سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نشریه شماره 39 قسمت دوم

چهارشنبه 89 فروردین 25 ساعت 2:50 صبح

در یک روایت از امام صادق(علیه السلام) است که حضرت می‌فرماید «کسی که مردم را به سوی خود متمایل کند در هر رابطه ای، و دنبال این باشد که طرفدار جمع کند دور خودش و حال اینکه در بین مردم داناتر از او هست این هم بدعت گذار و بعد هم گمراه است».

 قیام حسینی برای مبارزه با بدعت ها

امام حسین(علیه السلام) در هر دو رابطه ای که در این روایات بود، دید دارد بدعت شکل می‌گیرد نسبت به امور دینی؛ یعنی کسانی که اهلیت ندارند برای سرپرستی جامعه، اینها با لطائف الحیلی آمدند خودشان را در این جایگاه قرار دادند و حال اینکه آنهایی را که سزاوار هستند کنارگذاشتند؛ روایت را دقّت کردید، از امام صادق(علیه السلام) بود که اینها لیاقت ندارند، یا توانایی ندارند؛ حالا فرقی نمی‌کند و حال آنکه آنهایی که توانمند و لایقند کنار گذاشته شده اند و این معنا در جامعه دارد جا می‌آفتد. از طرفی حضرت دیدند که یک سنخ از اموری را که از محرّمات است قبحش از بین می‌رود و این هم مخالف لامر ا... است، مخالف کتاب است، مخالف با سنت نبوی است، مطابق با هواهای نفسانی است و دارد به آنها عمل می‌شود؛ به تعبیر دیگر مخالف با احکام شرعیه است؛ دوتا چیز گفتم از هر دو روایت؛ یک روایت این، یک روایت آن؛ امام حسین(علیه السلام) غیرت دینی او اقتضای قیام را می‌کرد. این جا برای او قابل تحمل به تعبیر ما نبود؛ حتّی وظیفه الهی‌اش بود. حالا من عرض می‌کنم که وظیفه‌اش هم بود، چیزی غیر از تکلیف شرعی‌اش هم نبود. لذا امام حسین(علیه السلام) وقتی که می بینیم صحبت هایش را، هر دوی اینها از داخل آن در می‌آید، هر دو تا.

وقتی که در مدینه ولید حضرت را می‌طلبد به اصطلاح برای بیعت کردن که حضرت می‌رود آنجا که مروان بن حکم قبلاً رفته بود آنجا نشسته بود، امام حسین(علیه السلام)رو می‌کند به ولید «ثُمَّ اَقبَلَ عَلی الوَلید فَقال: اَیُّها الامیر اِنّا اَهلُ بَیتِ النُّبوة و مَعدِنُ الِّرسالَه و مُختَلَفُ المَلائِکَه و بِنَا فَتَحَ ا... و بِنَا خَتَمَ ا...». این روایت دوم امام صادق(علیه السلام) بود، یعنی در بین این جامعه مسلمین کسی سزاوارتر از ما به این امر نیست، خوب در روایت داشت «مَن دَعَا النَّاس اِلی نَفسِه و فیهِم مَن هُو اَعلَم مِنهُ فَهُو مُبتَدِعٌ ضالٌّ» بسیار خوب، پس این یک بدعتی است الآن فعلاً دارد گذاشته می‌شود در جامعه یعنی نااهل بخواهد بیاید جایگاهی را حیازت کند (برای خود قرار دهد) که آن جایگاه اهل دارد در جامعه.

دوم «و یَزیدُ رَجُلٌ فاسِقٌ شارِبُ الخَمرِ قاتِلُ النَّفسِ المُحَرَّمَه مُعلِنٌ بِالفِسق» نگاه کنید رفت سراغ چه؟ آن روایت اول «فَالمُخالِفوُن لِاَمرِ ا...» و کتابش و رسولش «العاملون بِرأیِهم وأَهوائِهم...» بر خلاف دستورات دارد عمل می‌کند، یک چنین آدمی است؛ مُعلِنٌ! یعنی علنی؛ یک وقت می‌گوییم مخفیانه؛ اما این علنی دارد بر خلاف احکام الهی عمل می کند؛ آن قبلی ها به این صورت آشکار نبود.

اقرار حاکمان جور به غصب جایگاه خلافت

البته به شما عرض کنم اینها خصوصاً روایت امام حسین(علیه السلام) یک پیام ظریفی در آن دارد و مسئله اینکه این معنا بعد از پیغمبر اکرم شروع شد _که این خودش یک بحثی است که الآن نمی‌خواهم وارد او بشوم_ که آن کسی که سزاوار بود کنارش گذاشتند به طوری که خودشان اقرار کردند. خودشان دارند لَولا عَلیٌ لَهَلکَ کذا! اینها را خودشان نقل می‌کنند، نه یک بار، نه دو بار، نه سه بار، این را به شما بگویم این روایت امام حسین(علیه السلام) خیلی پیام دارد. این را به شما بگویم خیلی زیباست، یعنی اینها بدعتگذاران بودند؛ گفت کار به جایی رسیده است که فردی می نویسد (الحَمد لـ... الذی فضل المفضول علی الفاضل) -نعوذ با...- خدا را بگذار در کوزه آبش را بخور! حمد می‌کند به خدایی که مفضول را مقدم داشت بر فاضل؛ اصلاً نمی‌فهمد؛ آدم چه بگوید!؟ بدبخت کارش به اینجا می‌رسد. گوش کنید، می‌خواهم بگویم پیام دارد.

