سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اخلاقی (9)

چهارشنبه 89 اردیبهشت 29 ساعت 12:22 عصر

سپاس!

لحظه ای آسود. چشمها را بست و گوشها را و ... و ذهن را ...

 "یا رحمن یا رحیم"

خدای را سپاس می گفت که هر روز توفیقش را می افزود؛

 "انت الذی اعززت"

آن گونه که در خواب هم نمی دید. آن گونه که با مرور چندین باره، بر حیرتش می افزود.

"و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا"

"یا من له اکرم الاسماء"

"یا من لا شریک له و لا وزیر"

"یا رحمن الدنیا و الآخره و رحیمهما"

هر وقت خدا با او برخورد می کرد چک نمره درشت تضمین شده به او می داد.

"انت الذی هدیت"، "انت الذی غفرت"، "انت الذی عافیت"، "فلک الحمد داعماً"

ناگهان پریشان شد. ذهنش بیدار شد. روزهای تاریک گذشته زنده شد. در برابرش ایستاد.

"و عظم خطیئتی" چقدر خطاهای من بزرگ و زیاد است ...  

یادش آمد آنچه همیشه آزارش می داد. در برابر چک تضمینی خدا، هر وقت خواسته بود با خدایش صحبت کند گناهانش همراهش بود.

معبودش همیشه گناهانش را می دید، ولی یکی از آنها را هم نشان کسی نمی داد. مانند کاووس ...، دیدگانش تار شد؛ و کمی هم نمناک،  

یادش آمد گناهان گذشته را، و یادش آمد آیه قرآن را، گناهان او چون طنابی به گردنش آویختَست ...

 "یاکلون رزقه و یعبدون غیرهروزی خدا را میخورد و دیگری را پرستش می کرد.

(که بعد از گذشت سی سال ... خون شهید ریخته ... یه عده بشن سیمان پرست(بساز بفروش!) و ماهواره پرست(مشخصه نه؟!) و مُد باز و خلاصه نوکر غرب ... بعد اونا رو نتونی از میز ریاست جدا کنی که به ضرب و زورِ تظاهر و نماز شبای الکی و مسجدای ریاکارانه و ... لا اله الا ا...؛ به قول یه بابایی پای این انقلاب خون رفته و شهدا پاش وایستادن چه ما باشیم چه نباشیم «و به قول حاجی شهدا با خونشون امضا کردن» ؛ «گفته اند و شما هم قطعاً میگید که: بابا تموم شد دوره شهید و شهادت و ایثار و جانباز و مفقودالاثر و مفقودالجسد و تفحص و همسر جانباز و ... مهم نیست!» سخن بس دراز ... بگذریم تا مسئول کاروان من رو از کاروان ننداخته بیرون بقیشو فاکتور می گیرم ... البته تا اینجا هم جرأت کردم و گفتم؛ شاید برا این بوده که یه مدت شما از دست این برگه ها راحت میشید ... حداقل توسط من حقیر!) بگذریم ...

"استغفرالله و اسئله التوبه"

توبه عبد ذلیل خاضع ... مسکین مستکین، عبد عاصی، عبد حقیر، عبد ناشکر، عبد ... اگر بتوان عبد نامید او را ...؛ که در مرام و مسلک عبّاد نیست نافرمانی معبودش را و سرپیچی از فرامین وی ...،

"انا یا الهی المعترف بذنوبی فالغفر حالی"

" انا الذی عصیت"

"انا الذی اخطئت"

"انا الذی جهلت"

"انا الذی ..."

من کسی هستم که:  "ارتکبت نهیک".

"اللهم انک تجیب المضطر و تکشف السوء"

آنگاه یادش آمد آیه قرآن را

"ان الحسنات یذهبن السیئات" 

یادش آمد یاران دیروز را، و دشمنان امروز را، و عادتهای خود را، که راحتش نمی گذارند، رهایش نمی کنند.

" اعوذ بالله من الشیطان الرجیم"

" افوض امری الی ا... ان ا... بصیر بالعباد"

پریشانی رفت، آرامش آمد، آرامش بعد از طوفان

با دل شکسته، تن خسته، گریه

"ربنا لا تحملنا ما لا طاقت لنا فعفو عنا واغفرلنا وارحمنا انت مولانا فانصرنا علی القوم الکافرین"

پرسید: چه تضمینیست آینده را؟ گفتی: هیچ

ولی می توانی معامله کنی، می توانی انتخاب نمایی که او برایت انتخاب کند،

او ببیند، او بشنود، او بگوید، او بیندیشد، او انجام دهد، او ...

 "یا حی یا قیوم یا من لا اله الا انت"

"لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین" (ذکر یونسیه)

"یا معین المتوکلین"

خدای را سپاس می گفت

 "ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمه انک انت الوهاب"


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آژیر خطر!
اعیاد مبارک
وظایف منتظران (حاج اسماعیل دولابی)
درد و دل!!
یا ایها الذین آمَنوا، آمِنوا!!!!
صیقلی کن!
گنجشک و ماه
ویژه نامه شهادت امام رضا(ع)
با او...
شیعه، محرم، غدیر!
نیایش
چه خبر؟!
بلاتکلیفی!
عادت کرده‏ایم ...!
بلیط
[همه عناوین(188)][عناوین آرشیوشده]