سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اخلاقی (12)

چهارشنبه 89 اردیبهشت 29 ساعت 12:24 عصر

آزادی

آزادی! چه کلمه‌ی زیبایی!!!! نمیدونم چرا من زیاد از این کلمه خوشم نمیاد!

من از آن روز که در بندِ تو‌ام آزادم!

شاید آزادی برای ما کمی بد معنا شده. آزادی به معنای آزادگی و آزاداندیشی نه به معنای آزادی. اصلاً ما برای عبد بودن خلق شدیم نه اینکه سر خود و بی بند و بار راه بریم و ...

حالا خصوصیات یک بنده، یک عبد چیه؟ بهترین عبد و غلام یک نفر چطور میتونه باشه؟ آیا یک عبد آزاد هست هرکاری دلش میخواد انجام بده؟ آیا دوست داره هر طور که دلش میخواد رفتار کنه؟ آیا فکر میکنه که اربابش غیر از تأمین ملزومات زندگیش وظیفه‌ی دیگه‌ای هم داره؟! آیا اگه اربابش بگه اینجوری با من رفتار کن، میشه بگه چون من اینجوری بیشتر حال میکنم پس اینجوری رفتار میکنم؟

شاید خیلی بهمون بَر بخوره اگه بهمون بگن غلامی! عبدی! اما این چه مقامی هست که هر روز 9 بار شهادت میدیم که برترین مخلوقِ خدا حضرت محمد(ص) "عَبد" است و این عبد بودنش بر رسول بودنش سبقت داره!! اَشهَدُ اَنّ مُحمّداً عَبدُهُ و رَسولُه

"بشر" کسی بود شهوتران و میگسار! یک روز حضرت امام موسی ابن جعفر(ع) از جلوی منزل بشر در عبور بودند. صدای ساز و آواز از منزلش شنیده میشد. کنیز بشر به درب منزل اومد و با حضرت مواجه شد. حضرت سئوال فرمودند ای کنیز! صَاحِبُ هَذَا الدَّارِ حُرٌّ أَمْ عَبْدٌ؟! صاحب این منزل بنده است یا آزاد؟ کنیزِ بشر با اطمینان جواب میده: بَلْ حُرٌّ. حتماً آزاد است. حضرت هم میفرمایند: صَدَقْتِ؛ لَوْ کَانَ عَبْدًا خَافَ مِنْ مَوْلاَهُ ؛ راست گفتی ای کنیز! که اگر عبد بود از مولای خود خجالت میکشید و میترسید. انسان آزاد است که هرکاری که بخواهد انجام میدهد. کنیز به داخل برگشت و بشر علت تأخیر را پرسید و کنیز شنیده ها را گفت. بشر با پای برهنه دنبال حضرت دوید و گفت میخواهم عبد شوم. بشر به مقامی رسید که همیشه حالت حضور را داشت و تا آخر عمر، به یاد آن لحظه‌ای که با پای برهنه دنبال حضرت دوید، پابرهنه راه میرفت به طوری که به بشر حافی مشهور شد. مردم عرب آن زمان هم به احترام بشر در کوچه ها آب دهان نمیریختند.

_______________

پی.نوشت1: تغییر ماهیت از آزادی به بندگی و عبد بودن تغییر سرنوشت است از دوزخ به بهشت که نه! به رضوان الهی!

پی.نوشت2: فرق بسیار است بین "آزاد" بودن و "آزاده" بودن! در ظاهر تفاوتش فقط در یک "ه" هست ولی ... ولی امان از بطنش.

پی.نوشت3: یک نظر الهی مسیر رو تغییر میده. میخوام بگم آقا! بُشر مشغول خوشگذرانی بود که سراغش رفتید. ما خودمون به سراغتون میایم به امید یک نظر...     

یک چشم زدن غافل از آن شاه نباشیم             شاید که نگــــاهی کند آگاه نباشیم

**

 

 

* می گویند«حاجب»، شاعر شوریه؛ درباره مولا، امیر المؤمنین(ع) شعری گفت و به عنوان حسن ختام قصیده اش، سرود که :

حاجب! اگر معامله حشر با علی است         من ضامنم که هر چه بخواهی گناه کن

شب خوابید و حضرت امیر(ع) را در خواب دید که برگ شعر او را میخواند و سری به رضایت تکان می داد تا رسید به بیت آخر ... کمی سکوت کرد و آهسته فرمود: حاجب! .. درست سروده ای، به هر حال، ما نمی گذاریم دوستانمان در قیامت، تنها بمانند ... اما بگذار این بیت را برایت اصلاح کنم ... اینگونه بگو:

حاجب! ... اگر معامله حشر، با علی است        شرم از رخ علی کن و کم تر گناه کن!

از زمانی که این حکایت را شنیده ام و خوانده ام، هرگز به درستی یا نادرستی وقوعش (علم رجال!) فکر نکرده ام، اما اینقدر
می دانم که با همه وجود به روح نهفته در مفهومش معتقدم و از روزی میترسم که چشمانم در برابر امیر و مولایم شرمنده باشد ...

*  وقتی مدتی طولانی نمی نویسی دستت یخ می زند و آب کردنش سخت است، خیلی سخت! حالا از آن بدتر این که دلت یخ بزند، آن وقت هست که ... (فرمانده برگشت بهم گفت: به جای ... «سه نقطه» توضیح بدی بهتره، با خودم گفتم: نمیشه ... نمیشه ... بعضی کلمات رو نمیشه رو صفحه کاغذ آورد ... یا اینجوری بهتر میشه منظور نویسنده رو رسوند، نمیدونم ... !!! شاید اصلاً بهتر باشه هیچ وقت رو کاغذ نیاد و تو دل نویسندش بمونه!! تُف به ریا!!!)

 اون وقت هست که ... باید آواره بشی تو این کوه و اون بیایون تا ... تا بگردی دنبال یه (یک!) گرما ... گرمای داااااااااغ که ذوبت کنه ... یخ دلت رو باز کنه ... وقتی که این یخ دلت آب شد تأثیرش رو میتونی ببینی ... از چشات میزنه بیرون ... وقتی که گریه کردی بدون که یخ دلت باز شده ... میدونید که یکی از نشانه های سنگ دلی (یخ زدگی دل!) خشک شدن اشک است.

* آدمهایی که قهرند، باید غرورشان را بشکنند تا به سراغ خدا بیایند. آدمهایی هم که رفیق همیشه خدایند، زورشان می آید که به جای «عبادت عاشقانه», برای «مشکل»شان خدا را صدا کنند .... تند نرویم!

یادمان باشد که همه این ها در دایره «توجیه الهی» است. گاهی برخی ملاحظه کاری ها، بی آنکه حواسمان باشد، بوی شرک می دهند. او میسوزاند تا قلب مان بشکند و دو چیز را تجربه کنیم:  طراوت «رقیق شدن» و شکوه «گریستن».


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آژیر خطر!
اعیاد مبارک
وظایف منتظران (حاج اسماعیل دولابی)
درد و دل!!
یا ایها الذین آمَنوا، آمِنوا!!!!
صیقلی کن!
گنجشک و ماه
ویژه نامه شهادت امام رضا(ع)
با او...
شیعه، محرم، غدیر!
نیایش
چه خبر؟!
بلاتکلیفی!
عادت کرده‏ایم ...!
بلیط
[همه عناوین(188)][عناوین آرشیوشده]