نقش غیرت حسینی در بقاء اسلام

حسین(علیه السلام) غیرت دینی‌اش اقتضا نمی‌کرد که بگذارد این بدعت به طور کامل در جامعه مسلمین جا بیفتد، دیگه و من الاسلام و السلام؛ اینکه اسلام «بقائُه حُسینیٌ» از همین جاست؛ لذا وقتی ما می بینیم حسین(علیه السلام) می‌آید در آن نامه ای را که در جواب اهل کوفه می نویسد و فرمانی را که به مسلم ابن عقیل می‌دهد و راهی کوفه‌اش می‌کند، می نویسد «بِسمِ ا... الرَّحمنِ الَّرحیم مِنَ الحُسینِ بنِ عَلیٍّ اِلی المَلأِ مِنَ المُؤمِنین و المُسلِمین» از حسین بن علی به سوی گروه مسلمانان و مؤمنان، «اَمّا بَعد فِانَّ هانیاً و سَعیداً قَدَّما عَلیَّ بکُتُبِکُم» هانی و سعید آمدند و نامه های شما را آوردند پیش من «و کانا آخِرَمَن قَدِمَ عَلیَّ مِن رُسُلِکُم» اینها هم آخرین کسانی بودند که نامه های شما را آوردند برای من «اَنَّه لَیسَ عَلینا اِمامٌ فَأَقبِل لَعلَّ ا... اَن یَجمَعَنا بِک عَلی الحَقِّ و الهُدی» بعد هم می‌گوید این به اصطلاح خلاصه نامه شما بود که ما به اصطلاح رهبری نداریم، پس بیا سوی ما و ما را هدایت کن «و اَنا باعِثٌ الیکُم اَخی وابنَ عمّی و ثِقَتی مِن اَهلِ بَیتی مُسلِمَ ابنَ عَقیلٍ» می‌گوید بعد من این را فرستادم بعد این را می‌گوید «فَان کَتَب اِلیَّ بانَّه قد اجتَمعَ رأیُ مَلَئِکُم و ذَوی الحِجا و الفَضلِ مِنکُم علی مِثلِ ما قَدَّمَت به رُسلُکم و قَرأتُ فی کُتُبِکم فَانّی اقدَم الیکم وشیکاً انشاءَ ا...» بعد آخر سر، حالا غرضم این است «فَلعُمری ما الامامُ الا الحاکِم بالکِتاب» رفت سراغ اولی، به جانم قسم، «فلعمری»، به جانم قسم آن که شایستگی رهبری جامعه را دارد آن کسی است که حاکم بالکتاب باشد و احکام الهیّه «القائِمُ بالقِسطِ الدّائِنُ بِدینِ الحقّ الحابِسُ نفسَه عَلی ذات ا...» ببینید آخر کار من این را که می پذیرم که بیایم، بدانید برای این است، که بدعتی را که می‌خواهد در جامعه شکل بگیرد این را بگذارم کنار. جنبه نفیی دارد اینها. نگذارم جامعه مسلمین آلوده بشود به این. چون اگر این چنین شود همین که تعبیر کردم «و من الاسلام و السلام» چیزی ته آن نمی‌ماند دیگر.

حسین (علیه السلام)؛ مصلح غیور

حسین(علیه السلام) مصلحٌ غیورٌ. مثل حضرت موسی، همین طور که نوشته بود در وصیتنامه‌اش هم نوشته بود، برای اصلاح امت جدم قیام می‌کنم؛ اصلاح چطوری؟ این طوری که نگذارم بدعت در جامعه شکل بگیرد در این دو رابطه ای که عرض کردم، در برخوردهایی که با افراد داشت وقتی مطرح می‌کرد همین را می‌گفت؛ توجه کنید اگر کسی دقّت بکند از مکّه که حرکت کرد، در بین راه خیلی ها با او برخورد کردند، با آن ها صحبت کرد، دعوت کرد، چه کرد که ما می بینیم به اینکه همین به تعبیر من که این رگه در آن هست که من هدفمندم؛ حساب شده. منشأش هم غیرت دینی است که من دارم.

غیرتمندی همسر زهیر

آن موقعی بود که می‌گویند کاروان حسین(علیه السلام)رسید به یک جایی که اُتراق بکند. دید خرگاه و خیمه های مفصلی هست آنجا، بعد هم این جور که نقل می‌کنند شخصی است که از قبیله خاصی است، می‌گوید من آنجا بودم، دیدم امام حسین(علیه السلام) آمد اتراق کرد و با خدم و حشم خیلی مفصل؛ ما هم با زهیر بودیم. این هم از شجاعان معروف عرب هم هست خیلی خیمه و خرگاه مفصلی هم داشته است. می‌گفت ما اصلا بعد از اعمال سریع آمدیم، بعد در راه مقیّد بودیم برخورد به امام حسین(علیه السلام) هم نکنیم. چون می‌دانستیم حرکت کرده ایشان به سمت کوفه.

