تو می‏سوزند هنوز.
بانو! داغ‏هایت را به جان‏ها بسپار تا از این پس، اشک‏ها، شعله‏ور شوند.
بانو! صدایت را به یادگار بگذار در حنجره روزگار تا عاشورا، از یاد تاریخ، نرود.

در فراق آفتاب
چشم به غروب می‏دوزم در دل گرفته‏ ترین لحظه‏ ها و به یاد می‏آورم اندوه تو را.
به غروب زل می‏زنم و به خاطر می ‏آورم دقایقی را که خورشیدت را در سرخ‏ترین لحظه ‏ها به نظاره نشستی و داغ بر سینه‏ ات گل داد.
لاله ‏های داغ‏دیده تو را، تمامی بادهای آشفته می‏شناسند و قصه غصه‏ هایت را عرش، هر شب به تکرار می‏شنید.
شب، پیراهن سیاه ماتم توست. تو که در غصه ‏ها غوطه ‏وری و اشک چشمانت برای دل‏های غمگین، آشنایی است که همیشه از آنها دلداری کرده است.
باران، شرح مفصلی است از یک دقیقه بارش بی‏امان چشم‏هایت در فراق خورشید.
آسمان به سوگ نشسته است. تنها و غمگین رخت بربسته‏ ای؛ از سرزمینی که جز غصه و اندوه برایت نداشت.
ماتم برای تو در هر گوشه‏ای، قصه‏ای تازه دارد؛ از مدینه تا کربلا... .
زینب! خسته‏ای؛ آنقدر خسته که کلمات از گفتن آن عاجزند. از کجا و از کدام غصه‏ات باید گفت؟ زینب، در مدینه، پشت همان «در» در میان شعله‏های سرکش آتش، جان داده بود.زینب در کوفه، در درگاه مسجد کوفه جان داده بود. زینب در مدینه، در حجره‏ای که تشت خون و جگر را دربرگرفته بود، جان داد. پاره‏های جگر زینب بودند که بر خاک می‏ریختند. زینب در کربلا، در برابر بدنی غرق خون، در مقابل پیکری بی‏سر جان داده بود؛ از فراز نیزه می‏شد به عمق درد و غم زینب چشم دوخت. باد بوی خاکستر و خون را به هر گوشه پراکند؛ در حالی که خبر جان دادن زینب را زمزمه می‏کرد. سری بریده بر نی گواه است و خیمه‏ های سوخته شهادت می‏دهند زینب، چند بار جان داده بود.

  

 


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آژیر خطر!
اعیاد مبارک
وظایف منتظران (حاج اسماعیل دولابی)
درد و دل!!
یا ایها الذین آمَنوا، آمِنوا!!!!
صیقلی کن!
گنجشک و ماه
ویژه نامه شهادت امام رضا(ع)
با او...
شیعه، محرم، غدیر!
نیایش
چه خبر؟!
بلاتکلیفی!
عادت کرده‏ایم ...!
بلیط
[همه عناوین(188)][عناوین آرشیوشده]