• وبلاگ : 
  • يادداشت : يا صاحب الزمان
  • نظرات : 0 خصوصي ، 1 عمومي
  • آموزش پیرایش مردانه اورجینال

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + ميثاق 

    ديدم از دور که تحسين کردي

    مجلسي بود و شب شعر جديد

    شاعرانش همه بي سر بودند

    شاعرانش همه بودند شهيد

    .......

    شعرهايم همه در دفتر من

    از خجالت همگي خشکيدند

    عرق شرم به پيشاني من

    همه بر دفتر من خنديدند

    اشک در چشم و سرم بر ديوار

    ديده بر مسجد و محراب تو بود

    دفتر شعر فريبم در دست

    سند راندنم از پيش تو بود

    دفترت را و دلت را و قلم

    دل مرا گفت که بردار و برو

    سوي در رفتم و ناگه از دور

    حضرتش گفت که بنشين و مرو

    دفترت گرچه پر از مشق ريا

    گوشه هايي ز محبت هم داشت

    گرچه با دل غزلت يکسان نيست

    اندکي نکته مثبت هم داشت

    قطره اخلاص در اين کار بيار
    مي شود از سر لطفم دريا

    تو مشو هيچ گه اينجا نوميد

    باز با دفتر و با شعر بيا
    ----------------------
    آقا جان خجلم كه شعر هايم پر از ريا شدست...اشك هايم از سر اجبار شده ست...مرا ببخش كه گناهم باعث غمت شده ست... مرا بكش كه بودنم سبب اشكهايت شده ست....