سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مناجات (14)

پنج شنبه 89 اردیبهشت 30 ساعت 11:12 صبح

مِنَ  المَملوک اِلی المالک :

خداحافظ جوشن کبیر، خداحافظ شبهای قدر که قَدرتو اونطور که باید ندونستیم (ندونستم!)، خداحافظ سحرهای زیبا (بُعد انسانی!)، خداحافظ سفره افطار (بُعد حیوانی! البته به شوخی؛ که همه لحظات ماه مبارک رمضان بعد انسانی و روحانی است)، خداحافظ روز قدس با همه
جَنگُولَک بازیهاش و شعارهای جدیدش!! و رنگ و پرچم و پلاکارت ها و بطری آب ها در دست روزه داران! و نقاب ها و ... (به دلایل امنیتی، سیاست بازی! سانسور شد؛ حالا یکی بگه تو که همه رو گفتی پس سانسورش کجاست کلاس میزاری؟ آهان؛ یه چیزایی رو نمیشه گفت، آخه
می ترسم مثل بعضی ها که نمیگم کی قاطی کنید! بگذریم قرار بود از سیاست نگیم!! و ببوسیم بگذاریم کنار سیاست رو و بشیم سکولار!!)،خداحافظ عید فطر، یکی از نشانه های شکوه و قدرت و عزّت اسلام، خداحافظ مهربون!، آره، مهربون که فقط صفت آدمای مهربون نیست، میتونه غیر از انسان و حیوان، صفت هر نعمتی هم که پروردگار به ما عنایت می کنه باشه، بستگی داره تو چقدر با اون انس بگیری! خداحافظ مهربون!، خداحافظ مهربون!، خداحافظ قشنگترین مهمونی، خداحافظ ضیافت ا...، ای خدا کمک کن ظرف وجودمون رو - بیشتر - صیقلی کنیم که معرفتت بیشتر توش بریزه.

گفت پیغمبر(صلی ا.. علی و آله) به دامادش علی(علیه السلام)          صیقــــلی کن صیقــــلی کن صیقــــلی!

البته هر کس به توان و ظرفیتش بهره برد از این ماه پر عظمت؛ ولی این کجا و آن کجا!

* بی مقدمه برگشت بهش گفت: میدونی از رمضان تا محرم 110 روز فاصله هست؟! یه لبخندی بهش زد، مِن باب اینکه حرفشو گوش کرده باشه (حقوق گوینده رو رعایت کرده!) ولی این حرف یکم تأمل لازم داره نه لبخند! تفکر لازم داره نه شنیدن صرف!. رفت تقویم رو نگاه کرد. دقیقتر بهتون بگم از شب ضربت خوردن امیرالمؤمنین(علیه السلام) (یعنی 19 رمضان) تا غروب روز عاشورا (یعنی 10 محرم) 110 روز (که به حروف ابجد میشه علی!!) فاصله هست. اهل بازی با اعداد و ارقام زیاد نبود، ولی از بعضی چیزا نمیشه گذشت. آره قانون ما انسانها اینه که بعضی وقایع مقدمه بعضی وقایع دیگه میشه ... چطور بگم؛ یعنی اگر بعضی اتفاق ها نیافته خیلی از وقایع و اتفاقات بعدی نخواهند افتاد (به قول معروف بستر سازی میشه). سر بسته بگم، چون هممون می فهمیم چی دارم می گم. صِرف شور فایده نداره رفیق! صِرف گریه فایده نداره دوست من! اهل بیت گریه کن خالی نمی خوان، اشکی که از روی معرفت ریخته بشه دُرّ کمیابه!، اینکه نتونیم حوادث رو به هم ربط بدیم و درس بگیریم، خون پایمال کردیم، کلاهمون پس معرکه هست، نمونش هم همین بازی های اخیر (اَه بازم سیاست!) بگذریم ولی تفکر کنیم، تفکر!!!!.   

ای خدا آنقدر معرفت به ما بده که شعور! داشته باشیم و بفهمیم (هر چند واقعاً سخته فهمیدنش!) و درک کنیم (اگه درکمون برسه!) که از آدم تا خاتم(علیهم اسلام) و از احمد(صلی ا.. علیه و آله) تا مهدی(عجل ا.. تعالی فرجه)، از دندان شکسته تا خون دل خوردن، از هفتاد زخم کاری تا  بیابان گردی، از سیلی و پهلو تا غربت، از فرق شکافته تا غیبت، از جگرها تا مهجوریت، از قل و زنجیرها و اسارت ها تا اضطرار، از سرها و دستهای بریده تا خون گریه کردن، از زندانها و دعاها و سکوتها و گریه ها تا مضطر نهایی و حقیقی، همه این مصیبت ها و سختی ها و آوارگی ها برای این بوده که بعضی از ما انساهای بی شعور!، اصلاح می کنم: که منِ بی شعور! بفهمم و بدانم و درک کنم و وصل بشم به همون پروردگاری که من رو آفرید و پرورشم داد و نعمت رو بر من ارزانی داد و حجت رو تمام کرد ولی من ...!

اللهم اهدنا الصراط المستقیم و اللهم الرزقنا معرفتک و معرفت انبیائک و اولیائک و حجتک.

شکر پروردگار را ماه رمضان آمد و حیف که زود تموم شد، واقعاً زود تموم شد. این میانبری که برای من و امثال من که خیلی خیلی عقبیم از قافله، بهترین فرصت برای ساختن و پی ریزی بود (بازم هست از این میانبرها). استفاده شد ولی ... :

یک چشم زدن غافل از آن شاه نباشیم                 شاید که نگاهی کند آگـــاه نباشیم

لطفاً از این شعر نرید تو وادی دیدار رُخ حضرت(عجل ا... تعالی فرجه) که:

پاک کن دیده و وان گه سوی آن پاک نگر            چشـــم ناپاک کجا دیـدن آن پاک کجا

نه، «منظورم از نگاهی»، یعنی توجه، یعنی عنایت، یعنی دست گیری، یعنی هدایت؛ و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا.

* گفت: فاصله رسیدن تا بهشت فقط یک چشم به هم زدنه!!

بی تفکر! بهش گفت: "اووووه! خر من از پل صراط که می خواد عبور کنه خیلی طول میکشه ... تازه اگه عبور کنه!!"

ولی بعدش به جملش خیلی فکر کرد ... شما چی فکر می کنید؟ و چی برداشت می کنید از حرفش؟

خرما نتوان خورد از آن خــــار که کشتیم       دیبا نتوان کرد از آن پشــــم که رِشتیم

پیـری و جـوانی پی هم چون شب و روزند       ما شب شد و روز آمد و بیـــدار نگشتیم

بعد این شعر رو خوند:

ز دست دیده و دل هر دو فریاد     که هر چه دیده بیند دل کند یاد

بسازم خنـجری تیغـش ز فولاد     زنـم بر دیـــده تا دل گـردد آزاد

آره امان از این چشم، نه بهتر بگم، امان از این نفس سرکش!


نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان

ثبت نظرات دوستان [ نظر]



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

آژیر خطر!
اعیاد مبارک
وظایف منتظران (حاج اسماعیل دولابی)
درد و دل!!
یا ایها الذین آمَنوا، آمِنوا!!!!
صیقلی کن!
گنجشک و ماه
ویژه نامه شهادت امام رضا(ع)
با او...
شیعه، محرم، غدیر!
نیایش
چه خبر؟!
بلاتکلیفی!
عادت کرده‏ایم ...!
بلیط
[همه عناوین(188)][عناوین آرشیوشده]