سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه شماره 41

چهارشنبه 89 فروردین 25 ساعت 2:51 صبح

«انَّ الاِسلام بَدئُهُ مُحَمَّدِیٌّ و بَقائُهُ حُسَینِیٌ»

دعا کن زود برگردیم مولا ...

قدیم تر ها که بچه بودیم وقتی پای منبرها می نشستیم؛ اولین اشعاری که خوانده می شد برای صاحبمان بود (البته اکنون نیز چنین است!). آن وقت ها نگاهمان به چشمان اشک آلود پیرمردهای مسجد می افتاد، نمی فهمیدیم چرا گریه می کنند! این همه بی تابی برای چیست؟ بعدها که کمی بزرگتر شدیم فهمیدیم سالهاست که روضه خوانان، روضه فراق می خوانند و مستمعین کارشان جز اشک و آه نیست. سالهاست که دعای فرج، پای ثابت روضه هاست و ...

چه خوش باورند آنها که می خواهند شما را با ساز و آواز بیاورند؛ به آنها بگویید هزار و اندی سال است که با گریه نیامدید ... آقایان بروند و خوش باشند که در فلان مراسم یا همایش که به نام حضرت برگزار شده بود، شرکت کردند و پای سفره رنگین آن نشستند و بعد از صرف شام، آن هم از نوع مفصل، آهی از سر سیری کشیدند که کجایی آقا؟! ای کاش این جمعه بیایی! چقدر خوش خیالند آنها که می خواهند با این شکم های برآمده به جنگ فقر و فساد و تبعیض بروند و در رکاب حضرتش باشند. این انتظار، ارزانی خودتان! چه کج فهمند آنها که قصرها می سازند و خاضعانه بر سَردرِ آن می نویسند: «هذا مِن فضل ربی!!». ای تنهاترین! کدام قرائت از زندگی شما، ما را به اینجا رساند؟ کدام سیره و سنت نبوی ما را بر سر این سفره های تجمل نشاند؟ کدام حق، نا حق شد و کدام باطل، حقیقت؟ بگذریم! اینجا برای از تو نوشتن مرا کم است! این فراموشی ها، این کج فهمی ها، این مصلحت اندیشی های حقیقت کُش؛ همه از برکات غیبتِ ماست. ما که یک عمر غایب بودیم از حضور شما. برایمان دعا کنید شاید که برگردیم ... دعا کنید زود برگردیم مولا ...                                                                                     (برگرفته از روزنامه کیهان)

مصلح غیور(3)

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به قیام امام حسین(علیه السلام) بود، این حرکت درس­های معنوی و معرفتی، فضائل انسانی، امور دنیوی، اخروی، فردی، اجتماعی و غیره را برای ابناء بشر دارد و به اینجا رسیدیم که یک بُعد در حرکت امام حسین(علیه السلام) که خود حضرت آن را مطرح فرمودند، اصلاح امّت جد بود. یعنی اصلاح جامعه. که حضرت نگذارند آنچه را که بر خلاف احکام الهیّه است در جامعه شکل بگیرد و حفاظت از دین جدّشان، که در بُعد اخلاقی عبارت از غیرت دینی است. لذا حسین(علیه السلام) یک مصلح غیور بود؛ بالاترین غیرت، غیرت در دین و آن هم مقابله کردن با بدعت است.

بدعت و بدعت گزاران و نکوهش آن در روایات

حالا به طور خلاصه وارد بحث بدعت می­شویم؛ ما روایاتی داریم در باب اصل بدعت. علی(علیه السلام) می­ فرماید: هیچ چیزی دین را مثل بدعت­ها ویران نکرد، بدعت ویرانگر دین است؛ یک روایتی است از پیغمبراکرم دارد «کُلُّ بِدعَهٍ ضَلالَهٌ وَ کُلُّ ضَلالَهٍ سَبیلُها اِلیَ النّار». حسین(علیه السلام) هدفمند حرکت کرد، بقاء اسلام به همین حرکت حسین(علیه السلام) بود و بالاترین هدف بود. میرویم سراغ بدعت­گزاران؛ در رابطه با آن­ها روایات متعدّده داریم؛ روایت از پیغمبر اکرم است «اَهلُ البِدَع شَرُّ الخَلقِ وَ الخَلیقَه» کسانیکه بدعت­گذار هستند شرّ مخلوق هستند. خلیقه: به دو معنای مردم و هم حیوانات و جنبنده­ها. یا یک تعبیری از پیغمبراکرم هست؛ یعنی بدعت­گذاران سگ­های جهنّم هستند، ببینید چه تعبیراتی!

