شــراب می دهند هـان ! دو دسـت را سبــو بگیر ! دو دست را بلـــند کن ! بلـــند شو وضــو بگیر
سبــــو وضــو گرفته با شــراب ســرخ چشــم تو وضــو گرفته با شــراب نـاب ســرخ چشــم تو
بیــا و ســرمه ای به سایـه های پلک شب بکش ! و سـرخی انــار را به لـب بزن ! به لـب بـکش !
عبیــر و مشـک و عـود را سپـند دانـه دانـه کن ! چــــراغ داغ بـــاغ را بـهــانه ی جــوانه کن !
طلــوع دفّ شــمس را به صــبح من غـــزل بگو دو بیت از شِکَر بخوان سه مصـرع از عسل بگو !
شــکر به شـرط شاهـدی به بـزم خسـروان بده ! اذان بگـو به گـوش گـل! گــلاب زعـفران بده !
تمام شیــشه ها به مـن هر آیـنه، تـو را ... تـو را در آیـنه حلـــول کن ! مـرا به مـن نشان بده !
عبــا بکــش به روی خمـره های مســت قـونیه شــــراب را نهان بخر ! نهان بخور ! نهان بده !
فقط توئی هرآنچه در من است، آنچه در من است هرآنچه در من است، غیر تو ... به دیگران بده !
به احترام آخـــرین سفیـر حـق، قیــــــام کن ! در آسمان ترین زمین، ستــاره زد ســلام کن !
نوشته شده توسط : یکی از اعضای کاروان
لیست کل یادداشت های این وبلاگ