می‌گوید که نشسته بودیم غذا می‌خوردیم، یک وقت دیدیم فرستاده حسین(علیه السلام) آمد درب خیمه زهیر؛ گفت همه هم نشسته بودیم مشغول غذا خوردن، رو کرد به زهیر اول سلام کرد بعد گفت «اَجِب اباعَبدا...». خوب همین که گفت اَجِب اباعَبدا... من در یک تاریخ دیدم نوشته است که این غذاها از دست هایمان افتاد زمین؛ در یک جا دیدم نوشته حتی این لقمه ها از دهانمان هم افتاد؛ اینقدر گفت بهتمان برد. یک چیزی که هیچ نمی‌خواستیم، با آن برخورد کردیم. در بعضی جاها هم دارد کانَّ علی رُئوسِنا الطَّیر، همین طور سکوت، گفت از پشت پرده یک غیور، یک مرد صدایش بلند شد؛ همسر زهیر بود گفت: سبحان ا...- خانم ها پشت پرده بودند_ رو کرد به زهیر گفت به او: یازهیر، سبحان ا...، پسر پیغمبر تو را می‌خواهد، دعوتت می‌کند، تو نشسته ای؟! بلند شو برو حرف هایش را گوش کن، اگر می توانی عمل کن، اگر هم نمی توانی بگو نمی توانم، برگرد بیا؛ مگر چه می‌شود؟

او می‌گوید وقتی همسر زهیر این را با تشرّ به او گفت، بلند شد رفت. من در یک تاریخی دیدم وقتی زهیر از این خیمه‌اش آمد بیرون رفت به سوی خیام حسین(علیه السلام) دارد این جوانهای بنی هاشم آمدند به استقبالش. من یک جایی دیدم این را که اینها همه آمدند؛ حتی دیدم آنجا نوشته بچه های 10، 11 ساله هم آمدند به استقبال زهیر. این باید با اشاره حسین(علیه السلام) باشد؛ آن دید معنوی که حسین(علیه السلام) داشت و می‌دانست که این چه عاقبتی دارد. می‌گوید من با زهیر رفتم و دیدم این ها استقبال کردند.

تصرّف انسان برتر در نفس زهیر

می‌گوید زهیر رفت وارد خیمه حسین(علیه السلام) شد، برگشتند این جوانها، کانّه تنها بود زهیر با حسین(علیه السلام). می نویسند «فَما لَبِثَ اَن جاءَ مُستَبشِراً قَد اَشرَقَ وَجهُه». توقف خیلی کوتاهی کرد زهیر در خیمه حسین(علیه السلام)؛ اما این زهیر که آمد بیرون دیگر آن زهیری نیست که رفته بود داخل؛ آن زهیر زبون بود، صِغَر نفس داشت به تعبیر ما؛ اما این زهیر، زهیر غیور است. آمده است بیرون دیگر این کِبَر نفس دارد. دیگر این روحش بزرگ شد، وسیع شد، انسان برتر تصرّف در او کرده است. دیدیم این چهره که گرفته بود رفت، حالا باز شده است «مُستَبشِراً قَد اَشرَق وَجهُه»؛ کأنّه نور از صورت زهیر می بارد. آمد رسید، بلافاصله گفت همه شما بروید، همه شما، من با هیچ کسی کاری ندارم. گفتند: زهیر چه شد؟ نفهمیدیم! تو نمی‌خواستی بروی، حالا ما برویم؟! گفت: «عَزَمتُ عَلی صُحبَةِ الحُسین» من تصمیم گرفتم با حسین باشم؛ من از این جدا نمی‌شوم. رو کرد به همسرش گفت: تو هم برو. همسرش گفت: من کجا بروم؟! من منشأ این موفقیت تو شدم؛ من بروم؟! مگر من نمی‌خواهم روز قیامت پیش زهرا سرافرازی کنم؟

آمد تا کربلا؛ روز عاشورا تمام شد؛ می نویسند همسر زهیر به غلام زهیر کفنی داد گفت: برو مولایت را کفن کن. غلام رفت، اما مولا را کفن نکرد و برگشت. همسر زهیر گفت: چرا مولایت را کفن نکردی؟ گفت چگونه مولایم را کفن کنم و حال اینکه بدن پسر پیغمبر بی کفن...

 

(با اندک تلخیص از سخنرانی حضرت آیت ا... حاج شیخ مجتبی تهرانی دهه اول محرم 1388)

 

**

 

الهی عاقبت محمود گردان


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آژیر خطر!
اعیاد مبارک
وظایف منتظران (حاج اسماعیل دولابی)
درد و دل!!
یا ایها الذین آمَنوا، آمِنوا!!!!
صیقلی کن!
گنجشک و ماه
ویژه نامه شهادت امام رضا(ع)
با او...
شیعه، محرم، غدیر!
نیایش
چه خبر؟!
بلاتکلیفی!
عادت کرده‏ایم ...!
بلیط
[همه عناوین(188)][عناوین آرشیوشده]