نقش آگاهان مقبول در برخورد با بدعت وبدعت گذاران

می­رویم سراغ برخورد با این افراد، و با بدعت در اصل برخورد با آن. نسبت به افراد، این وظائف مختلف است، یک سنخ افرادی در جامعه هستند که جایگاه خاصّی دارند از نظر مردم. مثلاً ائمه(علیهم السلام) که فرد شاخصش هستند، آگاهان نسبت به دین هستند و به تعبیر ما نسبت به معارف دینی، احکام الهیّه، صحیح را از سقیم، حق را از باطل خوب تشخیص می­دهند. مردم آن­ها را می­پذیرند یعنی حرف­های آن­ها، حرکات آن­ها حجّت است برای آن­ها، آگاهانی هستند مقبول. در باب برخورد با بدعت در جامعه به این معنا که گفتیم وظیفه حسّاس وسنگین متوجّه آن­ها است.

روایاتی در باب وظیفه آگاهان در مقابله با بدعت

 لذا می­بینیم در معارف ما همین­ها هدفگیری می­شوند. حالا یکی، دو روایت بخوانیم، روایت از پیغمبراکرم؛ اگر در امّت من بدعت­ها آشکار شد واجب است بر آن کسانی که آگاهان هستند آن آگاهی­ای را که دارند اظهار کنند، بگویند به اینکه این الهی نیست، این به تعبیر من شیطانی است، اگر این کار را نکردند لعنت خدا بر آن­ها باد.

در یک روایتی است؛ باز از پیغمبراکرم «اِذا ظَهَرَتِ البِدَع و لَعَنَ آخِرَ هذِه الأُمَّه اَوَّلَها» بعدی­ها آمدند، فهمیدند قبلی­ها بدعتی گذاشتند، لعنتشان کردند «فَمَن کانَ عِندَهُ عِلمٌ فَلیَنشُرهُ» آن که آگاه است واجب است که این را نشر بدهد «فَاِن کاتَمَ العِلمَ یَومَئِذٍ کَکاتِمِ ما اَنزَلَ ا... عَلی
مُحَمَّد(صلی ا... علیه و آله)» اگر این کار را نکرد مثل این است که آن وحی­های الهی که بر پیغمبر نازل شده، احکام الهی را پنهان کاری کند؛ نگاه کنید آنجا تعبیر پیغمبراکرم «فی امتّی» داشت­. حسین(علیه السلام) هم در وصیتنامه­اش به محمد ابن حنفیه چه گفت؟ اصلاح امّت. یعنی من می­خواهم این بدعتهایی که دارند می­گذارند را اصلاح کنم؛ حفاظت از دین پیغمبر؛ خیلی روشن است گام به گام پیش می­رویم؛ این­ها جزء معارف ما است. ما روایات دیگر هم داریم که اگر این کار را نکند اصلاً نور ایمان از این سلب می­شود. این روایت هم از امام باقر و امام صادق(علیهما السلام) است
.

برخورد امام حسین (علیه السلام) با بدعت

ما به یک جمع­بندی می­رسیم بین این روایات و آن این است که حسین(علیه السلام) دید دین اسلام دارد هَدم (نابود) می شود، تا قبلی­هایش به این صورت نبود، الآن دارد اسلام چه می­شود؟ یگانه کسی که در بین این امّت آگاه بود و عالم بود و پذیرفته شده بود اوست. چون روایتها را خواندم می­خواهم تطبیق به مورد بکنم. کسی که دارد تشخیص می­دهد حق را از باطل، سقیم را از صحیح، الهی را از شیطانی، هر قالبی بریزی به هر تعبیری بریزی سرآمدش اوست و انگشت نما هم هست. دلیلش این است که کوفی­ها چقدر به او نامه نوشتند؟ همه از او متوقّع بودند ببینند چه می­گوید حالا این بیاید سکوت کند یا - نعوذ با... مماشات کند؟ چه رسد به اینکه- نعوذ با...- بیعت کند. این معنا بر او واجب بود، می­دید به اینکه دارد دین اسلام هَدم می­شود، از بین می­رود و واجب است بر او چه کار کند؟ محافظت کند. خیلی روشن و از نظر روش برخوردی با آن­ها هم، چون تمام معارف اسلام در یَد حسین(علیه السلام) و در دست او بود.

 یک روایت از علی(علیه السلام)، فرمود: «مَن مَشی اِلی صاحِبِ بِدعَة فَوَقَّرَهُ» اگر کسی برود به سمت کسی که بدعت­گذار است و بخواهد احترامش کند «فَقَد سَعی فی هَدمِ الاِسلام» همانا سعی در نابودی اسلام کرده، محال است حسین این کار را بکند. قال رسول ا...(صلی ا... علیه وآله) «مَن تَبَسَّمَ فی وَجهِ مُبتَدِعٍ فَقَد اَعانَ عَلی هَدمِ دینِهِ» تبّسم را می فرماید نه خنده­، روی خوش نشان بدهد به کسی که دارد بدعت­گذاری می کند این کمک کرده است به هَدم دینش. همانجا در مدینه در اولین جلسه که برخورد کردند، چه گفت؟ گفت مثل منی بیعت با یزید؟! مقایسه­ای هم مطلب را مطرح کرد، در هر دو رابطه که من جلسه گذشته تطبیق دادم. هیچ وقت این حرف­ها نیست بلکه عکس است، وظیفه من مقابله با این است نه معامله با این. یک روایت از پیغمبر اکرم: «مَن اَعرَضَ عَن صاحِبِ بِدعَهٍ بُغضاً لَه» کسی که روی­گردان شود از یک بدعت­گذار برای عداوتی که به این دارد «مَلَاء ا... قَلبَهُ یَقیناً وَ رِضا» حسین(علیه السلام) (علیه السلام) می­دانست این مقابله، به تعبیر ما و در سطح ما، اصلاً درجات معنوی
حسین(علیه السلام) را بالا می­برد. «یَقیناً وَ رِضا» اثر این مقابله این است.

برخورد ظاهری امام حسین(علیه السلام) 

 این حرکت دقیق حساب شده بود، هم در بُعد ظاهری اش بود برای حفاظت دین جدّش اسلام. هم در بُعد معرفتی اش بود. لذا کلماتش را، فرمایشات­اش را در مدینه و مکّه دو جور می­بینید؛ یک جاهایی می­بینیم بُعد ظاهری را پررنگ کرده است. آنجایی که می گوید شارب خمر است، مُعلن به فسق است و... این در بُعد ظاهری اش است، یک جاهایی این طوریست این را پررنگ­اش می­کند یعنی این حرکت، این قیام، در بُعد ظاهری اش که عبارت از چه باشد؟ حفاظت احکام الهیّه در جامعه اسلامی. برخورد هم می­کند به حاکم می­گوید این مردَک کی هست آخر؟ این جایگاه مناسب اوست؟ این جنبه­ها ظاهریست.

برخورد معرفتی امام حسین(علیه السلام)  

 یک جاهایی می­بینیم نه، می­رود در آن بُعد عرفانی. دیدید که این جا هم داشت «مَلأَ ا... قلبَه یقیناً و رضا» می­رود در این بُعد اینجا را
پررنگ­اش می­کند در تمام سیر که ببینیم هست من به عنوان شاهد آوردم.

حالا یکی از آنها: حسین(علیه السلام) دوم محرم وارد کربلا شد. این طور که ابومخنف نقل می­کند می­گوید حسین(علیه السلام) دید که مرکب دیگر نمی­رود، پیاده شد. گفت یک مرکب دیگر بیاورید یکی دیگر آوردند دوّمی را سوار شد باز هم هر کار کرد دید نمی رود، می­نویسد: شش مرکب عوض کرد، دید نمی­رود. اینجا بود که سؤال کرد اسم اینجا چیست؟ الآن رفت در بُعد حرکتی در سیرِ سلوک معنوی. گفتند: غاضریّه، شاطئ الفرات، بالاخره آخر گفتند: کربلا. حالا خوب دقت کنید. می­نویسند: (فَتَنَفَّسَ الصُّعَداء وَ بَکی بُکاءً شَدیداً) می­فهمید یعنی چه؟ میگوید من در سیر الی ا... بودم به مقصد نزدیک شدم دیگر تمام شد سیر ظاهری­ام (فَتَنَفَّسَ الصُّعَداء) یعنی یک نفس راحتی کشید حسین(علیه السلام). مأموریتم و حرکت ظاهری که می­کردم دیگر از نظر سیر تمام شد؛ شروع کرد گریه کردن. بعد شروع می­کند این جملات را گفتن؛ این­ها همه دیگر بحث بحثِ پررنگ کردن آن سیر معنوی است. اینجا به خدا قسم همان جایی است که مردهای ما را می­کشند، حسین(علیه السلام)   چه دارد می­بیند؟ اینجا به خدا قسم بچّه­های ما را ذبح می­کنند، مرتّب قسم می­خورد وَا...، به خدا قسم همین جا توقف­گاه ما است، ما از این جا بیرون نمی­رویم تا اینکه آخر این را می­گوید (هاهُنا وَا... مَحَلُّ قُبورِنا) به خدا قسم بدن­های ما در همین زمین می­ماند.

(با اندک تلخیص از سخنرانی حضرت آیت ا... حاج شیخ مجتبی تهرانی دهه اول محرم 1388)

**

الهی عاقبت محمود گردان


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آژیر خطر!
اعیاد مبارک
وظایف منتظران (حاج اسماعیل دولابی)
درد و دل!!
یا ایها الذین آمَنوا، آمِنوا!!!!
صیقلی کن!
گنجشک و ماه
ویژه نامه شهادت امام رضا(ع)
با او...
شیعه، محرم، غدیر!
نیایش
چه خبر؟!
بلاتکلیفی!
عادت کرده‏ایم ...!
بلیط
[همه عناوین(188)][عناوین آرشیوشده]